بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی شهید شریف
بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی شهید شریف
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

و قسم به قلم ...

قلم، صاحب خودش را خوب می­‌شناسد. قلم خوب می­‌شنود آن نغمه‌­های آسمانی که در گوش صاحبش زمزمه می­‌شود. قلم شاهد است بر ترجمان صاحبش از رازهای عالم غیب. قلم است که به شب ظلمانی کره­‌ی ارض این فرصت را می‌­دهد که به تماشای قمر مستنیری چون آن سید شهید بنشیند.

حال ای قلم! تو بگو... این زبان الکن زمینی را به کدامین زینت‌­ها بیارایم تا رنگ و بوی کلام آوینی به خود گیرد؟ آخر مگر به همین آسانی‌­ست؟ من که خود هنوز در شیدایی این کلام حیرانم و آرزومندِ تنها بارقه­‌ای از تجلی آن نور عالم شهادت، چگونه بگویم که کلام آوینی، از جنس نزول است؟ همچو طنابی آویخته که هنوز یک سر در عالم معنا دارد!

به خدا که قلم در دست شرم می‌­انگیزد...

با همین شرم می­‌نویسم. می­‌نویسم که سید شهید می­‌فرماید: "با بهاران روزی نو می‌­رسد و ما همچنان چشم به راه روزگاری نو. اکنون که جهان و جهانیان مرده‌اند، آیا وقت آن نرسیده است که مسیحای موعود سر رسد؟ «وَيُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا[1]»" و چه زمانی بهتر از این روزها برای این نقل؟

اکنون که بشر به انتهای مسیری نزدیک می­‌شود که با نسیان و فرار از ذکر آغاز کرده بود. اکنون که زبان­‌ها شهامت یافته‌­اند از گمشده‌­ای به نام معنا بگویند. اکنون که هرچه را بر پایه‌­ی سود و نفع مادی و فایده عملیاتی بنا کرده بودیم، در پیله‌­ی پراگماتیسم رها کرده و در عالم نظر به دنبال پروانه‌­گشتن سرگردانیم.

اکنون که نوع بشر در ابتلاء است و مومن در حُرمِ زیارتِ حرم، سوزان. اکنون که زن و مرد و جوان و پیر دست به دست هم داده‌­اند که یک دست­‌دادن ساده بین مردم، خطرهای جانی نیافریند. اکنون که مادر پرستاری روزها و شب­های بسیاری­‌ست که فرزندش را از نزدیک ندیده­‌ست و در آغوشش نگرفته­‌ست. اکنون که پدر زحمت­کشی روزها و شب‌­های بسیاری­ست که نگران تامین معاش خانواده‌­اش، رنگ خواب به چشمانش ندیده­ست. اکنون که برادر و خواهر مومنی در غربت تمام به خاک سپرده می­‌شوند و خادمان داوطلب غسل میت، کفاف تعداد مسافران سردخانه را نمی­‌دهند...

اکنون این ماییم و امتی که ولایت بین مومنینش در خطر است. مومنینی که بسیار توصیه شده‌­اند به عیادت از مرضای یکدیگر، به تشییع مردگان یکدیگر، به احیای امر معصومین در حضور یکدیگر... اکنون ما چگونه در ساحت امام عصرمان اظهار عشق و ارادت کنیم و ادعا کنیم که ولایتش را مومنیم؟ مگر نه این است که ابتدای امر، مورد پرسش واقع می­‌شویم که رابطه‌­ات با دیگر مومنین به چه کیفیتی پیش می­‌رود؟ ولی آیا مگر چاره‌­ای دیگر هم داشتیم؟ مگر می­‌توانستیم و پیوندهایمان را گسستیم؟ مگر می­‌دانستیم و در این ابتلاء غرق شدیم؟

اکنون که گوشه گوشه­‌های جهان اسلام در آتش کینه و عناد می­‌سوزد. اکنون که کودک‌­کشی عادت دستگاه ظلم و جور جهانی گشته است. اکنون که به جرم مسلمانی، حقوق طبیعی و انسانی مردمانی در این جهان لگدمال می­‌شود، آرزوهایی که به گور می­‌روند، امیدهایی که به سختی می­‌توانند فروغی در سایه­‌ی شوم استکبار مهیا کنند. اکنون که سیاست­مداران ترجیح می‌­دهند چشمان­شان را به روی بخشی از جهان ببندند و حقوق‌­دانان به حقوق بشری اکتفا کرده‌­اند که تو گویی این نازنین مردمان را اصلا بشر نمی‌­داند!

"اکنون که جهان و جهانیان مرده‌­اند، آیا وقت آن نرسیده است...؟"

[1] سورم روم، آیه 19

شهید آوینین و القلمسید شهیدان اهل قلم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید