پیشدرآمد: هواداری که امروز قلعهنویی را رئیس مافیا میخواند، میراثدار همان هواداری است که بزرگمرد اخلاق فوتبال این سرزمین، یعنی «پرویز دهداری» را با برف کتک زد و علیه او شعار داد و قلعهنویی هنوز یک گلولۀ برفی از این هوادار طلبکار است!
روزی که پرسپولیسیها مرحوم پرویز دهداری را زدند، بنده در ورزشگاه آزادی و در میان تماشاچیان بودم و ای کاش نبودم! خیلی صحنۀ دردآوری بود! الآن خدا را شکر میکنم که در سکویی قرار داشتم که از صحنۀ سیاهی که هواداران پرسپولیس با برف سفید ساخته بودند خیلی دور بودم و جزئیات آن را نمیدیدم.
لازم نبود کسی دهداری را از نزدیک بشناسد یا اهل فوتبال باشد تا بزرگی و نجابت دهداری را بداند، یک بار دیدن عکس او هم کافی بود.
گناه دهداری و کادر فنّیاش این بود که ارزشهای اخلاقی را پاس میداشتند و با چند بازیکن که در سئول رفتاری خلاف شئونات اسلامی داشتند، برخورد کرده بودند.
جرم دیگر دهداری، توان بالای او در مربیگری بود. او به اسمها اکتفا نمیکرد و اگر بازیکن باتجربهای توان بازی داشت از او استفاده میکرد، اما اگر به لحاظ بدنی و تاکتیکی افت کرده بود، ترجیح میداد جوانان شایسته را جایگزینشان کند.
از میان این دو جرم(!) آنچه موجب شد او در ورزشگاه آزادی شعارِ «حیا کن رهاکن» بشنود و با گلولههای برفی کتک بخورد، همان پایبندیاش به ارزشهای اخلاقی بود؛ وگرنه او با همان تیم جوان شدهاش سوم آسیا شده و بهترین نتیجۀ بعد از انقلاب را کسب کرده بود. تیم ملّی دهداری در حالی سوم آسیا شد که در بازی نیمهنهایی مقابل عربستان سعودی، با ناداوری بازی را واگذار کرد و همه این موضوع را میدانستند و باید او را روی سر خود جای میدادند، پس چرا او را کتک زدند؟!
کسانی که آن روز دهداری را کتک زدند و گفتند تو را که بهترین مربی بعد از انقلاب بودهای نمیخواهیم، نمیفهمیدند که دارند چه غلطی میکنند!
آنها دهداریای را کتک زدند که از نظر اخلاقی نظیر نداشت و از نظر فوتبالی بهترین تیم ملی فوتبال کشورمان را با ترکیبی از جوانان تازه به دوران رسیده و باتجربه ها ساخته بود.
تیم دهداری زیبا بازی میکرد و خوب نتیجه میگرفت. کسانی که در پشت صحنه، زمینۀ اعتراض هواداران را فراهم کرده بودند، شرافت و مردانگی نداشتند و اخلاق و انسانیت را به خاطر مطامع نفسانی زیر پا گذاشته بودند؛ اما هوادارانی که احساسی و متعصبانه به دهداری حمله کردند، گمان میکردند که از موضع حق دفاع میکنند و وقتی هم که دهداری استعفا داد، خوشحال شدند که حق به حقدار رسیده است!
بعد از درگذشت پرویز دهداری، همان پرسپولیسیها به مراسم تشییع و تدفینش رفتند و او را ستودند! هیچ وقت نتوانستم ابراز ارادت ایشان به دهداری را که بعد از مرگش صورت گرفت، هضم کنم.
حقیر از وقتی فوتبال را شناختم پرسپولیسی شدم. همۀ اقواممان هم پرسپولیسی بودند. وقتی نخستین رسوایی اخلاقی بازیکنان پرسپولیس رسانهای شد، به خاطر حال و هوای مذهبی و به دلیل اینکه یاد و خاطرۀ یاران شهیدم کاملاً تازه بود، از پرسپولیس بدم آمد و استقلالی شدم. بگذریم که بعدها تشت رسوایی چند استقلالی هم از بام افتاد و از استقلال هم دلگیر شدم؛ اما یادم نیست کِی بود، آنچه در ذهن دارم این است که امیر قلعهنویی در حالی که بازیکن بود، طی سه بازی استقلال را هدایت کرد و از همانجا نشانههای یک مربی بزرگ را در او دیدم.
