موج اول
از جنبشهای فمینیستیای که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم همراه با جنگ جهانی اول و با هدف حمایت از حقوق زنان فعالیت میکردند، با عنوان موج اول فمنیسم یاد میشود. این موج که تا سالهای پس از جنگ جهانی اول ادامه پیدا کرد، در انگلستان و ایلات متحده بر ارتقاء برابری در حقوق مالی، ازدواج، حقوق والدینی و حق مالکیت زنان تمرکز یافت. البته در اواخر قرن نوزدهم، فعالیتهای زنان در درجهی اول در راستای بهدست آوردن قدرت سیاسی، بهویژه کسب حق رأی بود. ضمن اینکه برخی فمنیستهای فعال در این دوره در مبارزه برای حقوق جنسی زنان، تولیدمثل، حقوق اقتصادی و... نیز تلاش میکردند.
نگاه جنس دومی به زن، فضای ناسالم جوامع فاسد و جنبشهایی چون انقلاب آمریکا و انقلاب فرانسه از دیگر زمینههای پیدایش موج اول فمینیسم است. این موج پس از اعمال برخی اصلاحات حقوقی و سیاسی همچون قوانین مالکیت، طلاق، کار، حضانت فرزندان، فرصت برابر آموزش و دستیابی به حق رأی، در حدود سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۶۰ فروکش کرد.
موج دوم
رکود موج اول فمینیسم در آن سالها، زمینهی پیدایش موج دوم این جنبش را پدید آورد که به رهبری سیمون دوبوار، خواستار مطالبات تندروتری نسبت به موج پیشین شد. این موج با شعار «زنان بدون مردان» و بروز رفتارهای مردانه در سطح وسیعی توسط زنان همراه بود؛ زنان را از پذیرش نقشهایی همچون مادری و همسری برحذر میداشت؛ بر رقابت زنان با مردان در صحنهی کار و فعالیت اجتماعی تأکید میکرد و زنان را با تأکید بر تجرّد و تقبیح ازدواج، به شرکت گسترده در فعالیتهای اقتصادی تشویق میکرد.
از مهمترین پیامدهای موج دوم، کاهش موالید، افزایش آمار طلاق، تفکیک روابط جنسی از تولیدمثل، افزایش قدرت سیاسی زنان و ایجاد سازمانها و نشریات زنان است.
موج سوم
موج دوم فمینیسم رکود کرد و با تأثیرپذیری از نسبیگرایی در تفکرات پستمدرن، موج سوم در اوایل دههی 1990 شکل گرفت. در پرتو تفکر نسبیگرایی، فمینیستها به این نتیجه رسیدند که زنان، واقعاً دارای یک هویت «واحد» نیستند. طبق این رویکرد، جنس زن، هویت زنانهی واحدی ندارد بلکه درون بسترهای متفاوت و متغیر اجتماعی پدید میآید. فمینیستها در این دوران تلاش کردند تا دیدگاههای افراطی و رادیکال موج دوم را تعدیل کنند؛ بهعبارتی در موج سوم، برخلاف موج دوم، بر ظاهر زنانه و رفتار ظریف تأکید میشد. آنان به احیای مادری معتقد بودند و از خانوادهی فرزندمحور و زندگی خصوصی دفاع میکردند. همچنین فرهنگ مردسالاری را تقبیح میکردند و معتقد بودند باید حوزههای مطالعاتی خاص و معطوف به تفسیری زنانه از اخلاق، الهیات، معرفتشناسی و... را ایجاد کرد. بهعلاوه آنها جنس و جنسیت را یک امر مصنوعی و خیالی تلقی میکردند و تقسیم انسانها به زن و مرد را از تقلابلات دووجهی سرکوبگر فرهنگ مردسالارانه میدانستند. بهطور کلی، بهرسمیت شناختن تعدّد و تکثّر و توجه به تفاوتهای میان زنان از مهمترین ویژگیهای این موج است.
