اریکا کریستاکیس/ترجمه: نارنین نوری/ بازیبان - شماره نهم و دهم/ آبان 98
وقتی صحبت از رشد کودکان میشود، والدین باید کمتر درباره مدت زمان تماشای صفحه نمایش (صفحه نمایش تایم) آنها و بیشتر درباره خودشان نگران باشند.
گوشیهای هوشمند در حال حاضر در بسیاری از حوادث تلخ مانند سوانح رانندگی، اختلالات خواب، از دست دادن حس همدلی، مشکلات در روابط و حتی عدم توجه به یک دلقک روی یک چرخ دخیل هستند؛ به طوری که میتوان گفت تهیه فهرستی از اتفاقاتی که در آنها دخالت ندارند، آسانتر از فهرستی است که در آن دخالت دارند. احتمالا جامعه ما در حال رسیدن به نقطه اوج انتقادات خود از ابزار دیجیتال است.
با این حال، تحقیقات اخیر نشان میدهند که مشکل اصلی کم ارزش در نظر گرفته میشود. این مورد شامل رشد کودکان میشود؛ اما احتمالا چیزی نیست که شما به آن فکر میکنید. بیشتر از بچههایی که درگیر صفحه نمایش هستند، باید نگران والدین حواسپرت باشیم.
بله، در حال حاضر والدین نسبت به هر زمان دیگری در تاریخ، وقت بیشتری را در کنار فرزندانشان سپری میکنند. با وجود افزایش قابل ملاحظه نیروی کار خانم، مادران امروز نسبت به مادران در دهه 60 میلادی زمان بیشتری را صرف مراقبت از فرزندان خود میکنند؛ اما تعامل میان والدین و فرزندان به طور فزایندهای بیکیفیت و حتی تصنعی شده است. والدین همواره در زندگی فرزندان خود حضور فیزیکی دارند؛ اما از لحاظ احساسی حضور پررنگی ندارند. فرزندان خودم هم که دیگر بزرگ شدهاند، با من شوخی میکنند و میگویند که اگر من هم 25 سال پیش گوشی هوشمند داشتم، آنها از دوره نوزادی هم نمیگذشتند.
بحث در مورد اینکه استفاده والدین از صفحه نمایش (اسکرین) مشکلی است که چندان به آن پرداخته نشده است، موجب نمیشود تا خطرات مستقیمی را که صفحه نمایش برای کودکان دارد، نادیده گرفت. شواهد حاکی از آن است که بسیاری از انواع مدت زمان تماشای صفحه نمایش (به خصوص آنهایی که از تصاویر سریع یا خشونتآمیز استفاده میکنند) به مغز کودکان آسیب میرسانند. امروزه، پیش دبستانیها بیش از چهار ساعت از روز خود را در مقابل صفحه نمایش میگذرانند و از سال 1970 هم متوسط زمان شروع استفاده منظم از صفحه نمایش از 4 سال به 4 ماه رسیده است. بعضی از بازیهای تعاملی جدیدی که بچهها بر روی تلفن و یا تبلت بازی میکنند، نسبت به تماشای تلویزیون (یا یوتیوب) بهتر است؛ چرا که رفتارهای طبیعی بازی کودکان را تقلید میکند. و البته بسیاری از بزرگسالان موفق از دست کودکیای که با تماشای برنامههای بیحاصل و غیرمفید سپری شده، جان سالم به در بردهاند. (مادر من، برخلاف روال معمول آن زمانها، Speed Racer وGilligan's Island را به خاطر بی مزه بودن ممنوع کرده بود. علت این که موفق میشدم تا هر قسمت از هر برنامه را دوبار ببینم، هیچ وقت مشخص نشده است). با این حال، هیچ کس هزینههای گزاف از دست دادن فرصتهای گوناگون را برای کودکانی که وقت خود را صرف صفحه نمایش میکنند، انکار نمیکند. زمانی که برای بازی و استفاده از صفحه نمایش میشود، در واقع زمانی است که کودک می توانست به جای آن در دنیای واقعی و در ارتباط با بقیه افراد سیر کند.
با وجود تمام بحثهای موجود در رابطه با مدت زمان تماشای صفحه نمایش کودکان، به طور شگفتانگیزی توجه کمی به مدت زمان تماشای صفحه نمایش پدر و مادرها میشود که الان از چیزی که کارشناس فناوری، لیندا استون، بیش از 20 سال پیش آن را "توجه جزیی مداوم" نامید، رنج میبرند: همان طور که استون استدلال میکند، این وضعیت نه تنها به ما، بلکه به فرزندانمان نیز آسیب میرساند. سبک جدید تعامل والدین میتواند نظام راهنمایی عاطفی قدیمی را که نشانه آن ارتباطات واکنشی بوده و در واقع، اساس بخش اعظمی از یادگیری انسان بوده است، متوقف کند. ما در یک قلمرو ناشناخته هستیم.