خیلی زود او به شمار مربیان موفق فوتبال پیوست و موفقیتهای قلعهنویی که پشتسر هم ثبت میشد، میدیدم او همواره توفیقاتش را لطف خدا و اهل بیت(ع) میداند. میدیدم که باخت را به گردن این و آن نمیاندازد. میدیدم که احترام حریفان را نگه میدارد. میدیدم که دروغ نمیگوید؛ حتی وقتی قانون سقف قرارداد آمد، قلعه نویی تنها کسی بود که با صداقت گفت من بالاتر از سقف گرفتهام و این قانون را قبول ندارم و امضا نمیکنم. دیگر بنده مرد آرمانهای خود را یافته بودم!
از هواداران بگویم:
انگار این هوادار است که در هر صورت باید به پای خوبیها و بدیها، و کجیها و راستیهای یک تیم بسوزد، اما بازیکنان و مسئولان باشگاه میتوانند سهمی از این حرص خوردنها نداشته باشند!
عابدزاده از استقلال به پرسپولیس میرود، واحدینیکبخت از استقلال به پرسپولیس میرود و هاشمی نسب و انصاریان از پرسپولیس به استقلال میآیند و وقتی هوادار بال بال میزند و اعتراض میکند، میگویند فوتبال حرفهای است و اشکالی ندارد!
تیم بد بازی میکند و میبازد، اما هوادار یاد گرفته که به دروغ بگوید خوب بودیم و به زمین و زمان و تیم مقابل بد بگوید تا وظیفه هواداریاش را به جا آورده باشد! همین هوادار اگر صندلی بشکند و بطری پرت کند، بیشتر تعصب تیمی خود را نشان داده است؛ او اینگونه آموخته است.
متأسفانه فحاشی هم جزئی از فوتبال شده است. چه کسی گفته که این تماشاگرنماها هستند که فحش میدهند؟ همۀ تماشاگران یکصدا، با صلابت و با افتخار فحّاشی میکنند!
بنده خیلی وقت است که یاد گرفتهام اینگونه جوزده و احساسی طرفدار یک تیم بودن اشتباه است. شاید در دنیای فوتبال، اینجانب تنها کسی باشم که به این نتیجه رسیده است که لزومی ندارد هوادار از ابتدا تا انتها طرفدار یک تیم باشد (البته به جز خانوادهام).
حقیر یاد گرفتهام آدمها از تیمها مهمتر هستند و به جای اینکه هوادار یک تیم باشگاهی باشم، دوستدار آدمهای فوتبالی مورد نظرم هستم. الآن اگرچه کمی به استقلال مایل هستم، اما هر فصل هوادار تیم امیر قلعه نویی هستم. فرقی نمیکند که مس کرمان باشد یا استقلال یا ملوان یا تراکتور یا ذوب آهن یا سپاهان؛ هر تیمی که قلعهنویی مربیاش باشد، بنده هوادارش خواهم بود.
برای بازیکنان هم نفر به نفر حساب باز میکنم. مثلا مهدی ترابیِ پرسپولیسی را به خاطر مردانگیاش، به ووریا غفوری استقلالی ترجیح میدهم و حسینی دروازهبان استقلال را بیش از بیرانوندی که پنالتی رونالدو را مهار کرده میستایم. یا کیروش استنلی برزیلی را با هزار تا مسعود شجاعی و احسان حاجصفی عوض نمیکنم!
قلعهنویی را قبل از همه به خاطر توان فوتبالیاش دوست دارم و در درجۀ بعد او را به خاطر انسانیتش و با خدا بودنش میستایم. البته حسادتها و خباثتهای سازمان یافتهای که در طول این سالها علیه او شاهد بودهام، به ارج و منزلت او در چشم بنده میافزاید.
نمیدانم چند سال، ولی خیلی وقت است که از روی حسادت اجازه نمیدهند قلعهنویی نتیجه بگیرد. یک سال قلعهنویی گفت که سند دارد که یکی از ارکان فدراسیون فوتبال گفته که امسال میخواهیم فوتبالی قلعهنویی را بزنیم! معنی این حرف معلوم است: یعنی قصد داریم که با ناداوری و با احکام انضباطیِ مغرضانه، تیمش را زمینگیر کنیم.
هیچ مقامی در فدراسیون فوتبال جرئت نکرد بپرسد که این چه حرفی بود که زدی؟ آیا به جز این است که خبر قلعهنویی موثق بود، تصمیم ناجوانمردانه برضد قلعهنویی اتخاذ شده و جنگ علیه قلعهنویی به مرحله نوینی رسیده بود؟
یادم نمیرود که یک بار قلعهنویی پایش را از محوطه فنی بیرون گذاشت، که حتی به تذکر داور هم نرسید، چه رسد به گزارش او؛ اما در کمال تعجب کمیتۀ (مثلاً) انضباطی او را یک بازی محروم کرد. اولین کسر امتیاز داخلی را هم روی تیم قلعهنویی اجرا کردند!
