behnamandik
behnamandik
خواندن ۱۱۹ دقیقه·۴ سال پیش

خلاصه‌ای از کتاب «احیای طالبان: خشونت و افراطی گری در سرحدات افغانستان و پاکستان»


پیشگفتار

فهم مناسبات حاکم بر مدیرت منابع آب از فهمی یک بعدی و متمرکز بر روش‌های مهندسی فراتر رفته و ابعاد اقتصادی، اجتماعی و سیاسی به خود گرفته است. این مساله زمانی که به منابع آبی مشترک بین دو یا چند کشور می‌رسد پیچیده‌تر و در هم‌تنیده‌تر می‌شود. فهم مناسبات تاریخی و روابط اجتماعی سیاسی در بستر تاریخی برای تحلیل ابعاد مختلف و چرایی‎‌های رخداد وقایع از این رو امری هم ارز و هم تراز با مباحث مهندسی (هیدرولوژیکی و هیدرولیکی) آب است. برای فهم مناسبات دو کشور پاکستان و افغانستان بر سر رودخانه کابل که بین هر دو مشترک است درک تاریخچه مناسبات این دو کشور با هم امری حیاتی است از این رو در ادامه خلاصه نکات ذکر شده در کتاب «احیای طالبان: خشونت و افراطی گری در سرحدات افغانستان و پاکستان» نوشته حسن عباس محقق شناخته شده‌ی آمریکایی-پاکستانی حوضه مطالعات جنوب شرقی آسیا و خاورمیانه آورده شده است. شاید که فهم مناسبات حاکم بر این دو کشور به محوریت طالبان بتواند اندکی از سوال‌های بی‌پاسخ در خصوص بی‌ثباتی افغانستان را پاسخی باشد.

The Taliban Revival

Violence and Extremism on the Pakistan-Afghanistan Frontier


مقدمه

این که تصور کنیم اسلام تمام شاکله طالبان را شکل می‌دهد غلط است بلکه اثرات قومی، اجتماعی سیاسی و جناحی در کارهای این گروه نقش دارد. برخی از گروه‌های طالبانی زنان خود را بین همدیگر تاخت می‌زدند! حتی در جاهایی خواندن 5 وعده نماز را به دلیل این که نماز در زمان جهاد نیاز نیست بی‌خیال می‌شدند.

تمام بودجه‌های جهانی مواجهه با تروریسم که به سمت پاکستان سرازیر می‌شود سر از نهادهای امنیتی و اطلاعاتی در می‌آورد و صرف آموزش و اطلاع‌رسانی نمی‌شوند. در دهه 1990 سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی پاکستان آشکارا از طالبان در افغانستان حمایت می‌کردند. خیلی از افغانستانی‌های که در پاکستان تحصیل می‌کرده‌اند تکوین، رشد و احیای طالبان را مستقیماً زیر سر پاکستان می‌دانستند. در مقابل پاکستانی‌ها هم معتقدند این سه دهه حضور آوارگان افغانستانی در پاکستان است که اقتصاد آن‌ها را ضعیف و باعث مشکلات فراوان برای آن‌ها شده است.

فهم تشکیل طالبان مستلزم فهم قومیت‌ها به خصوص پشتون‌ها در منطقه است. خیلی از پشتون‌ها در دو کشور طالبان را قبول ندارند اما طالبان از کدهای فرهنگی پشتون‌ها که با نام پشتون والی شناخته می‌شود بهره می‌برند. طالبان گونه‌های مختلف با تفکرات مختلف‌تری دارد

چالش طالبان با نحوه حکمرانی در پاکستان و افغانستان هم در ارتباط است. جایی که نخبه‌های منفک از مردم تصمیماتی می‌گیرند که برای وضعیت جامعه مناسب نیست. مدل‌های غربی بدون بومی‌سازی در این کشورها جواب نداده است.

طالبان پاکستان از مناطق قبیله‌ای فدرال ظهور یافته و به استان خیبر پختونخوا گسترش یافته است. فهم طالبان مستلزم فهم پشتون‌ها است؛ گروهی که کادرهای طالبان را هم در پاکستان و هم در افغانستان شکل می‌دهند.

فصل اول: متجاوزان همیشه ناخوشایندند: هویت، فرهنگ و تاریخ سیاسی پشتون

پشتون‌ها در عین حالی که نسبت به متجاوزان خیلی سخت برخورد می‌کنند، نسبت به میهمانانشان بسیار خون گرم هستند البته اگر رسوم و سنت‌های آنان را به جای آورید.

مثلی بود که می‌گفت همه طالبانی‌ها پشتون هستند اما همه پشتون‌ها طالبانی نیستند. در حال حاضر حدود 80 درصد طالبان پشتون هستند.

طالبان از مناطق پشتون نشین پاکستان و افغانستان سر بر آورد. پشتون یک هویت قومی نیست، یک نگرش ذهنی است و هر کسی تحت یک شرایط خاص می‌تواند بدل به یک پشتون شود. شرایط اقلیمی سخت باعث سخت شدن پشتون‌ها شده است اتفاقی که می‌توان در مورد اقوام جنگجوی ایرانی مثل لرها مدنظر قرار گیرد. دو روایت در خصوص دودمان پشتون‌ها وجود دارد: ریشه به حضرت محمد برمی‌گردد و دیگری این که ریشه به اسکندر مقدونی برمی‌گردد. ریشه یهودی هم به پشتون‌ها نسبت داده شده است.

رواتی از اسلام آوردن پشتون‌ها این است که زمانی که واعظان برای دعوت به اسلام آمدن این اطمینان را دادند که قواعد اسلام با پختونوالی یعنی قواعد حاکم بر نظام اجتماعی پشتون‌ها تعارض ندارد. از این رو هویت پشتون‌ها نیم متأثر از اسلام است و نیم متأثر از پختونوالی. یک عبارتی وجود دارد که می‌گوید پشتون‌ها نصف قران را پذیرفتند.

چهار گروه پشتون داریم:

- دورانی

- غلزایی

- گورگوشت

- کارلانری

رابطه بین این گروه‌ها به شدت پیچیده و در هم تنیده است. در مجموع 60 قبیله دارند و 400 زیرقبیله (طایفه). 40 تا 45 میلیون پشتون وجود دارد که حدود 15 میلیون نفر از آن‌ها در افغانستان است.

پیش از قدرت گرفتن طالبان کارمندان دولتی ترجیح می‌دادند در مناطق خیبرپختونخوا ساکن شوند چون شرایط بهتری داشت.

«پشتون‌ها هیچ‌گاه در صلح نیستند مگر این که در جنگ باشند». برخی از قبایل پشتون به خلق‌وخوی قبیله‌ای خود افتخار می‌کنند و وقتی یک قبیله دست به حمایت از طالبان پاکستان می‌زد قبایل دیگر به خاطر رقابت‌های قبیله‌ای دست از حمایت از آن قبیله برداشته و به نیروهای امنیتی و اطلاعاتی پاکستان کمک می‌کردند. این کار نه یک بحث ایدئولوژیک که متأثر از رقابت‌های تاریخی قبیله‌ای بوده است.

صوفی گری اثر قابل توجهی بر فرهنگ پشتون‌ها داشته است. مدارا، پلورالیسم و ازخودگذشتگی بخشی از خلق‌وخوی سوفی‌ها است. ظهور مدارس دوبندی که بر حفظ اسلام از طریق محافظه‌کاری اعتقاد داشتند باعث شد قدری از صوفی گری در این مناطق کاسته شود. همین تفکرات پا در فرهنگ پشتون‌ها گذاشت. تک‌بیتی از یک شعر سده هفدهمی را می‌توان پایه تفکر پشتون‌ها دانست:

من از مردی که زندگی‌اش را ننگ (شرف) هدایت نکند متنفرم / هر کلمه ننگ مرا دیوانه می‌سازد

شعری از خوشل خان ختک

از جمله اصول پشتونوالی:

- ملماستیا: مهمان‌نوازی (فارغ از طبقه، نژاد و ملیت تحت شرایطی همه را به یک میزان احترام می‌کنند)

- بدل: انتقام (ممکن است انتقام گرفتن دهه‌ها طول بکشد)

- مثل معروفی هست که می‌گوید: یک پشتونی پیش از انتقام گرفتن صدسال صبر کرد و این کار سریع بود.

- پناه دادن به کسی در برابر دشمنانش به هر قیمت و در هر شرایطی

- دفاع از ملک و دارایی

- ننگ: حفاظت از شرف فامیل در خصوص استقلال،فرهنگ و رسوم مذهبی

این مسائل می‌تواند با توجه به مقتضیات فردی و فرهنگی به گونه‌های مختلفی تعبیر شوند.

یکی از راه‌های خواباندن دعوا از طریق جرگه این است که طرف متخلف جماعت زنان خود (زن؟ یا خواهر یا دختر) را به طرف آسیب دیده بدهد (شاید مشابه خون بس در فرهنگ عشایر ایران) جایی به نام حجره محل حل مناقشه است. پشتون‌ها به شدت از دخالت خارجی‌ها در امور خود متنفرند.

به طور خلاصه پشتونوالی هم خوبه هم بد از یک طرف سازنده است و باعث اداره جامعه‌ی پشتون‌ها میشه و از سوی دیگه عامل دگماتیسمه

نویسنده معتقد است بخش سازنده‌اش در مناطق شهری و بین تحصیل‌کردگان بیشتر کاربرد داره و بخش دگم و عامل خرابی بین روستائیان و بی‌سوادان

FATA[1] به صورت خودمختار اداره می‌شود و این خودمختاری به ساکنین آن حس استقلال از دولت مرکزی را می‌دهد. همین حس را هم پشتون ای هم‌مرز با پاکستان در افغانستان داشتند اما زمان تقسیم قدرت توانستند قدرت را قبضه کنند. بسیاری از ساکنان جنوب شرقی آسیا معتقدند که مهندسی اجتماعی استعمارگران انگلیسی بر افغانستان و پاکستان غلبه کرده و آن را کنترل می‌کند. برای مثال "حکومت پنجابی‌ها، سندی‌ها را ترساند، پشتون‌ها را خرید و باعث افتخار بلوچ‌ها شد" آنان که نتوانستند پشتون‌ها را ذیل حکومت خود بیاوردند ادعا می‌کنند پشتون‌ها دنیای پشتون‌ها با دنیای مدرن ناسازگار است. از این رو ادعا می‌کنند جهان‌بینی طالبان بخشی از پشتون امروزی را نشان می‌دهد. پیدایش طالبان را باید در بستری ژئوپلیتیک و توسعه‌های امنیتی به آن در قرن 21 نگاه شود. در واقع از عقاید اسلام و فرهنگ پشتونی سو استفاده شده و از این طریق اقدامات خون‌بار تقدیس شده است

نکته عالی: همان‌قدر روایت پژوهشگران معتبر برای من اهمیت دارد که روایت مردم عادی و آنانی که دوست دارند در مورد تاریخ، فرهنگ و سیاست خود صحبت کنند.

از قدیم بین صفویه و مغول‌ها بر سر سرزمین‌های مرکزی پشتون‌ها یعنی قندهار دعوا بود است. این دست به دست شدن قندهار بین ایران و مغول‌ها در اواخر دوره صفویه و مغول‌ها باعث شد یک پشتونی به نام احمدخان ابدالی به فکر استقلال بیفتد و حمایت قبایل پشتون را در یک لویی جرگه به دست آورد. حمایت معنوی پیشوایی معنوی پشتون‌ها (شاه ولی‌الله که دیدگاه‌هایی مشابه وهابیت داشت) نیز با احمدخان همراه شد. شاید همین حمایت باعث تندروی‌های آتی در دولت‌های مختلف افغانستان شده است. اولین بار که در شهرهای افغانستان کنونی یک حکومت تحکیم شد در دوره احمد خان بود.

ابدالی به هند حمله خونینی می‌کند و این باعث می‌شود نامش بین پشتون‌ها به سنبلی برای خوبی یاد بشود و در پاکستان هم یک موشک کوتاه برد با قابلیت حمل کلاهک اتمی به نام او ساخته شد. ابدالی‌ها از 1747 تا 1973 حکومت کردند و در همه‌ی این سال‌ها رقیب اصلی آن‌ها غلزایی‌ها بودند

اولین تجربه ملت‌سازی در افغانستان به قرن هیجده و تشکیل سلسله هوتکی در زمان صفویه برمی‌گردد. در حکومت احمدشاه قزلباش‌ها که شیعه بودند کادر نظامی بودند و کابل را اداره می‌کردند. پشتون‌ها هم درقندهار که مرکز این قوم بود به اضافه fata در حکومت احمدشاه از دادن مالیات معاف بودند. احمدشاه در قندهار و در نزدیکی محل دفن عبای پیغمبر دفن شده. این که او این لباس را به این منطقه آورده باعث شده که احترام خاصی در چشم مردم داشته باشه. زائران زیادی به قندهار می‌آیند قندهاری که بعداً شد مرکز طالبان. به واقع هر کس امنیت قندهار را به دست گرفت کنترل کل کشور را در دست داشت. (شاید به دلیل ایمان زیاد مسلمانان به عبای پیغمبر)

ملامحمد عمر رهبر طالبان و دستیارش جلال‌الدین حقانی غیزالی بودند. دورانی‌ها که در بازه‌ای حکومت کابل را در دست داشتند نسبت به غیزالی‌ها آدم‌ها ملایم‌تر و معتدل‌تری هستند این امر را در برخورد حامد کرزی می‌توان دید این گروه در حدی ملایم هستند که بسیاری از آن‌ها به زبان دری نیز صحبت می‌کنند. اشرف غنی غیزالی است.

نکته خیلی جالب: اشرف غنی غیزالی است و حامد کرزی دورانی (حامد کرزی آدمی ملایم‌تر نسبت به غنی است)

غلزایی‌ها همیشه قدرت کمتری داشتند و نسبت به دورانی‌ها در موقعیت پایین‌تری قرار داشتند. شاید همین یک نکته بتواند نکات جالبی را به ما نشان دهد. این تلقی که چون ملاعمر از غیزالی‌ها است و حامد کرزی از دورانی‌ها و بنابراین دعوای طالبان و دولت افغانستان ریشه در دعوای تاریخی قبایل دارد امری ناصحیح است بلکه از قضا این از دست رفتن قدرت قبایل بود که باعث شد مناسبات حاکم طالبانی ایجاد شود.

بازی بزرگ دعوای بین روسیه و انگلستان حاضر در هند بر سر افغانستان بود که باعث دو جنگ شد. دعوایی که سبک و سیاق خود را داشت و محدود به سران نظامی نشد و به محققان، نویسندگان جهانگردان نیز تسری یافت. ترس انگلیس از گسترش نفوذ روسیه به آسیای میانه و اتحاد بالقوه روسیه و افغان‌ها باعث شد دو دوره انگلیسی‌ها به این افغانستان حمله کنند که یک دفعه عقب رانده شدند و سری دوم به بخشی از اهداف خود دست یافتند. در این بین کمربند پشتون‌ها در بین ین دو گروه گیر افتاده بود.

سیاست انگلیس در قبال افغانستان طی سال‌های متمادی بین سیاست تدافعی مرزهای بسته (اتکا و بازگشت به ساحل رود سند) و سیاست تهاجمی (که خواستار الحاق مناطق قبایل پشتون به امپراتوری خود) در نوسان بود اما در نهایت خط دیورانت به صورت حرکتی استراتژیک به عتوان مرز این منطقه استعماری و افغانستان در سال 1893 ایجاد شد. در تمام این سال‌ها کمربندی قبایلی به صورت یک منطقه بافری بین انگلیسی‌ها و افغان‌های راغب به روسیه عمل می‌کرد.

عبدالرحمان خان پایه گدار دولت مدرن افغانستان است. دوازده سال در روسیه تبعید بود. دیدگاه‌های در همی‌داشت از یک طرف قدرت قبایل و رهبران مذهبی را محدود کرد و از سوی دیگر به انگلیس اجازه نداد از هند به سمت این کشور راه و تلگراف بسازد. دست به مهندسی اجتماعی نیز زد:

- غلزایی‌های مهاجم را مجبور به کوچ اجباری کرد

- در پاسخ به استقلال‌طلبی هزاره‌ها آن‌ها را قتل و عام کرد

- نورستانی‌ها را مجبور به پذیرش اسلام کرد.

با تمام این اوصاف او افغانستان جدید را تحکیم کرد و خط دیورند را او پذیرفت

این تعیین خط دیورانت که به آن FRONTIER LINE می‌گفتند باعث شده بود که پشتون‌ها از هم جدا بشوند و به نوعی یکپارچگی شان زیر سؤال رود. در برخی جاها از این 1519 مایل، خط خیلی سطحی ترسیم شده و در بسیاری از جاها تعیین نشده است. بعدها تنها لفظ frontier استفاده می‌شد که "سرحد " ترجمه شده و به جای این که یک خط باشد یک بافر است. از آن زمان به بعد پشتون‌های ساکن در FATA خواب و آسایش برای انگلیسی‌ها نگذاشتند

عبدالرحمن در عین حال که روحانیون را عامل بیشتر جنگ‌ها می‌دانستد و اعتقاد داشت آن‌ها به اسلام تظاهر می‌کنند از شعارهای مذهبی نیز برای تحکیم قدرتش استفاده می‌کرد. امان‌الله خان نوه عبدالرحمان خان توانست بریتانیا را شکست دهد و باعث خوشحالی مردمش شود اما از سوی دیگر دقیقاً مثل رضا پهلوی که دست به کشف حجاب زد از بزرگان خواست در لویی جرگه با زدن ریش و پوشیدن کراوات حاضر شوند. و این یعنی عدم توجه به مقتضیات فرهنگی منطقه

اقدامات امان‌الله خان

- معرفی یک قانون اساسی مکتوب

- ایجاد سیستمی از دادگاه‌ها مبتنی بر قوانین سکولار به جای یک جرگه سنتی

- ایجاد شبکه‌ای از مدارس

- ملغی کردن حجاب

امان‌الله بدون توجه به مناسبات فرهنگی دستور به ممنوعیت حجاب داد و همین باعث شد که اقوام و قبایل مختلف بر علیه او مقاومت کنند و به ده سال نکشیده از قدرت پایین کشیده شود. انگلیسی‌ها هم با اعلام و تبلیغ رابطه‌ی امان‌الله با رهبران بلشویک شوری جوی منفی را علیه او به راه انداختند. (بهنام) نکته جالب این است که انتصاب به بلشویک‌ها در ایران هم کارکرد داشته و جا انداختن عبارت کمونیست به گونه‌ای که کمو یعنی خدا و کمونیست یعنی خدا نیست در بین عامه مردم طرفداری از تفکرات بلشویکی را معادل مخالفت با خدا علم می‌کردند.