کارشناسان رشد کودک، نامهای مختلفی برای سیستم سیگنالینگ (پیامدهی) دوتایی بین بزرگسالان و کودکان که معماری اصلی مغز را تشکیل میدهد، انتخاب کردهاند. جک پی شونکوف، متخصص اطفال و مدیر مرکز رشد کودکان هاروارد، این را سبک "رفت و برگشت" ارتباطات مینامد. روانشناسان، کتی هیرش پازک و روبرتا میشنیک گولینکوف نیز آن را "دوئت مکالمهای" توصیف میکنند.
نشانههای الگوهای صوتی تعاملات والدین با نوزادان و کودکان نوپای خود، تُن صدای زیر، دستور زبان ساده و شور و شوقی بسیار زیاد است. اگرچه ناظران بزرگسال این نوع تعاملات، میل چندانی به شنیدن آن ندارند، اما کودکان عاشق آن هستند. نه تنها این نکته، بلکه یک مطالعه نشان داده، نوزادانی که در معرض این نوع سبک صحبت واکنشی احساسی و تعاملی قرار میگیرند، در 11 و 14 ماهگی، دو برابر کسانی که در دو سالگی خود قرار دارند و با این سبک برخورد نداشتهاند، کلمه بلد هستند.
رشد کودک به رابطههایش بستگی دارد؛ به همین دلیل، در یک آزمایش، نوزادان 9 ماهه که چند ساعت آموزش ماندارین را از یک انسان زنده دریافت کرده بودند، میتوانستند عناصر آوایی خاصی را در زبان از هم جدا کنند؛ در حالی که گروه دیگری از نوزادان که دقیقا همان آموزش را از طریق ویدیو دریافت کرده بودند، نمیتوانستند این کار را انجام دهند.
طبق گفته هیرش پازک، استاد دانشگاه تمپل و عضو ارشد موسسه بروکینگز، مطالعات بیشتر و بیشتری در حال تایید اهمیت مکالمه هستند. او به من گفت: زبان بهترین پیشبینی کننده موفقیت در مدرسه است و کلید مهارتهای زبانی قوی، مکالمات برقرار شده میان کودکان و بزرگسالان است؛ در نتیجه، مشکل زمانی ایجاد میشود که نظام راهنمایی عاطفی بزرگسال-کودک که برای یادگیری اولیه بسیار حیاتی است، به هر دلیلی مانند پیامک زدن یا چک کردن اینستاگرام، متوقف شود. هرکسی که یک گوشی هوشمند داشته باشد، میتواند در مورد حضور همه جانبه آن در زندگی خود شهادت دهد.
یکی از نتایج همهگیر شدن تلفن همراه توسط یک اقتصاددان، افزایش تعداد صدمات وارده به کودکان بیان شده است. AT&T سرویسهای گوشیهای هوشمند را در زمانها و مکانهای مختلف ارائه داده و در نتیجه یک آزمایش طبیعی بسیار جالبی را به وجود آورده است. همان طور که استفاده از موبایل گسترش یافت، انتقال اطفال به اورژانس هم افزایش یافت. این یافتهها توجه رسانهها را به خطرات فیزیکی ناشی از فرزندپروری والدین حواسپرت جلب کرد؛ اما ما کمتر به تاثیر این موضوع بر رشد شناختی کودکان توجه کردهایم. هیرش پازک میگوید: کودکان نوپا نمیتوانند زمانی که ما جریان مکالمات را از طریق برداشتن تلفن همراه یا نگاه کردن به متنی که روی صفحه نمایش گوشی آمده است قطع میکنیم، چیزی یاد بگیرند.