برابری یا تمایز؟
مفهوم «برابری» همواره مورد توجه فعالیتهای فمینیستی بوده و حتی میتوان آن را به عنوان هدف نهایی این فعالیتها برشمرد. اما این مطالبهی مساوات در دورههای مختلف فمنیسم، مسیر روشنی را دنبال نکرده و حتی تنشهایی اساسی را در این جنبش به دنبال آورده است.
گروهی تفاوتهای میان زن و مرد را انکار میکنند و خواهان پایاندادن به وابستگی به مردان و فرمانبرداری هستند. اما آنها گاهی در ارائهی راهکار اجرایی برابری دچار تردید شدهاند؛ چرا که سوالاتی مانند «با توجه به جامعهی سلسلهمراتبی مردانه، زنان مایلند با کدامین مردان برابر باشند؟» و «بهعلاوه زنان از چه لحاظ میخواهند با مردان برابر باشند؟» بیپاسخ ماندهاند. البته در برخی موارد فمینیستها تصریح کردهاند که مایل به برابری با مردان نیستند؛ زیرا به عقیدهي آنها زنان بنا به طبیعت خود برتر از مردان هستند.
در مقابل، گروهی هستند که بر تفاوتهای طبیعی میان زن و مرد صحه میگذارند؛ اما منکر تأثیر این نابرابری طبیعی در حوزهی قانونگذاری هستند و آن را محدود به حوزهی مختصات فردی میدانند. طبیعتاً اعتراف به تفاوتهای حقوقی برای آنها بهمنزلهی پایان جنبشهایی فمنیستی است؛ هرچند قانون باید در خدمت تأمین حقوق فردی برآید.
در نتیجه، همواره این دوگانگیِ «برابری مدنی، سیاسی و اجتماعی» در مقابل «رد تساوی با مردان و اصرار بر تمایزها» در اهداف این جنبش وجود داشته است.
رادیکالها چه میگویند؟
به عقیدهی رادیکالها، مساوات و هماهنگی جنسی ناممکن است. از این رو، آنها زنان همجنسگرا را بهعنوان «زنان دارای هویت زنانه» و زنان ناهمجنسگرا را «زنان دارای هویت مردانه» به شمار آوردهاند؛ زیرا از نظر آنها دستهي دوم نتوانستهاند از ظلم جنسی مردان بگریزند. در نتیجهی این افراط و تفریط، آنها همجنسگرایی را وسیلهای برای اثبات هویت زنانه دانستهاند!
فمنیستهای لیبرال چه میگویند؟
از نظر لیبرال فمینیستها، برای جلوگیری از نابرابری اجتماعی و کسب استقلال اقتصادی زنان باید به ازای کار خانگی دستمزد دریافت کنند. در ادامهی این استدلال، آنها روسپیگری را بهعنوان یک شغل قانونی و مستحق دستمزد قلمداد میکنند!
سرکوب بنیان خانواده
در نظر گروهی از فمینیستها، خانواده به عنوان مرکز اصلی ستم به زنان تلقی میشود. بنابراین، از سقط جنین بهعنوان حق فردی یاد میشود. در نتیجه عملاً کودکان از حمایت نهاد اجتماعی مهمی چون خانواده محروم میشوند و در نگاه کلانتر، مفهوم خانواده به عنوان یک واحد یکپارچه که با اعضای خود در ارتباط است، به فراموشی سپرده میشود.
با نگاهی اجمالی به تاریخ درمییابیم:
مطالبات جنبش فمینیسم در کنار اخذ برخی حقوق سیاسی، اجتماعی و مدنی برای زنان، پیامدهای منفی و ناگزیری همچون سردرگرمی در انتخاب هدف (پافشاری روی برابری کامل یا توجه به تفاوتها؟!)، ترویج همجنسگرایی، روسپیگری و سقط جنین و بهطور کلی زیرسوال بردن مفهوم مهم و قابل توجه خانواده را نیز به دنبال داشته است!
منبع:
کتاب مبانی حقوق خانواده در اسلام و غرب، تألیف خانم دکتر فائزه عظیمزاده اردبیلی و خانم عاطفه ذبیحی بیدگلی، انتشارات دانشگاه امام صادق (ع).
نویسنده: زهرا کرمی؛ ورودی 98 مهندسی مکانیک