در دوره امان‌الله خان او یک قانون اساسی دموکرات را به تبعیت از فرانسوی‌ها ارائه کرد که در آن بر آزادی زنان تأکید فراوان شده بود. این قانون را به رای لویی جرگه گذاشت. در دوره او کمک‌های بین‌المللی باعث ایجاد زیرساخت‌ها در مناطق شهری شد و همین به شکاف بین مناطق شهری و روستایی دامن زد.

حزب دموکراتیک خلق افغانستان حزب کمونیستی بود که از 1965 قدرت گرفت و وابستگی‌هایی هم به شوری داشت در سال 1978 بر علیه سردار محمد داوودی که خود با کمک شوروی به قدرت رسیده بود کودتا کردند و قدرت را به دست گرفتند. نکته مهم ایجاد جمعیت اسلامی هم‌راستا با این گروه است که مناسبات دینی حاکم بر جامعه را قبول نداشتند و به دنبال قرائت جدیدی از اسلام بودند. پیش‌تر در مقاله‌ای علت تمایل افغانستان به شوری و بازکردن فضا را تلاش برای قبولاندن طرح‌های توسعه‌ای حاکمان این کشور به غرب و به طور خاص دریافت کمک‌های مالی از آمریکا برای توسعه دره هلمند ذکر کرده بودند.

کودتایی صورت می‌گیرد و حزب دموکراتیک افغانستان به قدرت می‌رسد. شوروی سرخوش از آن که رهبران دولت جدید اوامر او را اجرا می‌کنند احساس داشتن موضع دست بالا را در جنگ سرد در این منطقه دارد. معاون رئیس‌جمهور حفیظ الله امین اما از نظر آن‌ها وابسته به سی آی ای است و این امر آن‌ها را نگران می‌کند. انقلاب اسلامی 1979 در ایران و کودتای نظامی سال 1977 پاکستان همه باعث می‌شود در عید کریسمس 1979 شوروی به افغانستان حمله کند. مسئله حمله شوری به افغانستان به یکی از مسائل داغ جهانی بدل شد. نکته مسلم اما این که چه قصد حمله شوروی به افغانستان و آشغال آن برای دسترسی به آب‌های گرم بوده باشد و چه تله آمریکا برای شوروی، این تهاجم برای افغانستان فاجعه‌بار بود.

اما نکته مهم عدم درک صحیح شوری از ارتباط بین پشتون‌های دو سوی مرز بود و این مسئله باعث شد هزینه‌ی سنگینی متقبل بشوند.

در واقع جنگ بین دو ابرقدرت بود چون شوروی از دولت کمونیست حمایت می‌کرد و آمریکا از مجاهدین. جنگ در نهایت یک میلیون کشته بر جای گذاشت و ده سال بعد از آغاز با خروج آخرین نیروهای شوری از افغانستان به پایان رسید. از این جنگ با عنوان‌های تله خرس و ویتنام شوروی یا د می‌شود.

فصل سوم: ریسکش پای خودتان: قبایل و مشکلات سرحدات پشتون نشین بی‌قانون پاکستان (1947 تا 2001)

خط دیورند باعث ایجاد مناطق قبیله‌ای فدرال شد که دولت پاکستان خیلی نه کنترلی روی آن دارد و نه می‌تواند بر روی آن اعمال نفوذ کند. به نوعی خودمختار است. ایجاد خط دیورند و جدایی پشتون‌های دو سوی مرز از هم سرآغاز این داستان بوده است.

دو منطقه خیبرپختونخوا (سابقاً استان سرحدات شمال شرقی) و مناطق قبیله‌ای را استعمارگران انگلیسی ایجاد کردند و به هر کدام یک سطح از اختیارات را دادند. این ساختار همان‌طور به درون دولت جدیدالتأسیس پاکستان نفوذ کرد و در دولت پاکستان هم کنترل خیبرپختونخوا ساده‌تر از مناطق قبیله‌ای فدرال بود.

خیلی از مسلمانان جنوب شرقی آسیا به نیت سرزمین موعد اسلامی از گوشه و اطراف وارد پاکستان شده و دار و ندار خود را رها کردند. حدود یک میلیون نفر هم در این مسیر هلاک شد. هند اما حاضر نشد سهم پاکستان از دارایی‌های این کشور را بدهد و همین مسئله کار را برای پاکستان سخت کرد. (می‌دانیم پاکستان به دست انگلیسی‌ها و از هند جدا شد.)

محمدعلی جناح پدر معنوی پاکستان به دنبال یک سیاست مبتنی بر مدارا، سکولار و پلورالیست بود اما احزاب گروه‌های دوبندی و جماعت اسلامی مولانا ابول علا مودودی به شدت با این ایده مخالفت کردند. البته در انتهای کتاب گفته شده که اقبال لاهوری اولین بار ایده تشکیل یک کشور مستقل مسلمان را ارائه داده بود.

هند برای سالیان متمادی موجودیت پاکستان را نمی‌پذیرفت از این رو بر علیه آن تلاش‌های فراوانی کرد و منطقه جامو و کشمیر را برخلاف قوانین بین‌المللی به دست گرفت. پاکستان هم در مقابل تمام تمرکز خود را بر افزایش قدرت نظامی خود گذاشت و در این راه دو بار با هند به جنگ برخواست که یکی از آن‌ها منجر به جدایی بنگلادش از پاکستان شد. پاکستان در راستای تقویت بنیه نظامی خود از تمام منابع استفاده می‌کرد و در بازه‌ای به شدت به آمریکا نزدیک شد. این نگرانی‌های امنیتی حتی منجر به ایجاد دیکتاتوری‌های نظامی پیاپی شده بود. 33 سال از بیش از 67 سال استقلال پاکستان را نظامی‌ها حکومت کردند اما هر سری مردم آن‌ها را پس زدند.

مشکل پاکستانی‌ها ناتوانی در تربیت سیاستمداران قوی است. ذوالفقار علی بوتو را ژنرال محمد ضیاءالحق اعدام کرد و دخترش بی‌نظیر نیز در سال 2007 ترور شد. کمک‌های غرب صرف نهادهای نظامی می‌شود و هیچ‌کس نمی‌پرسد کشور فقیری چون پاکستان چه نیازی به ارتشی مدرن دارد؟

دو مسئله‌ی کشمکش‌های مدنی و نظامی که از اولین حکومت نظامی‌ها در 1958 شروع شد و همین‌طور تقابل ممتد پاکستان و هند درست از همان سال 1947 و پیدایش پاکستان موجب شد که گروه‌های متعصب مذهبی فضای کافی برای بروز و رشد داشته باشند. (در واقع عرصه خالی بوده و امکان قدرت گیری این گروه‌ها وجود داشت.)

دکتر محمد اقبال (اقبال لاهوری) که ایده‌ایجاد پاکستان را داده بود گفته جالبی دارد: "دین ملاها هرج و مرجی است به نام خدا "

ژنرال ضیا الحق پاکستان را از مسیری که جناح برای این کشور به تصویر کشیده بود به راهی دیگر کشید: «شما می‌توانید به هر دینی، گروه و دسته‌ای تعلق داشته باشید و این ربطی به دولت ندارد.» ضیا الحق علی‌رغم وجود یک اسلام مساوات طلبانه و صلح‌جویانه در جنوب شرقی آسیا به سمت اسلام سفت‌وسخت کرد و این باعث شد گروه‌های مذهبی از او حمایت کنند؛ اما مسئله اصلی انتخابات بود که مردم به آن‌ها اقبالی نشان ندادند؛ اما این حمایت موجب تقویت رادیکالیسم در منطقه شد.

معترضان به سیاست‌های ضیا الحق در خیابان کتک خورده و رسانه‌های منتقد با برخورد مواجه شدند. غرب نیز از ضیا به صورت یک سلبریتی برگشته از جنگ مجاهدین در برابر شوری استقبال می‌کرد و مطلقاً به هیچ انتقادی در خصوص ماجراجویی‌های ضیا وقعی نمی‌نهاد. ضیا برای اجرای سیاست‌های منطقه‌ای خود دست به ایجاد بازیگران غیردولتی زد و میلیشیاهای غیرمذهبی را تشکیل داد که سیاست‌های او را در کشور اجرا می‌کردند. (در داخل ایران آیا می‌توان مصداقی برای این کار پیدا کرد؟)

پاکستان وقتی از تبعیت هند از قطعنامه‌های بین‌المللی در خصوص کشمیر ناامید می‌شود به سمت اقدامات نظامی حرکت می‌کند. حتی در یک جنگ هم پیروزی‌هایی به دست می‌آورد. آن‌ها در مقطعی از میلیشیاهای آموزش دیده در جنگ با کمونیسم شوروی برای جنگ نیابتی در کشمیر استفاده کردند. این نیروها نه تنها دست آوردی برای پاکستان نداشتند بلکه باعث شدند با بازگشتشان به خانه رادیکالیزم در خود این کشور نیز تقویت شود. نوعی فرقه‌گرایی در این کشور رشد کند.

گروه‌های شبه‌نظامی که با حمایت سی آی ای و برای مبارزه با کمونیست‌های شوروی در افغانستان ایجاد شده بودند بلای جان این دو کشور شدند.

وضعیت جالب خودمختاری مناطق قبیله‌ای

- این منطقه مستقیماً توسط رئیس دولت اداره می‌شود پس در سطح دیگر ایالت‌های این کشور است

- برقی که استفاده می‌کنند بدون دادن هزینه است

- هیچ‌گونه مالیاتی به دولت پرداخت نمی‌کنند

- این منطقه تحت لوای سیستم قضایی پاکستان هم قرار ندارد.

این اتفاقات از زمان محمدعلی جناح و پیوستن این منطقه به پاکستان رخ داده است. (در سال 2018 این سیستم جمع و مناطق خودمختار قبیله‌ای در استان خیبرپختونخوا یا همان NWFP سابق ادغام شد.) قبایل تنها زمانی به درخواست‌های پاکستان برای افزایش کنترل دولت بر این مناطق گردن می‌نهادند که منافع اقتصادی برای آن‌ها داشته باشد.

جنگجویان پشتون در برهه‌ای به کمک ارتش پاکستان آمده و در مقابل هند در کشمیر به جنگ پرداختند. اگرچه برخی از قبایل نپذیرفتند که در این نزاع شرکت داشته باشند. افغانستان تنها کشوری بود که در سال 1947 عضویت پاکستان در سازمان ملل را به چالش کشید چون نسبت به منطقه خودمختار قبایلی و استان سرحدات شمال شرقی پاکستان ادعاهایی داشت. ایده تشکیل پشتونستان هم از کابل پا گرفت: کشوری مشکل از پشتون‌های افغانستان و پاکستان (و بنا به گفته برخی کل افغانستان و مناطق پشتون نشین پاکستان)

نخبگان پاکستانی با دادن قدرت اداره مناطق خودمختار قبایلی به دست مالک‌ها (بزرگان قبایل) باعث شده‌اند تا همین امروز (سال 2014) تنها مقررات جناحی سرحدات (ّ FCR) که منفک از قوانین پاکستان است توسط مالک (رئیس قبیله) و نماینده دولت در منطقه خودمختار اجرا شود. این کار نوعی خودمختاری به این مناطق داده است. در واقع قوانین حاکم بر این منطقه متفاوت از بقیه مناطق هند زیریوغ انگلیس بود.

ایده اولیه این کار توسط انگلیسی‌ها طرح‌ریزی شد و هدف این بود که مشکلات از طریق جرگه حل‌وفصل شوند و به نوعی قصد داشت کل مسئولیت را یک جا به قبایل بدهد. اگرچه انگلیسی‌ها این FCR را بنیاد نهادند اما پاکستان تا به امروز این قوانین را ادامه داده است. در واقع پشتون‌ها خود قربانی این سیستم قدرت در دست سران قبایل و نماینده دولت مرکزی هستند. حدود 30 درصد از ساکنان این مناطق خواستار ملغی کردن این قانون هستند و 25 درصد آرزوی ایجاد تغییرات اساسی دارند. قانونی که این گونه به نظر می‌رسد که همان پشتونوالی را در خود جای داده و خیلی بی‌رحم و ضد انسانی است. تا جایی که برخی از حقوق مندرج در قانون اساسی پاکستان را نیز آشکارا زیر پا می‌گذارد از این رو خیلی از پشتون‌ها اعتقاد دارند این قانون ربطی به پشتونوالی ندارد. از این رو است که در سال 2018 این قانون ملغی و این مناطق به استان خیبرپختونخوا الحاق می‌شوند.

روی کاغذ نماینده دولت در منطقه وظیفه حفظ صلح، حفظ راه‌ها و محافظت از املاک دولتی را بر عهده دارد اما در عمل همه‌کاره منطقه است ولی در واقع فعال مایشی منطقه است. اعضای جرگه را انتخاب می‌کند، قدرت تغییر قوانین را دارد، به مدیریت جریان سرمایه رهبران قبایل را گوش به فرمان دارد و ... به طور خلاصه قدرت بی‌نظیری این نماینده دولت دارد که شاید همین هم باعث شده طی این سال‌ها تلاشی برای ملغی این قانون نشود.

ویژگی‌های رئیس قبیله (ملیک): ابن اشخاص نه رئیس قبیله که پیرترین فرد قبیله هستن. بسیاری از آن‌ها تو سط دولت منصوب می‌شوند و توسط دولت به آن‌ها حقوق و مزایای دیگری پرداخت می‌شود. در عصر کنونی مالک اگرچه اغلب توسط دولت انتخاب می‌شود اما کم‌کم خوی مستبدی به خود می‌گیرد

نکته جالب این است که ملاها در این منطقه نقشی جز اجرا نماز ندارند و نقش رهبری قبیله‌ای و سیاسی نداشته و حتی از خود مالک می‌خواهند امنیت مساجد را حفظ کنند. پاکستان چندین بار تلاش کرد که از در دوستی با افغانستان درآید اما خیلی راهی به پیش نبرد.

پاکستان بسیار تلاش کرد که به افغانستان نزدیک شود در این راستا شاه ایران هم کمک‌های بسیاری کرد اما هر بار افغانستان به نحوی بازی را به هم می‌زد و ایده تشکیل پشتونستان را حمایت می‌کرد. پاکستان هم با در رهبری و ساماندهی نیروهای مقاومت ضد داوود شاه دست داشت و حتی ژنرال نصرالله خان ببر (کسی که بعداً در روزهای اول تأسیس طالبان از آن حمایت کرد) آشکارا ادعا کرد که گلبدین حکمتیار و احمدشاه مسعود ابتدا عضو نیروهای مرزی پاکستان بودند و آنگاه توسط نیروهای ویژه نظامی پاکستان آموزش دیدند.

احمدشاه مسعود یا شیر دره پنجشیر از فرماندهان نظامی نیروهای مجاهدین افغان بود که در جنگ شوری و جنگ‌های داخلی افغانستان نقش به سزایی داشت. گلبدین حکمتیار هم از رهبران مجاهدین بود و در بازه‌ای نخست وزیر این کشور شد

به طور تاریخی منطقه قبایلی از 4 چیز (همه با T انگلیسی شروع می‌شوند) امرار معاش می‌کرد:

- حمل‌ونقل کالای قاچاق

- جمع آوری عوارض (قانونی و غیرقانوی)

- قاچاق سیلاح و مواد مخدر

- و جدیدا یک t اضافه شده است: تروریسم

عوارض غیرقانونی یکی از منابع مهم درامدی قبایل پشتون بوده اگرچه دولت پاکستان این مسئله را نادیده گرفت اما این امر به یک رویه تبدیل شده است در این مناطق. کالاهایی که بدون عوارض از بندر کراچی برای افغانستان حمل می‌شدند (کراچی از قدیم‌الایام نقش حیاتی در تجارت افغانستان داشته است) به واسطه‌ی قیمت پایین‌تری که نسبت به همان کالا در پاکستان داشتند پس از ورود به افغانستان مجدد به پاکستان قاچاق می‌شدند. این میزان قاچاق در سال 2001 معادل یک میلیارد دلار در سال (شاید تا 2 میلیارد دلار) تخمین زده شد.

خط دیورند هم مسئله جالبی است اولاً که دقیق ترسیم نشده. پاکستان آن را مرز بین‌المللی می‌داند و افغانستان نه. برخی از روستاهای پاکستانی در افغانستان مزرعه دارند و برعکس برخی افغانستانی‌ها در پاکستان از این رو تا سال 2002 مأموران دو کشور از محلی‌ها تقاضای پاسپورت برای عبور از مرز را نداشتند: نتیجه قابل‌تصور است!

تعیین دقیق مرز دیورند مسئله ساده‌ای نیست و این که تصور شود به راحتی می‌توان آن را تعیین و اجرایی کرد شدنی نیست. تا حدی این مسئله اهمیت داشت که بچه خان از رهبران معروف پشتون‌ها همیشه به تعیین آن توصیه می‌کرد. مرگ بچه خان در پاکستان و وصیتش برای خاک‌سپاری جنازه‌اش در جلال‌آباد افغانستان در بحبوحه جنگ افغانستان و شوری باعث آتش‌بس موقت و عبور هزاران عزادار پاکستانی از گذرگاه خیبر به سمت افغانستان شد. 5 قبیله بزرگ پشتون توسط خط دیورند در دو سوی مرز قرار گرفته‌اند که هنوز روابط خانوادگی، ازدواج و تجارت بین خود را حفظ کرده‌اند. خودروهای دزدیده شده در پاکستان را به مناطق قبیله‌ای می آورند و در آنجا از هم باز شده و قطعات برای فروش به پیشاور و استان پنجاب فرستاده می‌شود. طبقه متوسط خیال می‌کنند این قطعات دست دوم از افغانستان به این کشور قاچاق می‌شود اما با خود فکر نمی‌کنند که چرا ژاپن موتورهای دسته دوم خوب را به افغانستان صادر می‌کند!