قلدرترین و با رزومهترین داور ایران را بارها خریدند و به میدان فرستادند تا با قاطعیت و قلدری حق تیمهای قلعهنویی را بخورد. بله این درست است که اشتباهات داور جزئی از فوتبال است، اما اشتباهات عمدی ریشه در فساد و خباثت دارد.
در این وانفسا یک مافیای «اقتصادی، فوتبالی و رسانهای» شکل گرفت تا زنجیر موفقیتهای قلعهنویی را پاره کند.
سرمربی موفق تیم ملی (قلعهنویی) را که به بهترین کره جنوبی تاریخ فوتبال، در ضربات پنالتی باخته بود، به محاکمۀ برنامۀ نود کشاندند و ناجوانمردانه آزردند. حتماً شاهدید که این روزها یکی از کارشناسان حاضر در آن برنامه (ذوالفقار نسب) به گناه خود اعتراف و توبه میکند! کارشناس دیگر (حاج رضایی) و مجری نود (فردوسیپور)، با چوب خدا فعلاً روی هیچ آنتنی حضور ندارند!
خندهدار اینکه همۀ این مافیا بازیها در حالی است که همان مافیا، برای قلعهنویی شعار درست کرده و او را مافیا میخوانند! و خدا نکند یک اشتباه داوری هم (که در فوتبال طبیعی است) رخ دهد؛ دیگر همۀ عناصر مافیا بسیج میشوند که دیدید قلعهنویی مافیاست! اگر قلعهنویی مافیا نیست، چرا فلان داور آن هند را نگرفت؟!
هوادار جوزده نیز در حالی که جلو چشم او حق تیم قلعهنویی پایمال میشود، شعار میدهد که قلعهنویی رئیس مافیاست!
بنده بیش از قلعهنویی، دلم به حال آن هوادار میسوزد که فریب خورده و در حال سواری دادن به شیاطین است، اما گمان میکند فریاد حق از حنجرهاش سرمیدهد!
هواداری که امروز قلعهنویی را رئیس مافیا میخواند، میراثدار همان هواداری است که بزرگمرد اخلاق فوتبال این سرزمین، یعنی «پرویز دهداری» را با برف کتک زد و علیه او شعار داد و قلعهنویی هنوز یک گلولۀ برفی از این هوادار طلبکار است!
هوادارِ احساسی و جوزده، نمیبیند که در فصل جاری وقتی تیم سپاهان داشت از صدر جدول فاصله میگرفت، در دو بازی پیدرپی 4 امتیاز از او گرفتند.
در همین بازی اخیر «سپاهان با شهر خودرو»، دو پنالتی سپاهان نادیده گرفته میشود، یک بازیکنش به ناحق اخراج میشود، اما چون داور یک هند را ندیده است، باز هم این قلعهنویی است که باید تهمت بشنود و اصحاب رسانه که باید چراغدار مردم باشند، با بیاخلاقی و ناجوانمردی نشست خبری بعد از بازی را به یکی از روزهای سیاه فوتبال ایران تبدیل میکنند.
مافیا و دنیاپرستان از یک چیز دیگر هم میترسند؛ بدون شک شایستهترین فرد برای نشستن روی نیمکت تیم ملی، کسی نیست جز امیر قلعهنویی! از این روست که حسودان، دنیاطلبان و فاسدان بیکار نمینشینند و به کارهای غیر انسانی خود ادامه خواهند داد؛ اما آنها یک چیز را نمیدانند: «العزة لله جمیعا».
عزت و ذلت دست خداست و تا قلعهنویی با خداست و تا در خط اهل بیت (ع) است، اصحاب دنیا کاری از پیش نخواهند برد.
قلعهنویی چه در مس کرمان باشد، چه در استقلال یا تراکتورسازی یا ذوب آهن و یا سپاهان، او یک مربی بزرگ است که با وجود تمام ناملایمتیها کارهای بزرگ میکند.
جای امیرقلعهنویی روی نیمکت تیم ملی فوتبال جمهوری اسلامی ایران خالی است و اگر بیاید، هم به نفع فوتبال و کشورمان است و هم موجب سربلندی فدراسیون فوتبال خواهد بود.