دانشگاه چیست؟ دانشجو کیست؟ این دو پرسش تا اندازهای مهم است که حیاتیترین لحظات عمر ما به فهم درست آنها وابسته است. دانش گاه و دانش جو آن مرحلهی آخری است که اگر رویش سرمایهگذاری نشود و از دست برود قطعا کمبودش غیرقابل جبران است. و این کمبود صرفا ناظر به بُعد واحدهای درسی نیست. که اگر بود واژه "قطعا" مقداری قابل تلطیف مینمود. گرچه که واحدهای درسی قسمت مهم و حیاتی پازل دوران دانشجویی است ولی یقینا تمام آن نیست. دوران دانشجویی خوشبختانه یا بدبختانه دورانی است که آدمیزاد معمولا دیر میفهمدش. حسرتی که از غفلت نسبت به دورانهای قبلتر بلند میشود لزوما و برای همه افراد آنطور نیست که کل زندگی را تحت تاثیر قرار بدهد ولی "بدون هیچگونه اغراقی" میتوان گفت این چند سال دانشجویی دورانی است که آدمیزاد هر چه از انتهای آن فاصله میگیرد آن حسرت درونیاش شعلهورتر میشود. و این حسرت بدون استثنا برای تمامی "دانشجویان" درس تمامکرده یا همان فارغالتحصیل به وجود میآید. حال این جملات میتواند برای بعضی صرفا سیاههای از سر خوشخیالی به حساب بیاید ولی حقیقت آن است که این جملات از سر دلسوزی برآمده: فضایی که از دانشگاه در ذهن دارید یا در همان روزهای اول دانشگاه شکل میگیرد را دائما مرور و محاسبه کنید و اگر آن قسمت جذابش را در جای دیگری مثل کافیشاپهای سطح شهر توانستید ارضا کنید دلتان برای خودتان و برای عمری که میخواهید تلف کنید بسوزد. گریزی نیست. عمر تلف کردن هم خودش راهی برای فهمیدن است اما از آن نوعش که دیگر سودی ندارد چون فرصتی برای جبران نیست.
خلاصه کلام اینکه: بدون برنامه وارد این چند سال شدن عین زندگی نکردن در این چندسال است. چندسالی که به تعبیری زندگی روی آن بنا میشود. اگر هیچ عزمی برای این دوره حیاتی ندارید بگذارید و بروید. اما قسمت مهم ماجرا اینجاست که: برنامه داشتن و به برنامه رسیدن برای افراد مادرزادی نیست! رسیدن به جواب برای جملات بالا به زمان احتیاج دارد اما زمانِ آن کل این چندسال نباید باشد. برای یافتن این برنامه در قدم اول باید متوجه اهمیتِ نقش و عنوانی که تحت آن قرار گرفتهایم باشیم. دانشجو.
نوید سرادار
گاهنامه عصر بسیج دانشجویی دانشگاه علامه طباطبایی(ره)