این کار برای عده‌ای (از جمله گروه‌های تبهکار) سود سرشار داشته است و خانواده‌های خود را حتی تا کشورهای عربی فرستاده‌اند اما کسب‌وکارشان دقیقاً از دل منطقه قبایلی اداره می‌شود. چرا که این منطقه نه کسی مالیات می‌دهد نه کسی کاری به درآمد کسی دارد. در حدی که به بانک‌های سویسی نیز دسترسی دارند.

نویسنده معتقد است که اقتصاد سیاسی جرم و جنایت به واسطه حذف و کمیسیون گرفتن پرورش یافته است. وقتی این منطقه با 4 درصد جمعیت کشور پاکستان تنها 1 درصد بودجه به آن اختصاص می‌یابد منطقی است که مردم دنبال کسب‌وکار مای غیرمجاز برای امرار معاش بروند (زمینه‌های لازم از جمله بی‌قانونی و آدم بیکار هم وجود دارد) در جامعه‌ای با 60 درصد زیر خط فقر، نرخ مرگ بالای 600 مرگ به ازای 100،000 تولد (حدود 12 برای ایران) و نرخ بی‌سوادی بالای 15 درصد (3 درصد برای ایران) انفجار اجتماعی امری حتمی‌خواهد بود.

تازه در سال 1997 به بزرگ‌سالان در این منطقه حق رای داده شد و تا 2013 هیچ حزب سیاسی حق فعالیت در آنجا را نداشت. هشت سناتور این منطقه حق رای در سنا داشتند اما قوانین سنا در این منطقه لازم‌الاجرا نیست.

فصل سوم: رزمندگان مقدس جنگی نامقدس: جهاد افغانستان و ظهور هرج و مرج طالبان (1979 تا 2001)

تجاوز شوروی به افغانستان در سال 1979 توجه افکار عمومی جهان رو به خودش جلب کرد. مقاومت در برابر شوروی از خط مرزی قبایل شروع شد اما به زودی به جهاد افغانی جهش یافت. جهادی که در افغانستان برنامه‌ریزی و اجرایی شد و سرزمین پشتون‌ها به محل استقرار آن بدل شد. از منظر نظامیان حاکم در پاکستان شوروی می‌خواهد به آب‌های گرم جنوب برسد و از این رو ممکن است به سمت پاکستان نیز لشکرکشی کند. غرب و به طور خاص آمریکا و همین‌طور عربستان پاکستان را در راه مقابله با کمونیسم شوروی تأمین کردند. این کار تأمین مالی خوبی برای پاکستان بود.

غرب به دنبال اختلال در برنامه‌های شوروی بود و عربستان آشکارا در پی برنامه‌های مذهبی. کما این که تا همین‌الان هم یکی از حامیان مالی پاکستان کشور عربستان است. خیلی زود مجاهدین حول اسلام برای مقابله با شوروی شکل گرفتند. در اسلام جهاد یک معنای اصلی دارد که به معنای مقابله نفس با گناه است و معنای ظاهری آن مسلح شدن در درگیری‌ها است. متأسفانه معنای جهاد در غرب با تروریسم اسلامی عجین شده است.

در دهه 1980 چون منافع مجاهدین با غرب همپوشانی داشت از آن‌ها به نیکی یاد می‌کردند. با توصیف این که جنگ با مجاهدین جنگ با کافران است حامیان این جنگ مسلمانان زیادی را از سرتاسر دنیا به منطقه کشانند. این نکته را در کنار اوضاع مناطق قبالی پاکستان متصور شوید: این منطقه بدل به محل آموزش و پرتاب این مسلمانان به جنگ شد. ایده جهاد به عنوان استراتژی انتخاب شد و سرزمین پشتون‌ها به پلتفرمی برای نبرد جهانی کمونیسم و کاپیتالیسم. مناطق قبیله‌ای به خط مقدم آموزش و پشتیبانی جنگجویان عرب و افغان بدل شد. اسامه بن لادن و عبدالله اعزم (هر دو عرب) از پیشاور دفتر پشتیبانی از این جنگجویان را اداره می‌کردند.

نهادهای نظامی و اطلاعاتی پاکستان از زمین این جنگ را هدایت می‌کردند و آمریکا و اروپایی‌ها سلاح تأمین می‌کردند. بسیاری از کشورهای عرب حوضه خلیج‌فارس نیز به آن‌ها پیوستند. پاکستان به واسطه منابع مالی که داشت گروه‌های افغانی موردنظر خود را تأمین مالی می‌کرد. پاکستان این جنگ را جنگی برای بقا و پس راندن کمونیست‌ها می‌دانست و می‌داند اما غربی‌ها نمی‌دانستند این جنگ منجر به رادیکالیسم می‌شود.

ورود مهاجرین افغانی به پاکستان بین سال‌های 1979 تا 1989 شبکه‌ای برای تأمین آموزش و نیازهای مذهبی ایجاد کرد که اثرات آن حتی بعد از جنگ با شوروی باقی ماند و قوی‌تر شد. بعد از جنگ بسیاری از دانش‌آموزان این شبکه (مدارس) برای مشارکت در جنگ داخلی راهی افغانستان شدند. حال بسیاری از جنگجویان عرب و آسیایی بین کابل و قندهار و جلال‌آباد و وزیرستان و پیشاور در رفت و آمد بودند. مهم‌ترین رهبر و جوان‌ترین رهبر مجاهدین گلبدین حکمتیار (مهندس مسلط به انگلیسی و فرانسه و از اعضای جنبش ضد کمونیست دانشگاه کابل در جوانی) تحت حمایت نهادهای اطلاعاتی و نظامی پاکستان قرار داشت و از سوی کشورهای عربی خلیج‌فارس تأمین مالی می‌شد. پایگاه او در بین پشتون‌ها بود اما به شدت انسانی قوی در زمینه سازماندهی بود.

یکی از اعضای تیم حکمتیار که پشتون ننگرهاری بود و توسط جلال‌الدین حقانی حمایت می‌شد یونس خلیص بود. یکی دیگر از رهبران پشتون جهاد در افغانستان عبدال رب رسول سیف بود که گروه اتحاد اسلامی برای آزادی افغانستان را هدایت می‌کرد. (او توسط عربستان حمایت مالی می‌شد و رابطه نزدیکی با بن لادن داشت). جلال‌الدین ربانی، سبقت الله مجددی و احمدشاه مسعود از جمله رهبران غیر پشتون مجاهدین بودند. بعدها احمدشاه در مقابل طالبان به نبرد برخواست. گروه‌های مختلفی با دیدگاه‌های فرقه‌ای در مجاهدین قرار داشتند و همین امر این طیف را متنوع می‌کرد. با وجود عدم تمرکز رهبری گروه‌های مجاهدین آن‌ها در برابر کمونیست‌ها خوب مقاومت کردند. برخی از گروه‌ها به شدت خون‌ریز عمل کرده و بی‌گناهان زیادی را کشتند اما اما این مسئله در رسانه‌های غربی نمایشی داده نمی‌شد. چرا؟

بعد از جنگ نیز یک دولت کمونیست حامی روسیه شکل گرفت اما وقتی تأمین مالی از سوی این کشور به اتمام رسید این دولت با ریاست‌جمهور نجیب الله کارش به انتها رسید. جنگ تمام می‌شود. گروه‌های مختلف مجاهدین هر یک به سوی برنامه زمان‌بندی خودش کشیده می‌شود. در طرف پاکستان گروه‌های مذهبی تغیر ماهیت می‌دهند و خود را به آموزه‌های سابق محدود نمی‌کنند. در طرف افغانستان مجاهدین نیز در فکر منفک شدن یا ادامه دادن هستند. غرب مشغول جشن گرفتن شکست کمونیسم است که سازمان اطلاعات پاکستان دکترین جدیدش را رو می‌کند:

«عمق استراتژیک پاکستان در افغانستان« که می‌توانست توسط ایجاد یک دولت غالباً پشتون ایجاد شود. این امر می‌توانستد به اسلام‌آباد شانسی برای مواجهه با تهاجم احتمالی هند بدهد.

پیروزمردان نبرد با کمونیسم بین سال‌های 1992 تا 1995 با هم بر سر بالاترین جایگاه سیاسی در افغانستان به جنگ‌های خونین دست زدند. پاکستان در راستای منافعش از گلبدین حکمتیار و گروهش حمایت کرد، عربستان از ترس ایران نیز همین کار را کرد. آمریکا بی‌خیال ماجرا شد و جریان دلار به سوی این گروه‌ها را کاهش داد. گروه‌های جدیدی که به نیت کسب دلار به میدان آمده بودن نا امید شدن. افغانی‌های مواجه به کشوری ویران و زیرساخت‌های نابود شده رو به سوی خروج از این کشور نهادند و وارد کمپ‌های مهاجرین در ایران شدند. نا امنی ممتد باعث شد بازگشت آن‌ها با مشکل مواجه شود. قطع کمک‌ها باعث شد گروه‌بندی‌های جدیدی ایجاد شود. بعد از یک مدت سرویس امنیتی پاکستان به دلیل عدم ملاقات حکمتیار با رونالد ریگان در آمریکا دست از حمایت از او بردارند. حکمتیار اعتقاد داشت نباید نبرد مجاهدین با شوری آن‌طور که شوری مدعی بود جنگ نیابتی آمریکا با کمونیسم که باید جهاد اسلامی با کفر باشد و از این رو ملاقات او با ریگان تأییدی است بر این مدعا.

ورود ضیا الحق به پاکستان نیز رابطه‌این کشور با آمریکا را دستخوش تغییر کرد. جنگ برای خود پاکستان تمام نشد و فرهنگ "کلاشینکف و تجارت مواد" برای این کشور باقی ماند.

سقوط دولت دکتر نجیب الله (کمونیست) باعث کم شدن قدرت پشتون‌ها در کابال و از سوی دیر فقدان قدرت مرکزی و قدرت گرفتن رهبران محلی در نقاط مختلف کشور شد. کمبود معاش منجر شد مردم به سمت خشونت روی آوردند. تنها چیزی که وجود داشت سلاح‌های پیشرفته و به مدد کمک‌های صورت گرفته به مجاهدین در راستای نیل به اهداف کاپیتالیسم بود. نسل رهبران دومی مجاهدین در اداره امور موفق نبودند. رهبران معتدل از گردونه خارج شدند و راه و روش کسی مثل گلبدین حکمتیار پی گرفته شد. دین نیز مشابه دیگر عرصه‌های زندگی قبایلی چندان قابل‌تمایز نبود بین مردم.

نبود پشتون‌ها در قدرت یک خلأ ایجاد کرد. قندهار مجدداً محل فساد و خشونت شد. هر گروهی برای خودش نقطه بازرسی ایجاد کرد و به نوبه خودش مالیات می‌گرفت. گروهی از طالبان در روستای حوض مودات در نزدیکی قندهار برای اولین بار ایست بازرسی خود را ایجاد کردند. این کار که در راستای ایجاد امنیت بود توسط مردم تشویق و آن‌ها به زودی امنیت دو منطقه دیگر را نیز برقرار می‌سازند.

تصمیم ایجاد این گروه در سال 1994 و در مسجدی با حضور 33 نفر گرفته شد. مشخصه‌های برای رهبر گروه تعیین شد که ملاعمر واجد آن بود. فقدان دولت مرکزی و تلاش طالبان برای ایجاد امنیت سبب ایجاد حمایت مردمی از این گروه در قالب اعطای غذا و انجام برخی امور امنیتی برای آن‌ها شد. با تسلط بر یک ایست بازرسی که تا پیش ز آن در دست حکمتیار بود این گروه توانست از طریق گرفتن پول از کامیون‌های ورودی از پاکستان کسب درآمد بکند. انبار اسلحه و مهماتی که در این منطقه بود از سوی اطلاعات پاکستان به این گروه داده شد. طی چند هفته قندهار نیز تسخیر می‌شود. جنایت و اوباشگری کاهش می‌یابد و آسایش مردم بیشتر می‌شود. بهبود اوضاع امنیت سبب افزایش اقبال عمومی به طالبان می‌شود. تجمع پول و اسلحه (در ایران آِیا برای گروهی می‌توان این مشخصه را تصور کرد؟)

سرنوشت افغانستان برای پاکستان مهم بود. از سوی دیگر پاکستان نیاز به لینک ارتباطی با دولت‌های تازه تأسیس آسیای میانه داشت و از این رو امنیت در این کشور برایش مهم بود. همچنین تلاش‌های پاکستان و عربستان نتوانست مجاهدین را کنار هم جمع کند. حمایت از حکمتیار هم راه به جایی نبرد، خب کی می‌ماند: طالبانی با رابطه خوب با پشتون‌ها

طالبانی‌ها به شدت عمل‌گرا بودند و از رسم و رسوم افغانی‌ها برای پیش برد امور استفاده می‌کردند. طی برهه‌های مختلف با گروه‌های مختلف نیز متحد می‌شدند. حتی در بازه‌ای با احمدشاه مسعود و عبدالرشید دوستم هم متحد شدند. دشمنان خاص خود را هم داشتند. هم در میان مجاهدان و هم حامیان حکمتیار. ربانی و حکمتیار به سمت ایران متمایل شدند و سیف متمایل به عربستان به جبهه شمال تحت رهبری احمدشاه مسعود پیوست.

طالبان از پشتون‌های غلزایی بودند که طبقه‌ای با سطح پایین بودند و اغلب توسط حکومت مرکزی نادیده می‌گرفتند. هر خانواده کودکی را به مدرسه می‌فرستاد تا از مزایای آن استفاده کند. به همین خاطر حرکت طالبان در مناطق پشتون نشین خیلی راحت بود. در واقع اهمیت مسائل اقتصادی گرایش به طالبان بیشتر از دعواهای دورانی - غلزایی بود. مخرج مشترک طالب‌ها ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم با مکتب فکری دوبندی بود: مکتب اسلام سنی که در واقع به عنوان معمار طالبان در دنیا شناخته می‌شود. (دوبندی تفکری نزدیک به وهابیت در عربستان سعودی دارد.) که در زمان استعمار هند در قرن 19 در شهر دئوبند در نزدیک دهلی و توسط دو ایدئولوگ ایجاد شد. هدف آنان تربیت نسل تعلیم دیده‌ای از مسلمانان برای ایجاد بیداری اسلامی در جنوب آسیا بود.

عقاید دئوبندی ها:

- تأکید بر محدود کردن نقش زنان در جامعه

- نگاه تحقیرآمیز به دیگر نحله‌های فکری اسلامی به طور خاص نسبت به سوفی‌ها

- نسبت به استعمار انگلیس به شدت موضع خصمانه داشتند.

- رقیب اصلی این طرز تفکر در جنوب آسیا یکی دیگر از فرقه‌های سنی است که از نظر فکری به صوفیان نزدیک است بریلوی است

حدود 30 هزار طلبه از مدارس در پاکستان به طالبان در افغانستان پیوستند. اطلاعات پاکستان در سال‌های ظهور طالبان از مسئولان دو استان بلوچستان و سرحدات شمال شرقی (پختونخوا) خواست که اجازه اعتراض به جنبش‌های ضد طالبانی را ندهند. پشتون‌های مترقی که به این کار اعتراض کردند را نیز ساکت کردند. ترکی فیصل رئیس اطلاعات عربستان نیز در قدرت گرفتن طالبان نقش داشت. خلاصه که بدون کمک پاکستان و تأمین مالی عربستان طالبان باقی نمی‌ماند.

نه ملاعمر و نه ملامحمد ربانی مرد شماره دو طالبان نه سیاست‌مداران خیلی قابلی بودند و نه جنگجوهای شناخته‌شده‌ای در زمان نبرد مجاهدین با شوروی. ملاعمر حتی تحصیلات دینی خود را به پایان نرساند اما خود را امیرالمؤمنین عمارت اسلامی افغانستان خواند. طالبان هر استانی را که تصرف می‌کرد یک ملأ را به فرمانداری منصوب می‌کرد که فرمانده نظامی بود. هر ملایی هم منصوب نمی‌شد بلکه ملاهای پشتون!

نرخ بیکاری بالا و زیرساخت‌های ویران کشاورزی و صنعتی باعث پیوستن جنگجویان زیادی به طالبان شد اما طالبان تنها بر دو چیز تکیه داشت:

1. جنگ با مجاهدین جبهه شمال

2. اجرای نسخه مبهمی از شریعت که ترکیبی از قبیله گرایی، شوونیسم مردانه و بی‌سوادی بود

آن‌ها زنان را منزوی، موسیقی و تفریح و کوتاه کردن ریش را دچار نفرت عملی کردند و در ابندا هم کلاً با ورزش مخالف بودند اما در سال 1998 دیدگاهشان برگشت. با کشیدن سیگار هم مخالف بودند. در برهه‌ای از زمان بر خلاف قوانین اسلامی چاه‌های دشت شمالی در شمال کابل را سمی‌کردند تا مردم از آنجا فرار کنند.

جمله طلایی: طالبان بیشتر یک گروه شبه‌نظامی پارتیزانی بود تا یک دولت قادر به اداره یک مملکت

تجارت تریاک در زمان آن‌ها هم کم شد اما این که آیا تجارت آن را ممنوع کرد یا نه قابل بحث است. شواهدی هست که طالبان هر کیلو هروئین را به قیمت 230 دلار به فروش می‌رساند. کشتار هزاره‌ها در سال 2000 و تخریب مجسمه‌های بودا در سال 2001 وجه عمومی طالبان در نظام بین‌المللی را خدشه‌دار کرد. محققی در خصوص این گروه بیان می‌کند: ایدئولوژی مذهبی طالبان ترکیبی از اسلام سلفی و پشتون والی بود. تفسیرشان از مذهب به گونه‌ای بود که می‌خواستند سنت‌های قومی را به اسم اسلام جا بیندازند. با صوفی گری نیز به شدت مشکل داشتند.