در اوایل سال 2010، محققان در بوستون به طور مخفیانه 55 والد را که با یک یا چند کودک خود در فست فودها غذا میخوردند، تحت نظر گرفتند. 40 تا از آنها با درجات مختلفی در تلفنهای همراه خود غرق شده و برخی از آنها کاملا از فرزندانشان غافل شده بودند (محققین دریافتند که تایپ کردن و رد کردن صفحات، حتی از پاسخ دادن به تماسها هم بدتر هستند). در همین حین، کودکان برای جلب توجه والدین خود کارهایی انجام میدادند؛ اما در قبال آن هیچ توجهی دریافت نمیکردند. در مطالعه بعدی، 225 مادر به همراه فرزندان حدودا 6 سالهشان در یک محیط آشنا گرد هم آمدند و در حالی که به هر کدام غذایی داده میشد تا امتحان کنند، از تعاملات آنها فیلم گرفته میشد. در طی آن زمان، یک چهارم از مادران به طور ناخودآگاه شروع به استفاده از گوشیهای خود کردند و در نتیجه، تعاملات کلامی و غیرکلامی کمتری با فرزند خود برقرار نمودند. آزمایش دقیق دیگری هم در فیلادلفیا توسط هریش پازک، گولینکوف و جسا رید طراحی شد و به بررسی اثر استفاده از تلفن همراه توسط والدین بر یادگیری زبان کودکان پرداخت. سی و هشت مادر و فرزندان دوساله آنها به یک اتاق منتقل شدند و از مادرها خواسته شد تا به فرزند خود دو کلمه آموزش بدهند: blicking به معنای جست و خیز کردن و frapping به معنای تکان دادن. به آنها یک تلفن هم داده شد که محققان بتوانند از اتاق دیگر با آنها در تماس باشند. هنگامی که صحبت مادران با یک تماس قطع میشد، کودکان آن کلمه را یاد نمیگرفتند؛ اما اگر این اتفاق نمی افتاد، کلمه را یاد می گرفتند. محققین در این مطالعه مجبور به کنار گذاشتن 7 مادر از بخش تجزیه و تحلیل شدند؛ چرا که به تماس ها پاسخ ندادند و به علت "عدم پیروی از پروتکل" از آزمایش کنار گذاشته شدند. خوش به حالشان!
هرگز در تعادل نگه داشتن نیازها و تمایلات کودکان و بزرگسالان آسان نبوده است و تصور این که فرزندان همیشه در مرکز توجه والدینشان هستند هم تفکری ساده لوحانه است. همیشه زمانهایی وجود داشته که پدر و مادرها فرزندانشان را به حال خود رها کردهاند تا سرگرم شوند (سرگرم شدن در قایق، عبارتی به یاد ماندنی از کتاب باد در درختان بید) و یا در تخت تو این طرف و آن طرف بروند.
از جهاتی، مدت زمان تماشای صفحه نمایش کودکان قرن 21م خیلی هم با ابزاری که مادران قدیم برای سرگرم نگه داشتن فرزندانشان استفاده میکردند، تفاوت ندارد. زمانی که والدین تخت مخصوص کودک نداشته باشند، هرج و مرج چندان بعید نیست. بیوگرافی اخیر لاورا اینگالز وایلدر، نویسنده خانه کوچک در چمنزار، که توسط کرولاین فریسر نوشته شده است، به توصیف روش خاص فرزندپروری یک عده در قرن نوزدهم میپردازد. این افراد که برای گرم نگه داشتن کودکان، آنها را روی درهای باز کورهها میگذاشتند، این احتمال را نیز به وجود میآوردند که وقتی سرشان گرم کار و مسئولیتهایشان میشد، هر اتفاقی ممکن بود بیفتد. وایلدر خودش هم به چندین اتفاقی که نزدیک بوده به فاجعه ختم شود، اشاره کرد؛ برای مثال، یک بار که حسابی مشغول کارهایش بوده، سرش را بلند کرده و چندتا پونی را در حال بالا پایین پریدن روی سر دختر کوچکش دیده است.
این که گاهی پدر و مادرها به فرزندانشان توجه نکنند، مشکلی به وجود نمیآورد (و حتی ممکن است قدرت تحمل و انعطافپذیری را نیز در آنها ایجاد کند)؛ اما حواسپرتی بیش از حد داستان دیگری است. استفاده از گوشیهای هوشمند با نشانهای آشنا از اعتیاد مرتبط است: زمانی که در استفاده از تلفن همراه بزرگسالان حواسپرت اخلالی ایجاد شود، آنها به سرعت عصبانی میشوند و نه تنها متوجه نشانههای احساسی نمیشوند؛ بلکه آنها را بد تعبیر میکنند. احتمالا والدینی که مشغول و حواسپرت نیستند، زودتر عصبانی میشوند؛ چرا که احساس میکنند کارهایی که فرزندشان انجام می دهد، فریبکارانه است؛ در حالی که او فقط نیازمند توجه است. جدا ماندن کودک و والدین که عمدی و به مدت کوتاه باشد، قطعا می تواند برای هر دو طرف بیضرر و حتی مفید باشد (به ویژه زمانی که بچهها بزرگتر میشوند و نیاز به استقلال بیشتری دارند). اما این نوع جدایی با عدم توجهی که پدر و مادر نسبت به کودک در حضور وی نشان میدهند، تفاوت دارد؛ زیرا طفل احساس میکند که ارزشش از یک ایمیل کمتر است. این موضوع که پدر خانواده میخواهد برای نیم ساعت روی کاری تمرکز کند و مادر خانواده از فرزندان میخواهد که به بیرون از خانه بروند و بازی کنند، واکنشی کاملا منطقی به خواستههای رقابتی زندگی بزرگسالی است. اما اتفاقی که این روزها در حال افتادن است، افزایش میزان مراقبت های غیرقابل پیش بینی است که به علت زنگها و اغواهای گوشیهای هوشمند به وجود آمده است. به نظر میرسد که ما بدترین مدل فرزندپروری را در پیش گرفته ایم - همیشه از لحاظ فیزیکی حضور داریم و در نتیجه، خودمختاری کودکان را از آنها گرفتهایم و در عین حال، از لحاظ احساسی حضور کاملی نداریم.