هیچ دولت اسلامی اخطاری در خصوص طالبان و به چالش کشاندن آن نداد حتی پاکستانی که پیش از همه می‌دانست با چه گروهی طرف است. چرا که پاکستان به دنبال عمق استراتژیک و استفاده از ظرفیت افغانستان برای تربیت میلیشای نظامی برای مقابله با هند در خصوص مسئله کشمیر بود. در آغاز آمریکا به چند دلیل چشم بر اقدامات طالبان بست

- خط انتقال نفت از ترکمنستان به پاکستان از درون افغانستان که طالبان می‌توانست این امر را ممکن کند.

- نگاه به طالبان به عنوان یک نیروی ضد ایرانی و این که به عنوان یک تصفیه کننده و نیروی سنتی پشتون‌ها را متحد کرده و مبنای جدیدی را برای صلح فراهم خواهد آورد.

آمریکا به محضی که فهمید این خیال نشدنی است سیاست خود را عوض کرد.

سازمان ملل افغانستان را تحریم کرده و رفع آن را منوط به تحویل بن لادن کرده بود. بن‌لادنی که از سال 1990 تا 1996 در عربستان و سودان به سر برد و با بازگشت مجددش به افغانستان سه میلیون دلار به مجاهدین کمک کرد. بن لادن از کمک‌کنندگان به مجاهدین در زمان جنگ با شوروی بود و در زمان جنگ‌های داخلی این کشور را ترک کرد. او حتی جت شخصی هم داشت. او عضوی از خانواده سعودی مرتبط با خاندان پادشاهی بود که با نام بن لادن معروف هستند. بن لادن رهبر القاعده بود: گروهی که ادعا می‌شود مسئول حملات 11 سپتامبر بوده است. او در سال 2011 کشته شد! بن لادن عقاید سلفی‌تری نسبت به طالبان و رهبران آن داشت. از سال 1996 با اعلام جنگ بر علیه نیروهای آمریکایی در عربستان و سودان شروع کرد و در نهایت در 23 فوریه 1998 القاعده را در افغانستان بنا نهاد. هدف هم کشتن نیروهای نظامی و عادی آمریکایی و متحدانشان در افغانستان بود.

فصل چهارم: خداحافظ طالبان: هدیه دموکراسی برای یک افغانستان جدید (2002-2005)

بن لادن و القاعده متهم به دست داشتن در 11 سپتامبر می‌شوند. آمریکا از طالبان می‌خواهد بن لادن را تحویل دهند. ملاعمر خواستار دلایل دقیق برای دست داشتن القاعده در این کار می‌شود و شواهد ارائه شده از طریق پاکستان وی را قانع نمی‌کند. به معاون او و سفیر افغانستان در پاکستان وعده جانشینی ملاعمر در عوض تحویل بن لادن را می‌دهند اما هر دوی آن‌ها با این مسئله مخالفت می‌کنند.

مشرف فکر می‌کرد طالبان می‌تواند برایش مثمر ثمر باشد (چندان هم ذات پنداری با القاعده نداشت) از همین رو خیلی با حمله به افغانستان موافق نبود. از سوی دیگر دولت او کمک زیادی به قدرت گرفتن طالبان کرده بود؛ اما آمریکا هم فرصتی برای اما و اگر نداشت. این وضعیت باعث شد پرویز مشرف اشتباهات زیادی انجام دهد. ژنرال ایمان از افسران اطلاعات پاکستان شناخته‌شده به عنوان پدر طالبان در بین رسانه‌های پاکستانی کمک کرد تا نیروهای پاکستانی مستقر در افغانستان نجات پیدا کنند. ژنرال ایمان آموزش دیده آمریکا بود که بسیاری از رهبران مجاهدین از جمله حکمتیار را آموزش داده بود.

آمریکایی‌ها به خیابان ریختند و خواستار عکس‌العمل این کشور شدند. مجامع جهانی و حتی کراچی و تهران با قربانیان ابراز همدردی کردند. بوش مخالف ملت‌سازی از طریق عملیات نظامی است و می‌گوید زمانی که کار ما در افغانستان تمام شد نیروهای ما حافظ صلح نخواهند بود. شکست سریع طالبان (به دلیل فقدان تجهیزات نظامی وسیع در برابر آمریکا) خیلی‌ها را شگفت‌زده کرد؛ اما واقعیت ماجرا آن بود که نیروهای وابسته به طالبان در اولین فرصت به سمت کوه‌ها فرار کردند. می‌شود این تحلیل را داشت که این‌ها بیشتر دلایل اقتصادی برای حضور در جمع طالبان داشتند تا دلایل اعتقادی. در واقع تنها نیروهای خارجی پای ملأ عمر باقی ماندند و پاکستانی‌ها و افغانستانی‌های حول او در اولین فرصت پا به فرار گذاشتند. از 60 هزار نیروی طالبان 12 هزار کشته، 20 هزار مجروح و 7 هزار نفر دستگیر شدند.

رقبای داخلی طالبان از جمله جبهه شمال هم با خشونت هرچه‌تمام‌تر با طالبان برخورد کردند به نحوی که عبدالرشید دوسم هزاران سرباز پیاده نظام را که بسیاری از آن‌ها خود را تسلیم کرده بودند کشت. او همیشه این گونه خشن بود اما این بار با پول CIA این کار را انجام داد. CIA تخمین زده بود که القاعده تنها 500 نیروی خارجی در افغانستان دارد و بقیه را از جوامع محلی به کار می‌گیرد. بن لادن بیشتر متکی به سرمایه و روابط خود بود.

اعمال آن‌ها در جنوب آسیا تست شد و تا زمانی که به قلب غرب این مسئله برای آن‌ها دور از ذهن بود. این شکست‌ها باعث نشد که رابطه گرم و محکم طالبان و القاعده دستخوش تغییرات زیادی نشود. اگر به رسم پناه دادن در پشتونوالی توجه شود متوجه می‌شویم چرا طالبان پای القاعده و بن لادن ایستاد. این دو گروه اهداف و چشم‌اندازهای مختلفی داشتند از این رو در هم ادغام نشدند برای مثال علی‌رغم این که هر دو معتقد بودند باید اسلام بر مردم تحمیل بکنند اما طالبان منطقه‌ای عمل می‌کرد و القاعده جهانی فکر می‌کرد. طالبان از القاعده به روز تر بود. طالبان حاضر بود در محدوده دولت‌های مدرن عمل کند اما القاعده به دنبال ایجاد خلافتی در برابر جهان غرب بود. القاعده به طالبان پول می‌داد و طالبان به آن‌ها فضا برای فعالیت.

پاکستان به شرط آن که فضایی به نیروهای غیرپشتون جبهه شمال ندهد از عملیات آمریکا حمایت کرد. (جبهه شمال تحت حمایت ایران و هند بود). اما از سال 2001 نیروهای شمال به سمت کابل سرازیر شدند و این کار باعث شد پاکستان احساس دوگانگی نسبت به آمریکا داشته باشد. آمریکا عملیاتی را بر علیه بن لادن در نزدیکی مرز پاکستان انجام می‌دهد و ناموفق است. علت دست کم گرفتن بن لادن است و عدم هماهنگی با نیروهای پاکستانی.

پاکستان کمک اطلاعاتی خود را منوط به کمک نظامی نزدیک به یک میلیارد دلاری آمریکا به این کشور می‌کند که آمریکا قبول نمی‌کند. بن لادن با کمک پشتون‌ها به پاکستان گریخته و نزدیک به یک دهه در این کشور ساکن بود. ملأ عمر نیز از افغانستان متواری و به پاکستان گریخت. آمریکا شش تن از نزدیک‌ترین افراد او را دستگیر و به زندانی در خلیج گوانتانامو فرستاد. گروهی در پاکستان مستقر شدند. گروهی در افغانستان و خانواده‌هایشان را به پاکستان فرستادند و به شرط عدم دخالت در مسائل سیاسی از سوی دولت کرزی امان گرفتند. همین گروه بعداً در قدرت گرفتن مجدد طالبان نقش داشتند و از این رو کرزی از سوی جبهه شمال متهم به هم دستی با طالبان می‌شود.

پاکستان اما در قبال القاعده همکاری قابل توجهی با آمریکا کرد و حدود هزار نفر از افغان‌های مرتبط با این گروه را در سال 2001 دستگیر و تحویل آمریکا داد. این گروه در مسجدی در FATA مستقر بودند. ازجمله‌ی آن‌ها خالد شیخ محمد طراح حملات 11 سپتامبر بود.

احمدشاه مسعود که می‌توانست رهبر دولت انتقالی باشد پیش از کنفرانس مهم بن (آلمان) دو روز قبل از حملات 11 سپتامبر کشته شد. کنفرانس بن با محوریت سازمان ملل و هدایت آمریکا برگزار شد و قدرت‌های جهانی قول مساعدت و حمایت اقتصادی دادند. بازیگران مهم منطقه‌ای از جمله‌ایران و پاکستان نیز به مثبت شدن فضا کمک کردند. علیرغم سازنده بودن کنفرانس با صرف مذاکرات بسیار زیاد باز هم برخی از پشتون‌ها معتقد بودند منافع آن‌ها تأمین نشده است. حتی هیچ نماینده‌ای از طالبان در جلسات حضور نداشت. شاید از همین‌جا بود که باعث شد آن‌ها دوباره به فکر بازیابی خود باشند.

کنفرانس بن به دنیال ایجاد یک ساختار پیشابنیادی از دولت بود تا بتواند مقدمات لارم برای افغانی‌ها را برای انتخاب یک ساختار سیاسی مبتنی بر اسلام، دموکراسی، پلورالیسم و عدالت اجتماعی بنا نهد. در این کنفرانس با تشکیل یک دولت موقت شش‌ماهه توسط حامدکرزی موافقت شد علت هم این بود که طالبان نیز ریشه پشتونی داشت و از این طریق می‌شد آن‌ها را آرام کرد. این کنفرانس حتی کابینه آقای کرزی را تعیین کرد؛ و غیر پشتون‌ها بیشتر وزارتخانه‌ها را گرفتند. قرار شد لویی جرگه استانداران را برای دو سال انتخاب و طی این مدت قانون اساسی کشور آماده شود.

یکی از آمریکایی‌هایی که در برهه انتقال قدرت افغانستان فعال بوده و تجربه کار در آن کشور را دارد می‌گوید که بالاترین هدیه‌ای که آمریکا به افغانستان داد دموکراسی بود که آن‌ها از آن استفاده نکردند. او می گوید مثال افغانی‌ها مشابه آن است که ما به آن‌ها یک خودرو هدیه دادیم و آن‌ها هر سری هزینه تعمیرات و هزینه‌های دیگر آن را از ما می‌خواهند. به نوعی این ملت آمادگی این قضیه را نداشتند و انتظار دارند همه چیز آماده و مهیا باشد.

نویسنده کتاب اما معتقد است که در جایی که جاده آماده نیست کادو دادن خودرو محلی از اعراب ندارد. هر پروژه‌ای که افغان‌ها خود آن را هدایت نکنند محکوم به شکست است و این مسئله با مدنظر قرار دادن نقش کشورهای خارجی از منظر افغان‌ها به عنوان مهاجم می‌تواند چشم‌انداز دقیق‌تری از روند دموکراسی خواهی در افغانستان را نشان دهد.

حامد کرزی پشتون که در هند تحصیل کرده بود و. مدتی در پاکستان زندگی کرده و در آمریکا کسب‌وکاری برای خود راه انداخته بود رئیس دولت انتقالی شد و اقدامات خوبش باعث شد لویی جرگه بعد از شش ماه از حکومت انتقالی، مجدداً و برای دو سال دیگر او را در قدرت نگه دارد؛ اما 5 موضوع مهم پتانسیل‌های او را برای انجام تغییرات اساسی تحلیل برد:

- زنده ماندن جنگ سالارانمرکز گرایی

- عدم یادگیری از تاریخ

- تناقضات سیاست گذاری مای امنیتی

- نادیده گیری آموزش - فقدان چشم‌انداز

- غفلت از نیازهای اقتصادی

اشتباه اول کرزی به کارگرفتن جنگ‌سالارانی بود که پیشینه خوبی نداشتند و متهم به تجاوز، غارت و قتل‌عام بوده و هر کدام جنایاتی کرده بودند از جمله آن‌ها ژنرال دوستم وزیر دفاع شد و کریم خلیلی معاون رئیس‌جمهور. هر کدام از این افراد شبه‌نظامیان خود را داشتند که تنها گوش به فرمان آن‌ها بودند. این سیاست (به کار گرفتن) از سوی آمریکا و برای کنترل آن‌ها ارائه شده بود. برخی از آن‌ها هم به نوعی برای کرزی مفید فایده بودند. زلمای خلیل زاد سفیر وقت آمریکا در افغانستان اعتراف می‌کند که قصد اتحاد حمله به افغانستان اشغال طولانی مدت نبود. رها کردن جنگ سالاران و ورود آن‌ها به کابینه اهداف کوتاه‌مدتی برای منافع امنیتی افغانستان و آمریکا داشت اما سویه دیگری در این امر نیز وجود داشت. این جنگ‌سالاران نمایندگان لویی جرگه را مرعوب می‌کردند. با برخی از جنگ سالاران قراردادهای امنیتی امضا شد و با وسایل ارتباطی آمریکایی مجهز شدند. اتحاد امریکا از این جنگ سالاران و شبه‌نظامی‌های ضد طالبان برای تضعیف حامیان طالبان باعث ایجاد احساسات ضدآمریکایی در بین افغانی‌ها شد.

فضا دادن به جنگ سالاران در کابینه و انعقاد قراردادهای امنیتی با گروه‌های شبه‌نظامی علاوه بر ایجاد حس بی‌قانونی و ترس در بین مردم باعث ایجاد دو مسئله دیگر نیز شد.

1- در سطح منطقه‌ای ایران و پاکستان این امر را به مثابه چراغ سبزی برای حمایت و زنده کردن گروه‌های حامی خود می‌دانستند. ادعا می‌شود حاکم هرات، اسماعیل‌خان، از ایران دستور می‌گرفت

2-افغان‌های معمولی این مسئله را به مثابه بازگشت به دوران پیشا طالبانی می‌دیدند.

در کنار 8 هزار نیروی آمریکایی که در جنوب و شرق افغانستان در پی رهبران طالبان و القاعده بودند حدود 5 هزار نیرو از 19 کشور مختلف ذیل ایساف (International Security Assistance Force) به حفظ امنیت در کابل کمک می‌کردند. نه تنها این نیرو توسط افغان‌ها پذیرفته نشده بود بلکه اصلا در هماهنگی با آن‌ها هم نبود. از سال 2006 و با ورود ناتو به داستان نیروهای آمریکایی ذیل نیروهای ایساف قرار گرفتند اما به طور کلی رهبری و هدایت چنین ترکیبی از نیروهای بین‌المللی سخت بود.

حمله آمریکا به عراق باعث شد توجه رهبران و نیروهای نظامی این کشور به افغانستان کم شده و راه بری تجدید حیاط القاعده باز شود. نحوه مواجه با افغانستان هم مهم بود این که آیا باید اقدامات ضد تروریستی را پیش گرفت یا اقدامات ضد شورش را. مسئله دیگر این است که افغانستان نیازمند زیرساخت‌های اجرایی مدنی قدرتمند بود تا بتواند با کمک نیروهای پلیس به دست آورد اما به سمت ایجاد عملیات ثبات توسط نیروهای نظامی رفت.

چهار کشور مسئول اصلاح ساختار در افغانستان شدند و هر کدام از این 4 کشور به طور مجزا و بدون یک مدیریت یکپارچه کار را پیش بردند.

- آمریکا (نظامی)

- ایتالیا (قضائی)

- آلمان (پلیس)

- بریتانیا (مبارزه با مواد مخدر)

اما هیچ کدام بر تقویت نهاد ناظر بر پلیس (وزارت امور داخله) همت نگماشتند. ایجاد پلیس ملی هم با موفقیت آن‌چنانی همراه نبود. و در این شرایط ظهور مجدد طالبان قابل‌تصور بود. بودجه‌های لازم به بخش آموزش پرداخت نشد. کل تمرکز بودجه‌ای روی امنیت بود. با این وجود حتی از منظر مقابله با تروریسم هم مبارزه با یک روایت ثابت و تلاش برای بسط روایت‌های دیگر ضروری به نظر می‌رسد.

سه سال بعد از ایجاد دولت جدید ثبت نامی‌های دبستان از 0.9 میلیون نفر به 4 میلیون نفر و مشارکت دختران در مدارس از حدود صفر درصد به 35 درصد رسید. در سال 2003 تا 2011 حدود 5 هزار مدرسه جدید تأسیس شد و تعداد ثبت نامی‌ها به 7 میلیون نفر رسید. در این بازه‌ها حملات به مدارس برای سوزاندن و تخریب آن‌ها هم زیاد شد و تا دوروزی یک حمله پیش رفت. چرا که طالبان می‌دانست آموزش عمومی چقدر برای اهداف و برنامه‌های آن‌ها خطرناک است. در تمام آن سال‌ها از کل بودجه تخصیص‌یافته‌ی USAID به افغانستان تنها 5 درصد صرف آموزش شد. کمک‌های مالی متعهد شده از سوی جامعه جهانی به خوبی تأمین نشد و همان بخش تأمین شده نیز با اولویت مصرف نشد. این کمک‌های صرف توسعه اقتصادی کشوری با اقتصاد مبتنی بر کشاورزی که 40 درصد تولید ناخالص ملی آن از کشاورزی است و 70 درصد نیروی کار آن در این بخش ساکن هستند نشد. مسئله مهم‌تر این که خود افغانستانی‌ها نیز در تعیین و دنبال کردن اولویت‌هایشان جدی نبودند.

فصل پنجم: چینش صحنه برای سربرآوردن مجدد طالبان: نقش پناهگاه‌ها در منطقه FATA پاکستان (2002-2005)

نواز شریف مشرف را به فرماندهی ارتش منصوب می‌کند. بعد از مدتی دیدگاه‌های مغایر با نظر نظامیان مشرف سبب می‌شود آن‌ها نسبت به او موضع بگیرند. شریف مشرف را از کار برکنار و قصد دستگیری او را هنگام ورود به کشور دارد اما جانشینان مشرف از او حمایت و با یک کودتا دولت را به مشرف واگذار می‌کنند. او نیز هر گونه فعالیت شبه‌نظامی و نظامی گروه‌های داخلی را ممنوع کند. او با آمریکا متحد شد تا بر علیه تروریسم بجنگد و این کار باعث نارضایتی اسلام‌گرایان در این کشور و حتی صدور فتوا بر علیه آمریکایی‌ها شود.

مشرف ادعا می‌کند طالبان داشته استراتژیک او است و هر آن که بخواهد می‌تواند از آن استفاده کند. گروه‌های ممنوع شده توسط او همه به FATA می‌گریزند.

بسیاری از گروه‌های نظامی تشکیل شده در پاکستان ابتداعا با نیت مقابله با هند در کشمیر شکل گرفتند اما پس از همراهی مشرف با آمریکا برای مقابله با تروریسم این گروه‌ها یا از هم پاشیده شدند یا با تغیر نام به دنبال جذب کمک‌های مالی از سوی کشورهای حوضه خلیج‌فارس بودند. مسئله‌ای که در یادداشت همکاری امضا شده توسط کلینتون فاش شد: کمک‌های مالی خصوصی از سوی افرادی در کویت، قطر، امارات و عربستان برای این گروه‌ها ارسال می‌شده است. دقیقاً مشابه طالبان و القاعده که در منطقه قبایلی سکنا گزیدند گروه‌های افراطی پاکستان نیز در این منطقه مستقر شدند.

گذرگاه خیبر از قلعه خیبر در نزدیکی مدینه گرفته شده است. بومی‌ها اعتقاد دارند مسجد علی در نزدیکی این گذرگاه به دستان حضرت علی ساخته شده است. افغان‌ها معتقدند حضرت علی در شهر مزارشریف دفن شده است و نام این شهر از مزار شربف علی گرفته شده است.

بیا که بریم به مزار ملامامدجان /سیل گل لالهزار وا وا دلبرجان

بیا زیارت کنیم شیر خدا را / به چشم مالیم همان قلف طلا را

این محل برای بودایی ها نیز مقدس است.

مشرف با یک همه پرسی می‌شود رئیس‌جمهور. از سوی دیگر اسلام‌گراها در خیبرپختونخوا با انتخابات قدرت را به دست گرفته و بدل به بدیلی برای حکومت سکولار تحت حمایت آمریکا می‌شوند. آن‌ها با ایجاد دو قطبی رای به قران یا سکولارها در این راستا موفق بودند. آن‌ها باعث عقب‌گرد در پاکستان شده و آزادی‌های اجتماعی را محدود، جلوی پیشرفت زنان را گرفته و تمام انرژی خود را معطوف به مسائل حاشیه‌ای کردند: پخش موسیقی در اتوبوس ممنوع شد! علی‌رغم مخالفت گروه‌های اپوزیسون قوانینی تصویب کردند که جامعه بیشتر به سمت بنیادگرایی و فرقه‌گرایی برود. چشم پوشی مشرف بر اعمال دولت جدید به طور خاص قانون حصبه که دادگاه عالی قانون اساسی آن را مغایر با قانون اساسی دانسته بود به این علت بود که حمایت آن‌ها را برای تغییر قانون اساسی در جهت ایجاد امکان هم‌زمانی ریاست‌جمهوری و فرماندهی ارتش را نیاز داشت. اتحاد پشت پرده‌ای که با عنوان اتحاد نظامی‌ها و ملاها از آن تعبیر می‌شد.

یکی از سیاستمداران پاکستانی معتقد است ظهور جنبش MMA و تشکیل دولت توسط آن‌ها نه پدیده‌ای تصادفی که کار نظامی‌ها بود؛ زیرا بدون وجود تهدید بنیادگرایان مذهبی کارکرد نظامیان برای قدرت‌های غربی محلی از اعراب نداشت. عدم همراهی دولت MMA با برنامه‌های ضد تروریستی پرویز مشرف خود باعث شد طالبان در NWFP مستقر شده و شبکه خود را گسترش دهد. قدرت گرفتن طالبان بدر این منطقه منجر به حمله آن‌ها به زیرساخت‌های FATA شد اما در NWFP حداقل این گروه با دولت مواجهه مستقیمی پیدا نکرد بلکه بر اهداف ایدئولوژیک مثل مدارس دختران، معابد باستانی بودایی، فعالان حقوق زنان، فروشگاه‌های فیلم و موسیقی و آرایشگاه‌ها متمرکز شدند.

آمریکا از پاکستان می‌خواهد که در منطقه حضور نظامی‌داشته باشد اما عدم آشنایی نظامیان پاکستانی با توپوگرافی و فرهنگ غالب پشتونی کار را مشکل می‌کند. نبود راه‌های ارتباطی درست بین قبایل این منطقه هم بر این مشکلات می‌افزاید. پاکستان در زمان حمله آمریکا به افغانستان در زمینه‌های مختلفی به حمایت آز آمریکا پرداخت.

آمریکا از آنان درخواست می‌کند برای مقابله با تروریسم به آن‌ها پیوسته و در FATA بر علیه تروریست‌های القاعده وارد عمل شود و این کار توسط پاکستانی‌ها صورت می‌پذیرد و برای اولین بار از زمان استقلال پاکستان نیروهای نظامی وارد این منطقه می‌شوند. نظامیان پاکستانی تجربه‌ای غیر از جنگ با هند نداشتند و از این رو در مواجه با شورشیان ضعیف بودند اما با این وجود بعد از هر بار دستگیری نیروهای القاعده به آمریکایی‌ها تحویلشان می‌دادند؛ اما پاکستان افغان‌های طالبانی را تحویل نمی‌داد و این امر از چشم سفارت آمریکا در پاکستان دور نماند.

دو ترور در هند در سال 2002 باعث می‌شود هند نیروهایش را به مرزهای پاکستان گسیل کند و این امر باعث واکنش پاکستان و رها کردن FATA و ارسال نیروها به مرز با هند شد. پاکستانی‌ها معتقد بودند هند با حمایت آمریکا این کار را انجام می‌دهد.

داستان عبدالقدیرخان و اتهام فروش تکنولوژی غنی سازی اورانیوم به ایران و لیبی کره شمالی نیز وضعیت را بغرنج‌تر کرد. خان در بین مردم به پدر بمب معروف و محبوب شده بود اما در بین حلقه نظامیان به خاطر فساد مالی‌اش محبوبیت چندانی نداشت. آمریکا نیز بیان کرد که این مسئله (فروش اطلاعات) ربطی به دولت پاکستان ندارد و از سوی اشخاص حقیقی صورت پذیرفت. واقعیت ماجرا اما این بود که بسیاری از دانشمندان اتمی با خان برای فروش تکنولوژی همراه شدند. خان که پیش‌تر به صورت قهرمان ملی در دوره ضیا الحق به نمایش درآمده بود دادگاهی شد و به حبس خانگی محکوم شد.

شبه‌نظامیان در سال 2004 فعالیتشان را در FATA تشدید کردند و هم‌زمان افغانستان پاکستان را متهم به حمایت از طالبان کرد. تلاش‌های پاکستان برای متقاعد کردن رهبران قبایل جهت بیرون راندن تروریست‌ها با در بسته مواجه شد از این رو آن‌ها دست به عملیات بر علیه شبه‌نظامیان در جنوب وزیرستان زدند که با پاسخ سریع آن‌ها مواجه شد. بمباران بی‌هدف ارتش علیه شبه‌نظامیان که حالا تعدادشان به حدود 2000 نفر می‌رسید آسیب‌هایی به غیرنظامیان وارد کرد. با هدایت فرمانده نظامی پیشاور و پذیرش مشرف (به علت ضعف ارتش هم از نظر روحی و هم شناخت نسبت به منطقه) یک توافق نامه صلح با شبه‌نظامیان امضا شد: موافقت‌نامه شکایی که معروف است به موافقت‌نامه صلح پاکستان و طالبان. این موافق نامه به نوعی باعث به هم ریختن مناسبات قبیله‌ای در این منطقه هم شد چون تا پیش از این ملک ها (رهبران قبایل) بودند که در رأس بودند اما حالا نظامیان با شبه‌نظامیان موافقت‌نامه صلح امضا کرده بودند. توافق شاکی یکی از چندین توافق صلحی بود که پاکستان با شبه‌نظامیان طی سال‌های 2004 تا 2007 امضا کرد. موافقت‌نامه شاکی را ده نفر از سوی شبه‌نظامیان امضا کردند که دو نفر از آن‌ها بعداً شدند رهبران طالبان پاکستان. در واقع دو نفر از اعضای دولت MMA که از حامیان طالبان به شمار می‌رفتند میانجی گر این معاهده بودند. موافقت مشروط به آزادی تعدادی از زندانیان دستگیر شده طی این مدت بود و همین امر باعث آزادی 160 زندانی خطرناک شد. همچنین دولت متعهد شد که جبران خون کشته‌شده‌ها را بکند

دولت متعهد شد که اقدامی بر علیه رهبران شبه‌نظامی انجام ندهد و به مجاهدین خارجی اجازه زندگی صلح‌آمیز در منطقه را بدهد. در مقابل این‌ها باید خود را معرفی و ثبت نام شده و سلاح‌هایشان را نیز تحویل می‌دادند. همچنین بر علیه پاکستان و افغانستان عملیات نکنند (می‌توانند بر علیه نیروهای ناتو عملیات کنند). دولت حتی متعهد شد وام گروه‌های شبه‌نظامی که از القاعده گرفته بود را پس دهد. آمریکا نیز از این توافق صلح به عنوان ابزاری برای محدود کردن شبه‌نظامیان تشکر کرد. توافق 7 هفته بیشتر دوام نیاورد چون شبه‌نظامیان خارجی حاضر به معرفی خود نشدند. این‌ها باعث قدرت گرفتن شبه‌نظامی‌ها شد.

آمریکا و پاکستان یکی از سردسته‌های شبه‌نظامیان را در یک حمله هوایی می‌کشند و این امر باعث تقویت جایگاه معنوی شبه‌نظامیان میان جوانان قبایل می‌شود. دوتا از قبایل همیشه مخالف ه با هم متحد شدند و شروع به حمله به نیروها و مواضع ارتشی‌ها در منطقه کردند آن‌ها از ارتش خواستند FATA را ترک کرده و مجدداً این منطقه با آزادی کامل برسد. آن‌ها می‌خواستند در کل مرز دیورند آزاد باشند. جنگ عراق و حضور نظامی آمریکا در این کشور نیز به سود آن‌ها بود. رهبری این گروه‌های شبه‌نظامی را دو تن از حامیان طالبان افغانستان به دست گرفتند که هر دو از قبیله محسود بودند. برای آرام کردن قبیله محسود توافق صلحی بین این قبیله و دولت پاکستان امضا شد. از دو رهبر این شبه‌نظامیان خواسته شد نه از جنگجویان خارجی حمایت کرده و نه به آن‌ها جا بدهد. پاکستان هم از سر تقصیرات پیشین آن‌ها می‌گذرد

موافقت‌نامه اما به واسطه ضعفش اجازه کمک به جنگجویان خارجی برای عملیات در افغانستان را می‌داد. (ناخواسته) در سال 2006 دولت با یکی دیگر از قبایل معاهده صلح امضا کرد و از آن قبیله خواست دست از حمایت و پناه دادن به جنگجویان خارجی بردارد. در مقابل دولت نیز متعهد به جبران خسارت‌های پیشین شده امری که به تقویت مالی جنگجویان انجامید. این معاهده (سرارقه) به خارج شدن حدود صد جنگجوی عرب و طالبانی از دست دولت شد. ابن معاهده هم در نهایت باعث تقویت این گروه‌های شبه‌نظامی‌شده و به آن‌ها فرصت دارد تا دوباره با جنگجویان خارجی متعهد شده و مفاد معاهده زیر پا گذاشته شود. طی ماه‌های صلح این گروه‌ها در حال تقویت شبکه خود و ارتباط‌گیری با طالبان در وزیرستان شمالی و بخش‌هایی از افغانستان بودند. یک سرتیپ اطلاعات پاکستان می‌گوید وقتی این معاهده‌های صلح اجازه فعالیت آزادانه را به جنگجویان خارجی می‌دهد مردم عادی به سمت طالبان و قوانین آن سوق داده می‌شوند. حضور نظامی آمریکا در افغانستان اصلا مورد پذیرش پشتون‌ها در هر دو سوی مرز نبود. از سوی دیگر پاکستان دوست داشت اهرم طالبان افغانستان را در دست داشته باشد تا در زمان نیاز بر علیه هند از آن استفاده کند و معاهده‌های صلح در همین چشم‌انداز قابل تحلیل و فهم هستند؛ اما این داستان تنها به رادیکالیزم در منطقه منجر شد.

- دلایل مختلفی باعث ظهور مجدد طالبان در افغانستان شد

- جایگاه مقدس تروریسم در منطقه FATA

- حضور نیروهای بین‌المللی در افغانستان

- حس تبعیض ایجاد شده در بین پشتون‌ها که آن‌ها در سیستم امنیتی جدید نسبت به غیر پشتون‌های شانس کمتری برای به دست آوردن شغل دارند

در نهایت این میراث تاریخی که پشتون‌ها نمی‌توانند تحت اشغال زندگی کنند.

از سال 2005 نشانه‌هایی از ظهور مجدد طالبان در افغانستان مشاهده شد. حمله آمریکا به عراق باعث شد نیروهای تندرو عراقی ملاقاتی با رهبران طالبان در سال 2004 در FATA داشته باشند و به آن‌ها نحوه مبارزه با استفاده از حمله‌های انتحاری را یاد دادند که این امر باعث افزایش حملات انتحاری به زیرساخت‌ها و نیروهای دولتی شد. در ابتدا این حملات توسط پاکستانی‌ها شکل می‌گرفت و بعد از مدتی خود افغانستانی‌ها شروع به حمله کردند.

کویته (مرکز استان بلوچستان) از قدیم جایگاه مهاجران افغان بود. در زمان تبعید بسیاری از رهبران طالبان در این شهر با خانواده‌هایشان زندگی می‌کردند. ملأ عمر از معاونش ملأ برادرخواست از کویته دست به سازماندهی و مدیریت شورش‌های طالبان بزند. شورش‌های افغانستان از کویته هدایت‌شده و کار تا جایی پیش رفت که حتی کار مداوای طالب‌های برگشته از افغانستان توسط این شورا تسهیل می‌شد.

از سال 2003 کم‌کم مأموریت‌های طالبان از استان زابل شروع شده و وارد پکتیکا و آنگاه اروزگان و قندهار و هلمند شد. گروه‌های دیگری نیز در غزنی و خوست و بخش‌هایی از هلمند سر برآوردند. مسئله این است که در سال 2001 پاکستان سفیر افغانستان (طالبان) را به آمریکایی‌ها تحویل داد از آن به بعد ملأ عمر با آن‌ها در ارتباط بود. در سال 2003 و با محوریت شورای کویته دولت در سایه طالبان ایجاد شد و افغانستانی‌های زیادی در سال 2004 به این گروه پیوستند و تا سال بعد از 34 استان افغانستان 11 استان دارای فرماندار در سایه بود. رشد محبوبیت طالبان در بین مردم عادی حاکی از ایجاد یک نیروی ضد خارجی بود. در طول این دوره طالبان علی‌رغم استفاده از پروپاگاندای رسانه‌ای به دنبال بازگشت به‌روزهای اجرای شریعت بود اما به خاطر مسائل استراتژیک از بیان این مسئله به صورت عمومی خودداری می‌کردند. نسل جدیدی از افراد پیوسته به طالبان با دیدگاه‌های محدودکننده‌ی آزادی فردی از سوی طالبان مشکل داشتند از این رو طالبان بر مقاومت، دفاع و قیام تأکید می‌کرد که اثر بیشتری بر الهام بخشی و بسیج مردم داشت.

فصل شش: اسلام‌آباد زیر فشار: پارتیزان‌های مسجد سرخ، تظاهرات وکلا و مشرف در برابر بوتو (2007-2008)

"قلبمان با اسامه است و مغزمان با مشرف" جمله‌ای از رهبر یکی از احزاب در پارلمان پاکستان تناقض موجود در پاکستان را در قبال بنیادگرایی نشان می‌دهد.

لال مسجد مسجدی ساخت ضیاءالحق بود که در دهه 1980 میلادی در زمینی دولتی ساخته شد از این رو دلوت امامت آن را به یکی از هواداران دئوبندی داد. این امام از همکاران ضیا که در نبرد مجاهدین حضور داشتند به مسجد دعوت می‌کرد و این کار باعث کسب ثروت و روابط برای او شد. او یک خیره هم برای کمک به فقرا و یتیمان ساخت. مشکلات از زمانی به وجود آمد که این امام مسجد شروع به استفاده از مذهب برای مقاصد سیاسی فرقه‌ای کرد. بی‌نظیربوتو اولین زن مسلمان بود که در سال 1989 نخست وزیر پاکستان شد. این آقای عبدالله که شده بود امام جماعت بر علیه به قدرت رسیدن بوتو فتوا می‌دهد و می‌گوید حضور زنان در سیاست امری غیر اسلامی است. پیش از آن اما فاطمه جناح خواهر محمدعلی جناح در انتخابات ریاست‌جمهوری شرکت کرده بود و در برابر فتوای مشابهی مبنی بر حرمت حضور زنان در سیاست یکی از بزرگان مذهبی که عبدالله در برابرش وزن چندانی نداشت با صدور فتوایی در حمایت جناح چنین حرمتی را رد کرد.

تندروی‌های عبدالله باعث شد او در سال 1998 ترور شده و دو پسرش اداره مسجد را به عهده گرفته و ضمن دریافت حقوق از دولت هم از طالبان حمایت کرده و هم بر علیه مشرف به علت همکاری با آمریکا شروع به تبلیغ کرده و او را خیانت‌کار نامیدند. محصلان این مسجد در پی قتل یکی از رهبران فرقه‌های ممنوعه در شهر تظاهراتی به پا می‌کنند و بر علیه اطلاعات پاکستان دست به راهپیمایی می‌زنند. رهبران مسجد در پی این کار فتوایی برای کشتن سربازان پاکستانی که در منطقه FATA فعالیت می‌کنند صادر کردند. فتوا می‌گفت کشته‌های ارتش نباید حتی به شکل اسلامی دفن شوند و جنگجویان کشته شده در برابر آن‌ها شهید حساب می‌شوند. دولت موقعیت امام را از او گرفت و حکم دستگیری او صادر شد.