رفع این مشکل آسان نخواهد بود؛ چرا که این موضوع با تغییرات چشمگیری در آموزش و پرورش نیز همراه بوده است. بیشتر از هر زمان دیگری کودکان با سنین کم (حدود دو سوم چهار ساله ها) در نهادهای مختلفی به جای خانه نگهداری میشوند و گرایشهای اخیر برای آموزش کودکان خردسال به سمت دروسی خسته کننده و صحبتهای یک طرفه معلم پیش رفته است. در چنین شرایطی، کودکان فرصت کمی برای برقراری گفتگو دارند؛ اما خبر خوب این است که کودکان خردسال میتوانند آنچه را که نیاز دارند، از بزرگسالان دریافت کنند و با یک نگاه کردن در آغوش گرفته شوند. بچههای کوچک برای جلب توجه بزرگسالی که حواسش به آنها نیست، هر کاری انجام میدهند و اگر در این مواقع رفتار ما تغییر نکند، آنها سعی میکنند با اوقات تلخی بیشتر این کار را برای ما انجام دهند. در نهایت ممکن است کودکان تسلیم شوند؛ چرا که نیاز به توجه متقابل از دیگران دارند. مطالعات انجام شده در پرورشگاههای رومانی به دنیا نشان دادهاند که وقتی تعامل دو طرفه نباشد، محدودیتهایی برای مغز نوزادان وجود دارد. حقیقت این است که ما واقعا نمیدانیم زمانی که با فرزندانمان تعاملی برقرار نمیکنیم، آنها چه رنجی را متحمل میشوند.
البته که بزرگسالان هم از چنین وضعیتی رنج میبرند. بسیاری زندگی روزمره خود را بر پایه این فرضیه غلط بنا کردهاند که میتوانند همیشه کار کنند، فرزندداری کنند، همیشه در دسترس همسر، والدین و هرکسی که به آنها نیاز دارد باشند و در عین حال، در جریان تمام اخبار بوده و به خاطر داشته باشند که در راه سوار شدن به خودرو دستمال توالت خود را از سایت آمازون خریداری کنند. در واقع، آنها در معادل دیجیتالی دوچرخه اسپینینگ گیر کردهاند.
در چنین شرایطی، راه حل آسانتر تمرکز بیشتر بر مدت زمان تماشای صفحه نمایش فرزندانمان است تا رها کردن وسایل دیجیتال خودمان. من این کشش را خیلی خوب درک میکنم. علاوه بر داشتن نقش مادر و مادرخوانده، سرپرست یک سگ داکس هوند میان سال و چاق هستم. از آن جایی که خودم هم میان سال و چاق هستم، ترجیح میدهم حواسم به میزان مصرف کالری سگم باشد و تغذیهاش را به رژیم فیبردار محدود کنم تا بخواهم خودم را از یک سری خوراکیها مانند کیک دارچینی که صبحها میخورم، منع کنم.
از لحاظ روان شناختی، این یک مورد کلاسیک فرافکنی است که به معنای نسبت دادن شکستهای خود به افراد نسبتا بیگناه دیگر است که نوعی مکانیزم دفاعی محسوب میشود. زمانی که نوبت به مدت زمان تماشای صفحه نمایش میرسد، اکثر ما باید کمتر دست به دامان فرافکنی شویم.
اگر بتوانیم کنترل "تکنولوژی مداخلهگر" را همانطور که روانشناسان آن را نامگذاری کردهاند، در دست بگیریم، احتمالا متوجه خواهیم شد که میتوانیم خیلی بیشتر از گذشته با کار کردن کمتر با ابزار دیجیتال، صرف نظر از کیفیت تحصیل و تعداد ساعتهایی که به فرزندانمان اختصاص میدادیم، به آنها رسیدگی کنیم. والدین باید به خود اجازه کنار کشیدن از فشار خفقانآور همه چیز برای همه کس بودن را بدهند. اگر احساس میکنید فرزندتان را باید داخل تختش بگذارید و فوتبال تماشا کنید، این کار را انجام دهید. برای فرزندتان اتفاقی نمیافتد؛ اما زمانی که با او هستید، تلفن همراه لعنتی را کنار بگذارید!