نه تنها بن لادن و ملأ عمر و ایمن الزرقاوی از لال مسجد در بعد از 2001 دیدن کردند که علاوه بر مراودات این مسجد با بسیاری از افراد تحت تعقیب دولت پاکستان اجازه عملیات بر علیه این مسجد را به پلیس محلی نمی‌داد. عبدالله در دیدار سال 1998 خود با بن لادن قول همکاری داد و پسرانش پس از او این مسیر را ادامه دادند.

داستان اصلی از سال 2007 و تسخیر یکی از کتابخانه‌های نزدیک به مسجد توسط طلاب زن این مسجد شروع شد. آن‌ها شروع به حمله به فروشگاه‌های موسیقی می‌کنند. دولت اخطار می‌دهد و می‌گوید با این اقدامات مقابله می‌کند و واسطه‌های بسیاری از جمله سفیر عربستان را برای آرام کردن وضع روانه می‌کند. از طرفی ملاهای مسجد کوتاه نمی‌آیند و از سوی دیگر برخی از قبایل در FATA اعلام می‌کنند در صورت مقابله با رهبران مسجد آن‌ها نیز بر علیه دولت شورش می‌کنند. دولت در نهایت به محوریت سازمان اطلاعات بر علیه این گروه عملیات می‌کند و نمایش با تخریب بخشی از مسجد و مجموعه مدرسه آن آغاز می‌شود. و تعداد زیادی آدم مسلح کشته می‌شود.

چرا FATA اعلام می‌کنند که در مقابل دولت می‌ایستد؟ چون حدود 70 درصد دانش‌آموزان از این منطقه و خیربرپختونخوا هستند. مسئله به واسطه نزدیکی به اسلام‌آباد و پخش زنده توسط رسانه‌ها جهانی می‌شود. خود رهبر مسجد هم با استفاده از رسانه‌ها اعلام می‌کند در این نبرد جانش را برای اسلام می‌گذارد و مشرف را نیروی امریکا قلمداد می‌کند. این عملیات از نظر نظامی موفق بود اما از نظر سیاسی ویرانگر بود. باعث افزایش بی‌ثباتی در کشور و تشویق شبه‌نظامیان برای انجام عملیات بر علیه نیروهای دولتی پاکستان شد.

بیش از 1500 دانش‌آموز این مدرسه که پیش از تخریب آن دور مدرسه گرد آمده بودند بعد از یک بازجویی آزاد شدند و فوراً به وزیرستان (محل جدید تجمع تروریست‌ها) رفتند. میزان حمله‌های انتحاری زیاد شده و بسیاری از همین دانش‌آموزان دست به عملیات انتحاری زدند. اوضاع مشرف کم‌کم بد می‌شود و آن جایگاه اولیه را دیگر ندارد. بی‌نظیربوتو بعد از تبعید خودخواسته به پاکستان برمی‌گردد. یکی از نکات مثبت او تلاش برای حل‌وفصل پنهانی مسئله کشمیر با هند بود.

یک بار جنگ بین این دو کشور در زمان مشرف منجر به شکست حیثیتی برای پاکستان شد و این کشور مجبور به عقب‌نشینی از سرزمین‌های اشغال شده شد. این مسئله باعث شد مشرف به این باور برسد که برای توسعه و رشد اقتصادی کشور ملزم به حل‌وفصل مسئله کشمیر با هند است. از این رو دیدارهای مخفیانه بسیاری با رهبران هند در شهرهای مختلف دنیا داشت؛ اما هم‌زمان شبه‌نظامیان خود را در کشمیر نگه می‌داشت تا از حوادث ناخواسته جلوگیری کرده و توازن قوا حفظ شود.

از منظر سیاسی این که از طرف آمریکایی‌ها حمایت شوی نکته مثبتی است اما در چشم عموم این مسئله دید خوبی ندارد و این یکی از تناقضات این کشور است. دیدارهای نمایندگان مشرف و نخست وزیر هند تا حد امضای قرارداد نیز پیش رفت. قراردادی که استقلال دو طرف کشمیر را به رسمیت شناخته تجارت آزاد بین آن‌ها برقرار و عبور و مرو افراد هر دو کشمیر را به آن سوی مرز آزاد گذاشته بود. اما از 2007 قدرت مشرف در کشور کم شد و هند هم نسبت به موافق نامه دلسرد شد. در داخل پاکستان فرماندهان نظامی با این توافق مخالف بودند. دلیل مشخص است.

از قدیم‌الایام نظام قضایی پاکستان ضعیف بوده و با حاکمان نظامی خود را وفق داد. مقاومت رئیس دادگاه عالی پاکستان در برابر مشرف و دستگیری او توسط نیروهای اطلاعاتی باعث ایجاد جنبشی از سوی وکلای کشور شد اجرای قانون قدری بهتر شود؛ اما واقعیت این بود که سازمان اطلاعات پاکستان خیلی وقعی به دادگاه و نهاد قضایی این کشور نمی‌نهاد. در اقدامی عجیب از سوی مشرف مبنی بر اعلام وضعیت اضطراری او دادستان کل را عزل کر د و از قضات خواست متناسب با وضعیت اضطراری حکم کنند که این امر باعث شد با سرپیچی حدود 60 قاضی همه آن‌ها از سوی دولت عزل شوند؛ و بعداً در بازداشت خانگی قرار گیرند. مشرف روز به روز ضعیف‌تر شد و به هر دستاویزی برای حفظ قدرت چنگ می‌انداخت. در این وضعیت در سال 2007 بی‌نظیربوتو وارد کراچی شد و در سو قصدی علیه او حدود 150 هوادارش کشته شد.

بی‌نظیربوتو با افول مشروعیت مشرف وارد پاکستان می‌شود اما با سوقصدی که مشخص بیشتر به نظر می‌رسد کار گروه‌های مذهبی باشد کشته می‌شود. بعد از او همسرش عاصفعلی زرداری با متحد شدن با نواز شریف قدرت را به دست می‌گیرد. جالب این که قبل از سوقصد به جان بوتو هم کرزی هم سازمان اطلاعات پاکستان و هم نهادهای اطلاعاتی امارات و آمریکا به او در این خصوص هشدار دادند.

در این سال‌ها طالبان افغانستان فعالیت‌های خود را گسترش داده و دولت کرزی پاکستان را متهم به حمایت از این گروه می‌کرد.

فصل ششم: نبرد برای روح پاکستان: از دست دادن دره سوات و برآمدن ظهور طالبان پاکستان (2006-2013)

صوفی محمد در دره سوات گروهی را راه می‌اندازد که تا حد جنگ خونین با ارتش نیز پیش می‌رود. او بعد از مدنی دستگیر می‌شود و جایش را دامادش می‌گیرد. داماد او از طریق رادیو شروع به تحریک جوانان می‌کند و از این رو به ملارادیو معروف می‌شود. ملأ رادیو (ملافضل الله) پس از صوفی محمد دست به تحرکاتی در دره سوات زد و با ایجاد دادگاه‌هایی همانند دادگاه‌های پیشا استقلال پاکستان باعث جذب مردم به سمت خود شد. دادگاه‌هایی که خیلی سریع به پرونده‌ها رسیدگی می‌کردند. او خشونت را تشدید کرده و کار تا جایی پیش رفت که نیمی از نیروهای پلیس در این منطقه خدمت را رها کرده و بخشی از آن‌ها به گروه‌های شبه‌نظامی پیوستند. اقدامات فیض‌الله در نشان دادن خشونت زیاد و اعمال دگماتیک باعث روبرگردانی مردم عادی از او شد اما فقدان نیروی نظامی و پلیس قوی باعث ترس زیاد آن‌ها و ادامه نیافتن مقاومت مردم در برابر آن‌ها شد.

بالأخره پاکستان ارتش را به منطقه فرستاده و کشت و کشتار قابل توجهی در این دره رخ داد. هم‌زمان اوضاع در وزیرستان و FATA نیز به هم ریخت و قراردادهای صلح یک جانبه از سوی شورشیان لغو شد. بالاخره شورشیان مناطق مختلف با هم یک دست شدند و در سال 2007 جماعت تحریک طالبان پاکستان یا به اختصار TTP را تشکیل دادند. گروهی که تشکیلش هم‌زمان شد با افزایش حملات انتحاری و از سوی دیگرکاهش قدرت رهبران قبایل.

این گروه با حضور 40 تن از رهبران گروه‌های شبه‌نظامی مختلف و به عنوان یک سازمان چتری تشکیل شد و تقریباً از تمام مناطق FATA و NWFP در آن حاضر بودند. حتی قبایل نیز نماینده خود را در این سازمان داشتند. از پنجاب نیز گروهی حدوداً 2000 نفر که از دهه‌های 80 و 90 در این منطقه بودند به این سازمان پیوسته و طالبان پنجاب را تشکیل دادند: گروهی که عملیات خارج از منطقه مرزی و در درون کشور از جمله اسلام‌آباد و لاهور را انجام می‌داد.

طالبان پاکستان چشم‌انداز کوتاه، وسیع اما ایادآلیستی را برای خود ترسیم کردند

- اجرای شریعت اسلام

- اتحاد بر علیه نیروهای ناتو در افغانستان و جهاد دفاعی در برابر نیروهای پاکستان

- ملغی کردن ایست بازرسی ها و عملیات نظامی در سوات و وزیرستان شمالی

- ممنوعیت هرگونه مذاکره آتی با دولت برای صلح

- آزادی آخوند لال مسجد

شاخه‌های افغانستان و پاکستان طالبان اسلوب مختص به خود و ساختار و رهبر مجزایی داشتند اما معمولاً شاخه پاکستان از همتایان افغان خود پیروی می‌کردند. باید گفت ملاعمر رهبر طالبان پاکستان نبود اما این دو سازمان کانال‌های ارتباطی خود را داشتند و بیشتر توسط القاعده به هم لینک می‌شدند. با تمام این تفاسیر در پاکستان مقبولیت عمومی طالبان این کشور طی سال‌های پس از 2009 رو به افول گذاشت و در نظرسنجی گالوپ تنها 4 درصد دید مثبتی نسبت به این گروه داشتند. ادعا شده که طالبان پاکستان دست پخت هند و آمریکا است اما هیچ شاهد و سندی بر این ادعا وجود ندارد.

از 2007 تا 2014 این گروه عملیات نظامی خود و اقدامات تروریستی را افزایش داد. این گروه ده‌ها هزار نفر را کشته و تعداد زیادی را نیز مجروح کرد و بر علیه زیرساخت‌های عمومی نیروهای دولتی و نیروهای پلیس نیز اقدامات تروریستی انجام داد. به طور متوسط در این سال‌ها 51 عملیات تروریستی در طی یک سال انجام می‌شد. هر کسی که به نظر برسید با نیروهای نظامی پاکستان و همین‌طور آمریکا در ارتباط است هدف مشروعی بود. هر کسی هم که آن‌ها را محکوم می‌کرد سرنوشت مشابهی داشت.

چیزی که بین شبه‌نظامیان مشترک بود باورشان به همکاری تنگاتنگ بین آمریکا و پاکستان بود. در طی این سال‌ها رابطه‌ی بین CIA و ISI بالا و پایین شده اما هیچ‌گاه قطع نشد. پاکستان از این رابطه ده‌ها میلیون دلار پول برای دستگیری یا کشتن نظامیان موردنظر دریافت کرد. در سال 2009 ارتش پاکستان با کمک فکری آمریکا به منطقه وزیرستان حمله می‌کند و بخشی از نیروهای طالبان را دستگیر می‌کند. این حمله در زمانی رخ می‌دهد که مردم عادی موافق بودند. نکاتی که فرماندهان آن عملیات به نویسنده کتاب گفته‌اند در پی می‌آید

- طالبان حامیان قبیله‌ای دارد

- خیلی از جنگندگان نمی‌دانستند با یک ارتش مسلمان در حال جنگ هستند از این رو فکر می‌کردند با کفار در حال مبارزه هستند.

- در بین این جنگجویان تجاوز و لواط رواج داشت.

- هیچ خلاصه اطلاعاتی از قبایلی که ارتش قصد جنگ با آن‌ها را داشت از سوی ISI در اختیار ارتش قرار نگرفت؛ و جالبت تر این که هیچ افسر اطلاعاتی از سوی ISI واحدهای ارتش برای جنگ در این منطقه را همراهی نمی‌کرد.

اگرچه آمریکا در طی سال‌های پیش از آن با استفاده از پهبادهای به ارتش پاکستان برای مبارزه با تروریسم کمک می‌کرد اما به درخواست‌های آن‌ها برای تحویل سلاح‌های به روز پاسخ نمی‌داد چون اعتقاد داشتند این سلاح‌ها برای مواجهه با هند است تا شورش‌های قبیله‌ای.

در 2 می 2011 بن لادن طی عملیاتی در یکی از شهرهای پاکستان کشته شد و این باعث ایجاد بی‌اعتمادی بین دو کشور شد. آمریکا اعلام می‌کند مقامات ارشد پاکستانی اطلاعی از محل اختفای بن لادن نداشتند اما اعترافات همسر کوچک بن لادن چیزهای دیگری را فاش می‌کند و نشان می‌دهد او سال‌ها آزادانه در این کشور در رفت و آمد بود. اسناد به دست آمده از محل اختفای او نشان می‌دهد که او طالبان را خوب و بد کرده بود و از نظر او طالبان مجاهد در افغانستان خوب و روش و کار بین الله محسود در طالبان پاکستان ناپسند و غیرقابل پذیرش بود.

آمریکا مرتباً از پاکستان می‌خواهد که کنترل کامل مناطق مرزی را به دست بگیرد تا از عبور و مرور شبه‌نظامیان به درون پاکستان خودداری شود از سوی دیگر پاکستان می‌گوید ما نمی‌توانیم کل مرز را کنترل کنیم چرا افغانستان و آمریکا این کار را نمی‌کنند. آمریکا به میلیون‌ها دلار کمک اعطا شده به پاکستان اشاره می‌کند و از پاکستان برای صرف بیهوده این پول انتقاد می‌کند. پاکستان افغانستان و هند را متهم به حمایت از طالبان پاکستان می‌کند و در عوض افغانستان پاکستان را متهم به کمک به طالبان افغانستان می‌کند. واقعیت این است که پاکستان منافعی در بین گروه‌های شبه‌نظامی‌دارد که در مورد هر گروه یک موضوع خاص مدنظر دارد از این رو است که در خصوص عملیات بر علیه آن‌ها معمولاً با تأخیر عمل می‌کند. مسائل مختلفی در میل عامه مردم به سمت طالبان پاکستان در دیگر مناطق کشور از جمله در کراچی وجود داشت که می‌توان به شکایت متعدد، استفاده نامناسب و نا به جا از قدرت و سواستفاده از قدرت توسط نیروهای امنیتی اشاره کرد.

منابع تأمین مالی این گروه در پاکستان عبارت بودند از سرقت بانک، آدم‌ربایی برای گرفتن پول و حمایت‌های مالی القاعده. این گروه از خانواده دستگیرشدگان خود حمایت مالی کرده و تلاش برای آزادسازی آنان همیشه در حال انجام بود. آن‌ها از ربودن نیروهای امنیتی و خانواده‌های آن‌ها برای تبادل با زندانیان خود استفاده می‌کردند. فرار از زندان نیز یکی دیگر از کارکردهای طالبان بود که در موارد متعددی برای زندانیان آن‌ها به وقوع پیوست. علی‌رغم ادعای پاکستان مبنی بر عدم وجود حمایت مردمی برای انجام عملیات گسترده بر علیه این فرقه‌ها، مردم خواستار و موافق برخورد با این گروه‌ها بودند.

نظرسنجی‌ها نشان از مخالفت عامه مردم با حضور گروه‌های فرقه‌ای در منطقه دارد و پاکستان این حضور را ناشی از عدم حمایت مردمی برای انجام عملیات. بیانیه پیشاور که به امضای گروه‌های مختلف سیاسی این کشور رسیده اما مشکل را سیاست مواجه با تروریسم پاکستان و مهم‌تر از آن بحث عمق استراتژیک پاکستان دانستند و خواستار احترام به حق حاکمیت ملی افغانستان شدند. در نهایت اما هواپیماهای بدون سرنشین بودند که رهبران عمده طالبان پاکستان را کشتند. این سیاست اما به کمک طالبان نیز می‌آمد به نحوی که بیت‌الله محسود رهبر آن می‌گوید به کار گرفتن 10 تا 15 نفر نیز برای القاعده کاری سخت بود اما یک حمله هواپیماهای بدون سرنشین امریکا تا 150 داوطلب را برای ما به ارمغان می‌آورد. مشکل پاکستان این است که با توجه به عدم‌کفایت اجرای قانون و سرویس‌های اطلاعاتی یک حس عدم امنیت همیشگی بین مردم وجود دارد و این امر منجر به پا گرفتن گروه‌های فرقه‌ای مختلف شده است.

ملاله یوسف زی در نامه‌ای به بی بی سی شبه‌نظامیان را به خاطر حمله به مدارس دختران به چالش می‌کشاند و شبه‌نظامیان به او حمله کرده و با شلیک او را تا پای مرگ بردند این کار شبه‌نظامیان باعث هرچه بیشتر دیده شدن او شد. ملاله برنده جایزه صلح نوبل شد. او در دره سوات زندگی می‌کرد

فصل هشتم: اقتصاد سیاسی تجدید فعالیت افغانستان: تریاک، جنابت و صندوق‌های توسعه‌ای (2006-2013)

اوباما معتقد بود برای مواجه با تروریسم باید به ساخت زیربنایی اقتصاد افغانستان پرداخت وگرنه با تروریسم تریاک مواجه خواهد شد. از 2012 به بعد غرب متوجه شد که اقتصاد مسئله‌ای اصلی در مقابل اقدامات ضد طالبانی است. اغلب تحلیل گران از فهم ناقص غرب نسبت به افغانستان و دلایل ظهور مجدد طالبان باد می‌کنند. دکترین مواجه و آرام کردن طالبان از یک دکترین مواجه سخت نامی به یک دکترین اقتصادی و سیاسی تغییر ماهیت داد.

نیازهای بومی افغانستان نادیده گرفته شده و اولویت ظرفیت‌سازی در بین بومیان محدود شد. سازمان‌های مردم نهاد بین‌المللی فضا را برای کار سازمان‌های داخلی تنگ کرده و ترافیک آن‌ها در کابل به نحوی بود که اجاره خانه‌های بزرگ در کابل از ماهی 100 دلار تا 10000 دلار نیز افزایش یافت. حقوق بالای این سازمان‌ها باعث پیوستن بهترین‌های افغانستان به آن‌ها شده و فرصت برای ظرفیت‌سازی از طریق پیوستن افراد ضعیف‌تر از آن‌ها گرفته شد. این وضعیت به خوبی در کتاب "افسوس برای نرگس‌های افغانستان" نوشته ژیلا بنی‌یعقوب آورده شده است.

تلاش‌های بین‌المللی جای آن که به سمت رشد افغانستان برود متأسفانه ره به جایی نبرد و سر از جاهای نامربوط درآورد. در حمله به مدارس پیمانکاران ساخت‌وساز نیز دست داشتند چرا که آن‌ها با این کار بیزینس خود را توسعه می‌دادند. بمب‌گذاری‌های انتحاری نیز با تجارت مواد مخدر در ارتباط بودند چرا که تجارت این ماده به شدت به ناامنی، بی‌ثباتی و فقدان قانون نیاز دارد. برای مثال کرزی از یک مورد بمب‌گذاری در تلویزیون پرده بر می‌دارد که در آن یک کودک 8 ساله اقدام به عملیات انتحاری می‌کند تا کودکان همراه او بتوانند مواد مخدر جا به جا کنند.

عملیات انتحاری دست پخت القاعده و جنگجویان عراقی بود که پس از حمله آمریکا به عراق به FATA آمدند دلیل بر این مدعا این است که مجاهدین از این روش بر علیه شوروی استفاده نمی‌کردند. در کتاب مردن برای کشتن اثر رابرت پپه او عملیات انتحاری را بیشتر بر علیه نیروهای خارجی و 90 این عملیات در دنیا را بر علیه آمریکایی‌ها می‌داند. تحقیق دیگری نشان می‌دهد که معمولاً حملات انتحاری توسط افرادی انجام می‌شود که معلول بوده و یا دارای بیماری‌های کشنده‌ای مثل سرطان بوده‌اند. نتیجه‌گیری می‌توان کرد که طرف با فدا کردن جان خود پولی برای خانواده به جای گذاشته است.

اگرچه ریشه‌های ایدئولوژیک و سیاسی برای قیام طالبان مهم هستند اما مسائل اقتصادی نیز از اهمیت به سزایی برخوردار هستند. اقتصاد افغانستان به نحوی است که به میزان زیادی به کمک‌های خارجی وابسته است به قول یکی از نویسندگان دولت افغانستان دولتی اجاره‌ای است. در این بین و در فقدان یک اقتصاد قوی داخلی مالیات غیرقانونی و عوارض بر فروش خشخاش یکی از منابع درآمد در این کشور (نه الزاماً برای دولت) است. این تجارت در خصوص احیای مجدد طالبان این تجارت به شدت قابل توجه است. تجارت تریاک باعث شده است که مردم محلی به تاجران این ماده به چشم قهرمان بنگرند چرا که در پی چندین دهه جنگ و تخریب زیرساخت‌های کشاورزی این تاجران تریاک بودند که جریان درآمدی را به این مناطق آوردند. وقتی کار دیگری نتوان انجام داد خود به خود تجارت تریاک رونق می‌گیرد.

یکی از مسئولان افغانستانی مبارزه با مواد مخدر گفته دو میلیونر تاجر تریاک ارتباطات مالی با طالبان داشته‌اند. حلقه جالبی است: طالبان ناامنی ایجاد می‌کند تا تجارت و کشت تریاک رونق بگیرد و از سوی دیگر تاجران تریاک به این گروه کمک تسلیحاتی می‌کنند. نویسنده معتقد است طالبان یکی از منتفعین اصلی تجارت خطرناک‌تریاک است. در بین سال‌های 2005 تا 2010 سهم طالبان از تولید و ترانزیت تریاک چیزی بین 90 تا 160 میلیون دلار در سال بوده است. در برخی مناطق از کشاورزان مالیات می‌گرفتند و در برخی جاهای دیگر عوارض حفاظت از منطقه را از کشاورزان طلب می‌کردند.

طالبان توانست در نبود تأمین مالی صورت گرفته از سوی حامیان مالی‌اش در سال‌های 2013 به بعد به واسطه جنگ در سوریه با بیزینس مواد مخدر خود را تأمین مالی کند. حالا سؤال این است که آیا هدف نهایی طالبان پول بوده یا نه پول را برای ایجاد شورش می‌خواسته است. مطالعات و ارزیابی‌های نهادهای اطلاعاتی ناتو نشان می‌دهد تنها 5 درصد فرماندهان شورشی طالبان برای مسائل ایدئولوژیک می‌جنگند و بقیه برای پول. حتی صرف هزینه هفت میلیارد دلاری آمریکا برای مبارزه با مواد مخدر طی سال‌های 2001 تا 2013 باعث نشد که تجارت تریاک حتی کاهش یابد تا حدی که تنها در سال 2013 ترنور مالی این تجارت به یک میلیارد دلار رسید؛ علت وجود تقاضا و ضعف زیرساخت‌های اقتصادی در افغانستان بوده است.

رئیس پیشین سازمان مبارزه با مواد مخدر معتقد است درصورتی که اقدام اساسی برای مواجه با تجارت تریاک در افغانستان شکل نگیرد این کشور چند پاره شده و در دست گروه‌های قاچاقچی قرار خواهد گرفت. مطالعات نشان می هند که گروه‌های تبهکار شبه‌نظامیان افغانستان را تأمین مالی می‌کنند. وقتی زیاده‌روی جنایتکاران مورد توجه قرار نگرفت آن‌ها فعالیت‌های خود را گسترش می‌دادند. به جای سرمایه‌گذاری بر روی امنیت منابع مالی صرف تأمین امنیت حمل بار می‌شد. در پژوهشی توسط کنگره مشخص شد آمریکایی‌ها بخشی از منابع مالی که صرف حمل محموله‌های باری خود می‌کردند را به صورت رشوه به طالبان می‌دادند و این یعنی نقض غرض.

نوع کنش طالبان از جنگ‌های مستقیم و استفاده از شعارهای مذهبی در زمان حکومت خود در اواسط دهه 90 میلادی به سمت جنگ‌های پارتیزانی، تک‌روی‌ها و تحریک مردم به نام مقاومت برای حمله به مردم بود. طالبان از سال‌های 2008-9 تغییر تاکتیک داده و به جای مخالفت با مدارس از مدیران مدارس می‌خواست ملاها را برای نظارت بر رفتار معلم‌ها به برنامه مدارس اضافه کنند. در واقع به دنبال استحاله از درون بودند. یا به عبارت بهتر این کار نشانه‌ای از تلاش برای تقویت قدرت نرم این گروه بود.

ده سال تمام‌وقت صرف اصلاح بخش قضائی افغانستان شد و پیشنهاد ایتالیایی‌ها برای سیستم قضائی افغانستان یک سیستم مدرن مبتنی بر دموکراسی مبتنی بر بازار بود. طی این ده سال نقش اسلام در این سیستم به شدت مورد بحث بود. در کنار انتقاد به کند بودن ایتالیایی‌ها در تدوین قوانین حقوقی عدم توجه آن‌ها به رسوم و قوانین سنتی افغانستان قابل توجه بود. در سال 2009 که قانون نهایی شد کرزی به علت عدم انطباق آن با اصول افغانی آن را نپذیرفت اما تهدید ایتالیا به خروج از این فرایند و قطع کمک مالی موجب شد کرزی با این کشور مصالحه کند. قانونی که طبق بررسی‌های یک کنفرانس حقوقی در رم مشخص شد باگ‌های بسیار زیادی دارد.

تعداد کاربران اینترنت از 200 هزار نفر به 1.3 میلیون نفر بین سال‌های 2006 تا 2013 رشد داشت در همین برهه استفاده از تلفن همراه از 1.7 میلیون کاربر به 16 میلیون نفر رسید. طالبان از این ابزار ارتباطی جدید نیز برای پیشبرد اهداف خود استفاده کرده است. آن‌ها از ارسال پیامک برای ارعاب شهروندان افغانستان استفاده می‌کنند. Al Somood مجله طالبان است که به زبان عربی منتشر می‌شود Al Emarah نیز وب‌سایت این گروه است که به زبان‌های مختلف مطلب دارد (این وبسایت ها در ایران فیلتر نشده اند). نکته جالب این که طالبانی که مخالف موسیقی بود خود شروع به استفاده از موسیقی و تکنولوژی‌های نو در راستای دستیابی به اهداف خود کرد. به قول آقای عباس مزه قدرت استحاله گر است.

آمریکا به تنهایی تا سال 2013 بالغ بر 650 میلیارد دلار به افغانستان برای بازسازی و امنیت کمک کرده است. این بودجه صرف خاصه‌خرجی‌ها شده و در عمل هدر داده شد. برای مثال انگلیسی‌ها در هلمند به ملاهای پیرمرد قرص ویاگرا هدیه دادند که این مسئله به دیپلماسی ویاگرایی معروف شد. CIA و MI6 نیز برای ماندن کرزی در قدرت پول‌های فراوانی را صرف کردند. 92 درصد بودجه جاری افغانستان از کمک‌های خارجی تأمین می‌شود. مسئله مهم‌تر اما صرف بودجه در جاهایی بود که اولویت نداشت برای مثال به جای تجهیز ارتش ملی پول صرف ساخت ایستگاه‌های پلیسی می‌شد که بعضاً حتی پلیسی در آن‌ها نبود.

در سال 2010 این دو گروه آمریکایی بودند که در خصوص نحوه تأمین برق در قندهار به بحث نشستند و تصمیم گرفتند. یک گروه پیشنهاد ساخت زیرساخت و. سد داده است و گروه دیگر پیشنهاد خرید دیزل ژنراتور و سوخت را داده است. در نهایت یک تصمیم بینابین گرفته شد و ترکیبی از هر دو اتخاذ شد؛ اما طالبان همه را نابود کرد.

کشورهای عربی و حوضه خلیج‌فارس نیز منشأ تأمین مالی طالبان هستند به طوری که سفیر آمریکا در ابوظبی با صراحت از امارات در این خصوص نام برده است. نماینده آمریکا در پاکستان مدعی است میزان پول تزریق شده از کشورهای عربی به طالبان بیش از میلیاردها دلار پول به دست آمده از صادرات تریاک و هروئین است. از سوی دیگر یک مقام اطلاعاتی افغانستان به نویسنده گفته تنها حدود 10 درصد منابع مالی طالبان از طریق کانال‌های خیریه کشورهای عربی و خلیجی تأمین می‌شود. گزارش‌ها نشان می‌دهد پول‌های به دست آمده در کابل در دبی شسته می‌شوند. در افغانستان حدود 90 درصد مبادلات مالی خارج از سیستم رسمی بانکی رخ می‌دهد بنابراین ردیابی پول در این کشور به شدت سخت است.

به طور خلاصه نکته این است که با توجه به میزان کمک مالی آمریکا به افغانستان مسئله‌این کشور کاستی پول نبوده است

بسیاری از محققان برجسته که تحقیقات میدانی نیز انجام داده‌اند بیان داشتند که اعتراضات محلی که بیشتر حول مسائل اقتصادی ایجاد شده عامل اصلی تحریک جنگجویان افغانستان شده است. طالبان از نارضایتی‌های اقتصادی بهره‌برداری سیاسی کرده است بنابراین اگر مشکلات اقتصادی در این کشور مرتفع شود می‌توان انتظار داشت که مشکل حضور و گسترش طالبان حل شود. تا سال 2010 طالبان مجدد بخش‌های بزرگی از افغانستان را تحت تأثیر خود قرار داد بیشتر هم در شرق و در جنوب (و بالطبع حوضه آبریز کابل) به نحوی که جنگ مجدد با طالبان از نظر آمریکا امری غیربعید به نظر می‌رسید. این امر در حال گسترش بود. عملیات بمب‌گذاری و حمله بیشتر به نیروهای پلیس و مقامات دولتی، پزشکان و معلمان و حتی علما بود تعداد حملات تا 142 حمله طی یک سال در 2010 رسید. تمرکز طالبان هم در زابل، قندهار، هلمند، پکتیا و غزنی بود.

ناآرامی‌ها باعث می‌شود اوباما برای کنترل وضعیت در سال 2009 حدود 30 هزار نیروی دیگر به آمریکا فرستاده و تعداد نیروهای این کشور را به 100،000 نفر برساند. طالبان هم در عوض در یک حمله انتحاری 8 افسر CIA را کشت. اوباما اعلام می‌کند که تا انتهای 2011 نیروهایش را از افغانستان خارج می‌کند و این امر باعث خوشحالی طالبان می‌شود چرا که راه را برای تشدید فعالیت‌های خود باز می‌بیند آمریکا که این سخنان را نسنجیده می‌بیند اعلام می‌کند خروج آمریکا همراه خواهد بود با تقویت پلیس و ارتش افغانستان تا بتواند کنترل امور را به دست بگیرد. مسئله اساسی اما این است که چنین نگرشی راه را بر فساد باز می‌کند چرا که خروج آمریکا و عدم بهبود اوضاع باعث می‌شود که گروه‌های در معرض فساد با این چشم‌انداز که دیگر کمکی از سوی آمریکا نخواهد رسید سعی در چپاول هرچه بیشتر کنند.

طالبان فعالیت خود را طی سال‌های پس از 2010 افزایش می‌دهد و نبرد حتی تا وسط کابل هم می‌آید آمریکا در پاسخ حملات شبانه خود را به طالبان گسترش می‌دهد و این امر باعث آسیب رساندن به غیرنظامی‌ها می‌شود و موجب افزایش نارضایتی عمومی و در نهایت کرزی برای مقابله با این نارضایتی خواستار تحویل این حملات به نیروهای افغان می‌شود.

آمریکا در پی تغییر پارادایم فکری خود در از سال 2009 به بعد در خصوص افغانستان شروع به آموزش و ایجاد ارتش ملی افغانستان با 350،000 نیرو می‌کند. امری که از نظر پشتون‌ها تنها منجر به استخدام غیر پشتون‌ها می‌شود. پاکستان نیز معتقد است چنین ارتشی اتحادی از نیروهای شمال و بیشتر تاجیک‌ها است. جالب است که پاکستان علی‌رغم پیشنهاد کمک به افغانستان برای بازسازی این ارتش و مخالفت کرزی به آمریکایی‌ها توصیه می‌کنند که تشکیل ارتش برای افغانستان در نهایت منجر به فروپاشی و گرویدن نیروهای این نهاد به گروه‌های شبه‌نظامی می‌شود. بعدها مواردی از مسئله رخ داد که می‌توان پیوستن یکی از فرماندهان نظامی در استان کونر با تمام تجهیزات و ماشین زرهی به طالبان را از این منظر مورد توجه قرار داد. مسئله فساد دولت کرزی مسئله به شدت مهمی بین مردم افغانستان بود تا جایی که برخی این فساد را خطرناک‌تر از طالبان می‌دانستند.

فصل نه: تقویت احیای طالبان: اثرات سیاست منطقه‌ای، رقابت‌های منطقه‌ای و حملات هواپیماهای نظامی

تخمی که پاکستان در حمایت از گروه‌ها کاشت محصولش در سال 2013 دامن این کشور را گرفت. تعیین نا به جای اولویت‌ها در پاکستان کار دست آن‌ها داده است. از سال 2008 به بعد پاکستان به سمت دولت‌های غیرنظامی حرکت کرد اما مردم خیلی امیدی به آن‌ها نداشتند. در سال 2013 نواز شریف مجدد و با حمایت گروه‌های اسلامی قدرت را به دست گرفت. در این بازه حزب عدالت برای پاکستان به رهبری عمران خان در حال ظهور و رشد بود و بالاخره توانست قدرت را به دست بگیرد. هر دو رهبر آخری طالبان را علی‌الظاهر محکوم نمی‌کردند تا جایی که به عمران خان لقب طالبان خان دادند. بیشتر رای حزب عدالت برای پاکستان از منطقه خیبرپختونخوا به دست آمد.

نحوه موضع‌گیری عمران خان بر علیه هواپیماهای بدون سرنشین و همراهی نواز شریف با احزاب اسلامی موجب شد در انتخابات سال 2013 طالبان محدودیت‌هایی را بر سر را ه احزاب چپ و ملی‌گرا قرار داده تا جایی که کمپین‌های انتخاباتی آن‌ها با مشکل مواجه شد اما از سوی دیگر کمپین دو حرب دیگر به رهبری شریف و خان بدون مشکل به تبلیغ برای انتخابت می‌پرداختند. پس می‌توان نتیجه گرفت رهبر کنونی پاکستان جناب خان خیلی دشمن سرسخت و محکمی برای طالبان نیست.

دقیقاً مشابه طالبان افغانستان همنام آن‌ها در پاکستان نیز اساساً با موجودیت دولت پاکستان مخالف است. آن‌ها معتقدند چون پدر پاکستان یعنی محمدعلی جناح هم شیعه بود و هم سکولار (دو گناه نابخشودنی از منظر طالبان) ارزش پیروی را ندارد. حتی گروه‌های سیاسی در پاکستان نیز موضع مشخصی در برابر گروه‌های شبه‌نظامی بنیادگرا نداشتند. تا جایی که رهبر جماعت اسلامی پاکستان وقتی حکیم الله محسود رهبر TTP و کسی که یک سلاخ تمام عیار بود، کشته شد از او با عنوان شهید یاد کرد. همین‌قدر در هم و برهم!

در منطقه FATA ابتدا گروه‌های شبه‌نظامی ایجاد شد و آنگاه به فکر توسعه افتادند. خرد متعارف بر این نکته دلالت دارد که با توسعه اقتصادی و رشد آموزش می‌توان از توسعه بنیادگرایی جلوگیری کرد. در این راستا بین سال‌های 2007 تا 2011 آمریکا متعهد به پرداخت 750 میلیون دلار برای توسعه منطقه FATA در جهت افزایش اعتبار پاکستان و بهبود وضعیت اقتصادی شد. چرا که پیش‌تر هم گفتیم نبود شغل و درامد باعث می‌شد که جوانان به شبه‌نظامیان بپیوندند

توسعه و امنیت رابطه‌ای پارادوکسیکال دارند. اگرچه تصور می‌شود توسعه اقتصادی از طریق افزایش سطح رفاه و درامد مردم در منطقه هزینه فرصت گروه‌های شورشی را بالا برده و امنیت افزایش پیدا می‌کند اما از سوی دیگر ناامنی هم باعث می‌شود توسعه ره به جای نبرد. پس لازم است اول امنیت برقرار شود تا بتوان توسعه را پیش برد. نویسنده به حمله گروه‌های شبه‌نظامی به 460 مدرسه طی سال‌های 2008 تا 2013 در منطقه FATA می‌کند. تکیه صرف بر دلایل اقتصادی برای پیوستن به طالبان هم خیلی درست نیست. شورش‌های طالبان مناقشه‌ای پیچیده است که نه تنها بیانگر مناقشه‌ای ضد دولتی است که جنگی بین قبیله‌ای نیز هست.

1- طالبان به میزان زیادی از دعوا و رقابت دو طایفه وزیری و محسود در جذب نیرو استفاده کرده است.

2- پاکستان برای مواجه با یک قبیله به قبیله دیگر مشوق‌هایی می‌دهد برای مثال برای دور زدن محسود از وزیر کمک می‌کند. (در کوتاه‌مدت شاید کارساز باشد اما در بلند مدت فقط یک قبیله دیگر را تقویت کرده‌اند.)

3- این گروه‌ها از شبکه‌های اجتماعی برای دعوت و استخدام جوانان استفاده می‌کنند. از این تعاملات برای برکشیدن و ارزش بخشیدن به جنگ و شهادت بهره می‌برند تا کم‌کم به افراد حس وظیفه و آمادگی برای داوطلب شدن برای حمله را القا کنند.

4- حس سوار شدن پیکاپ و داشتن اسلحه در سوات برای جذب جوانان اثرگذار بوده است این‌ها به ظاهر پرستیش اجتماعی می‌دهد و از سوی دیگر به نظر می‌رسد حضور در طالبان باعث ایجاد نفوذ نیز می‌شود.

5- استفاده از حس انتقام‌جویی: طالبان در پی جذب کسانی می‌رود که یا از دولت طالبان یا از حملات هواپیماهای بدون سرنشین آسیب دیده و از حس انتقام‌جویی موجود در بین پشتون‌ها نهایت استفاده را می‌برد.

6- خدمت سریازی اجباری. طالبان بومی‌ها را مجبور به حمایت مالی و یا دادن مردان برای انجام سربازی اجباری می‌کند.

7- طالبان برای کادر خود حمایت‌های مالی مستقیم و غیرمستقیم در نظر می‌گیرد. طالبان پاکستان حقوقی بین 250 تا 500 دلار به کادرهای خود می‌دهد. گروگان‌گیری و دریافت عوارض از تجارت مواد مخدر از عمده محل‌های تأمین مالی طالبان در پاکستان است.

پشت خشونت فزاینده در پاکستان همکاری و رابطه بین گروه‌های تروریستی و جنایتکاران سازمان‌یافته است. طالبان در جنایت‌های مختلفی از اخاذی گرفته تا سرقت‌های بزرگ از بانک، آدم‌ربایی، زمین‌خواری، قاچاق اسلحه و مواد مخدر دست دارد. تجربه نشان داده که طالبان افغانستان نیز در پی دنبال کردن چنین روش‌هایی است. نکته جالب این است که هر دو طالبان در دو سوی خط دیورند در حال افزایش همکاری‌های خود برای قاچاق اسلحه و مواد مخدرند. درست است که دلایل احیای طالبان افغانستان و ایجاد طالبان پاکستان متفاوت هستند اما ریشه اصلی آن‌ها نگرانی‌های اقتصادی، ناامنی و حس بی‌عدالتی بین مردم است. هنر طالبان تنها افزودن رنگ مذهبی به این نگرانی‌ها است.

حملات هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا به کمربند پشتون نشین در مرز افغانستان و پاکستان بین 2000 تا 3500 نفر را کشته اما تخمین دقیقی از این که چه تعداد شبه‌نظامی بودند و چه تعداد غیرنظامی امری دشوار است؛ اما حدود 70 شبه‌نظامی شناخته‌شده طی این عملیات‌ها کشته شدند. پشتون‌های معمولی در خفا از این حملات حمایت می‌کنند. طبق تخمین بومیان حدود 50 درصد کشته‌شدگان غیرنظامیان هستند و همین آسیب‌های جانبی است که باعث شده گروه‌های شبه‌نظامی بتوانند از این امر برای استخدام افراد جدید استفاده کنند.

نکته جالب این است که شبکه جاسوسان محلی از حملات هوایی برای انتقام‌های خانوادگی خود استفاده می‌کردند؛ و طبق برآوردها عملیات سال‌های ابتدایی 2005 و 2006 که بیشتر به کشته شدن غیرنظامی‌ها می‌انجامید از همین مسئله سرچشمه می‌گرفت. این حملات باعث ایجاد نارضایتی‌ها بین بخشی از مردم بر علیه آمریکا می‌شد از این رو آن‌ها سعی در انتقام برمی‌آمدند و اولین گام نزدیک شدن مردم عادی به گروه‌های شبه‌نظامی بود.

گام اول برای مقابله با تروریسم رضایت مردمی و آگاهی آن‌ها است از آنجایی که این حملات باعث ناراضایتی غیرنظامیان می‌شد این کار منجر به تقویت تروریسم می‌شد. مسئله‌این نیست که آمریکا بودجه‌ای صرف آموزش نکرده است بلکه مسئله‌این است که توازنی بین استفاده از قدرت نرم و قدرت سخت وجود نداشته است. آمریکا از سال 2004 تا 2013 بیش از 350 حمله هوایی انجام داد (قدرت سخت) اما در این بازه نه تنها مدرسه‌ای نساخت که علاوه بر ویران شدن تعدادی از مدارس توسط شبه‌نظامیان حدود 62،000 دانش‌آموز مجبور به جا به جایی شدند.

حملات هوایی شاید شبه‌نظامیانی را بکشد اما مشکل بزرگ‌تری به نام طالبانیسم و نظامی‌گری را حل نخواهد کرد. در مبارزه با تروریسم کشتن دشمن مهم است اما مسئله مهم‌تر مواجهه با اندیشه‌ای است که پشت این داستان است و برای این کار هیچ چیزی مهم‌تر از اجرای قانون و پیگرد قانونی این افراد نیست.

دخالت‌های خارجی به ندرت اثر مثبتی بر منافع آمریکایی‌ها داشت و دعوای تاریخی هند و پاکستان نیز از این مسئله به دور نبود. هند مدعی است که پاکستان سئول حملات به سفارت این کشور در کابل و کنسولگری ای آن در جنوب این کشور است پاکستان نیز مدعی است این کشور از عناصر ضد دولتی در بلوچستان این کشور حمایت می‌کند. دعوای تاریخی این دو کشور بیشتر بر سر منطقه تحت منازعه کشمیر است. رقابت این دو کشور در افغانستان در این کشور ادامه یافت و در این فرایند طالبان نیز تقویت شد. باراک اوباما معتقد بود تا زمانی که مسئله کشمیر بین افغانستان و هند حل‌وفصل نشود نمی‌توان به کاهش نقش پاکستان در ناآرامی‌های افغانستان امید بست.

هند به دنبال آن است که افغانستان را در زون اثر خود حفظ کند. آن‌ها معتقدند که گروه‌های نظامی در کشمیر تا زمانی که طالبان دوستدار پاکستان در قدرت باشد از ناآرامی در افغانستان منتفع می‌شوند از این رو هند از جبهه شمال در دهه 90 حمایت کرده و این حمایت پس از 2001 نیز ادامه یافت. در واقع هند با تمسک به پروژه‌های توسعه‌ای و اقتصادی منافع امنیتی خود را از طریق قدرت نرم تأمین می‌کرد. کاری که حمایت آمریکا و ایران را نیز در پی داشت. پاکستان نیز دلخوش به حضور طالبان برای تأمین بخشی از منافع خود بود.

در عصر جدید پاکستان نیز دنبال ثبات در افغانستان است اما تنها در صورتی که پشتون‌ها در قدرت باشند و این در قدرت بودن به هر روشی از سوی آن‌ها قابل پذیرش است. پاکستان هنوز هم با حفظ ارتباطات خود با گروه‌های وابسته به طالبان از جمله گروه حقانی امیدوار است بتواند در آینده افغانستان حضور داشته باشد. پاکستان همیشه از این می‌ترسید که حیات خطوط خود یعنی افغانستان را از دست دهد و امضای موافق نامه همکاری بین هند و افغانستان در سال 2011 این ترس را به واقعیت نزدیک کرد. کرزی از عمد و پس از عدم همکاری دولت پاکستان با افغانستان برای دستگیری سران طالبان این توافق نامه را با هند به امضا رساند.

افغانستان مدعی است که پاکستان حق حاکمیت سرزمینی این کشور را به رسمیت نمی‌شناسد و از سوی دیگر پاکستان نیز مدعی است که افغانستان نیز از گروه‌های مخالف پاکستان همچون ملافضل الله حمایت می‌کند. هر دو طرف با استفاده از حمایت‌های خود از گروه‌های شبه‌نظامی سعی در اثرگذاری بر حاکمیت طرف مقابل خود هستند. پاکستان در بلوچستان (فقیرترین استان به مرکزیت کویته) نیز مشکلات خاص خود را دارد. کماکان باقی مانده‌های طالبان در این مرز به فعالیت می‌پردازند.

مشکل دیگر حضور گروه جندالله است که تمرکز آن بر ایران است. در سال 2012 طی گزارشی که فارین پالیسی منتشر کرد عاملین موساد در پوشش جاسوس آمریکایی با رهبران این گروه برای انجام عملیات نیابتی بر علیه ایران به توافق رسیدند. مسئله‌ای که باعث به خطر افتادن رابطه پاکستان و آمریکا و همین‌طور ایران و پاکستان شد.

هند با سرمایه‌گذاری نزدیک به 2 میلیارد دلاری پنجمین کمک کننده به افغانستان بوده است. هند با ساخت بیمارستان و کمک‌های پزشکی صورت خوشی از خود در منظر عمومی به جای گذاشت (قدرت نرم) و از سوی دیگر با پیشنهاد کمک به آموزش و حمایت از ارتش و نیروهای امنیتی افغانستان باعث عصبانیت پاکستان می‌شد. برخی از آمریکایی‌ها معتقد بودند که هند افغانستان را بدل به مرز دوم خود با پاکستان کرده و سرمایه‌گذاری هرچه بیشتر هند در این کشور تنها باعث تحریک پاکستان می‌شود. هند مدعی است پاکستان حملات علیه سفارت‌خانه این کشور را هدایت می‌کند. از سوی دیگر طالبان نیز با نقش هند برای بازسازی افغانستان مخالف بود.

گروه حقانی یکی از گروه‌های شبه‌نظامی است که مرکز آن در وزیرستان جنوبی بود اما بیشتر از استان‌هایی جنوب شرقی و جنوبی افغانستان نیرو استخدام می‌کرد. جلال‌الدین حقانی از مجاهدین افغانی جنگ علیه شوروی بود که هم به القاعده و هم به طالبان خدمات می‌داد. حقانی خود در برهه‌ای در کابینه دولت طالبان بوده است. گروه حقانی اگرچه در پاکستان مستقر است اما به دو دلیل زیر به صورت یک دارایی اطلاعاتی برای این کشور عمل می‌کند.

1. برخلاف دیگر گروه‌های شبه‌نظامی کاری به پاکستان ندارد و بر افغانستان متمرکز است

2. با توجه به عدم قطعیت آینده افغانستان پاکستان ارتباط خوب خود با این گروه را حفظ کرده است.

همه یک افغانستان با ثبات را خواستارند اما تلاش دولت‌های فعال در این کشور یک‌جانبه بوده و فقدان یک کار تیمی باعث شده که این تلاش‌ها واگرا باشد. نویسنده به از دست رفتن فرصت استفاده از ایران در جهت تلاش برای حل مشکلات افغانستان اشاره می‌کند. حتی یکی از مقامات این کشور بر نقش سازنده و همکاری نمایندگان ایران در کنفرانس بن اشاره می‌کند و تعهد دولت افغانستان به اهداف "دموکراسی" و "جنگ بر علیه ترور" پیشنهادهای ایران بوده است. وقتی بوش ایران را در لیست کشورهای محور شرارت قرار داد چشم‌انداز همکاری بیشتر ایران در این خصوص کم‌نور شد. نویسنده از احمدی نژاد در حاشیه نشست مجمع عمومی سازمان ملل در سال 2008 از امکان همکاری ایران و آمریکا بر سر افغانستان می‌پرسد و احمدی نژاد نه تنها آن را ضروری می‌داند که گفت آماده انجام چنین کاری نیز هست. بعدها این پیشنهاد توسط نماینده ویژه امریکا در خصوص افغانستان و پاکستان در دولت اوباما یعنی ریچارد هولبروک ارائه شد اما مسئله هسته‌ای اجازه نداد چنین پیشنهاد از سوی دولت آمریکا پذیرفته شود. مشاور هولبروک کسی نبود جز ولی نصر فرزند پروفسور حسن نصر فیلسوف مسلمان ایرانی آمریکایی.

در سال 2002 ایران در کنفرانس توکیو متعهد شد 560 میلیون دلار به افغانستان کمک کند. کمکی که بالاترین کمک با توجه به میزان سرانه درآمد شهروندان آن کشور بود. ایران 30 درصد نفت موردنیاز افغانستان را تأمین می‌کند و با این کشوری تجارتی حدود 1.5 میلیارد دلار دارد. دو راه ارتباطی هرات دوغارون و جاده جدید به سمت بندر چابهار وابستگی افغانستان به پاکستان را کاهش می‌دهد. این در حالی است که جاده هرات سه ساله تمام شد اما جاده متعهد شده توسط USAID و بانک توسعه آسیایی و همین‌طور عربستان ره به جایی نبرد. ابران نه تنها به افغانستانی‌ها 90 درصد تخفیف گمرکی داده که 50 درصد در هزینه‌های انبارداری نیز تخفیف داده است و مجوز تردد به خودروهای افغانی در ایران داده است. دو مسئله چالشی در خصوص رابطه افغانستان و ایران وجود دارد. یکی بحث ترانزیت تریاک از افغانستان به ایران که حدود نیمی از تریاک تولیدی این کشور می‌شود دوم این که ایران میزبان بیش از یک میلیون پناهجوی افغانی است.

مسئله آب هیرمند نیز می‌تواند عامل فشار افغانستان به ایران باشد. اگرچه در این خصوص توافق نامه وجود دارد اما اجرای آن با مشکل مواجه است. در سال 1999 طالبان آب هیرمند را بر ایران بست. ایران به هند نیز فشار آورد تا جلوی ساخت سد 150 میلیون دلاری سلما را بگیرد. برای ایجاد یک تصویر مثبت از ایران در بین افغانستانی‌ها برآورد می‌شود یک سوم رسانه‌های این کشور یا از نظر مالی یا محتوایی از سوی ایران حمایت می‌شوند.

عربستان جز سه کشوری بود که دولت طالبان را به رسمیت شناخت. نویسنده به خوبی به نقش ایران و عربستان در افغانستان اشاره می‌کند و می‌گوید در حالی که ایران به ساخت بزرگراه در این کشور دست زده است پروژه صد میلیون دلاری عربستان ساخت مراکز دینی است. هرگاه بحث مذاکره با طالبان پیش می‌آید بحث دعوای ایران و عربستان نیز به میان می‌آید: عربستان به دنبال میانجیگری مذاکره با طالبان است و ایران به دنبال حمایت از متحدان قدیمی غیرپشتون جبهه شمال است.

امنیت افغانستان برای کشورهای آسیای میانه مهم است چرا که این کشورها دارای منابع سرشار نفت و گازی هستند و ایجاد امنیت در منطقه برای آن‌ها و در جهت سرمایه‌گذاری بر روی این منابع حیاتی است. پروژه تأمین گاز TAPI نیز یکی از موارد افزایش تمایل کشورهای آسیای میانه به امن بودن افغانستان است. یک پروژه جاده ابریشم جدید متشکل از خطوط اهنو گاز و برق و ... از سال 2011 توسط وزارت خارجه آمریکا دنبال می‌شود اما تا زمانی که امنیت و ثبات در این منطقه حاکم نباشد کار به جایی نخواهد رسید.

نقش مخرب چین در منطقه نیز قابل توجه است. دعوت رسمی امریکا از چین برای مشارکت در ثبات افغانستان با جواب سربالای چین مواجه شد: "این مشکل خودتان است. این گند را خودتان زدید. اوضاع افغانستان و پاکستان قبل از ورود شما به منطقه خوب بود." رفتار چینی‌ها در افغانستان به گونه‌ای بوده که دیپلمات‌های پاکستانی به آن‌ها لقب "چینی‌های اسرائیلی" داده‌اند. ظاهراً چین بیشتر از همه به پویایی سیاسی افغانستان علاقه دارد اما از سوی دیگر نگران استان مسلمان‌نشین سینک کیانگ در مرز با افغانستان است که تعدادی از مسلمانان آنجا در زمان طالبان به این گروه پیوستند. ترس چین از بی‌ثباتی در این استان است. مسئله ترکستان شرقی در مرکز این استان منجر به کشته شدن نزدیک به 200 نفر در سال 2009 شد. چین در خصوص افغانستان بیشتر بر مسائل اقتصادی متمرکز است و بزرگ‌ترین سرمایه‌گذاری خارجی افغانستان را دارد: معدن مس آینک با حدود 4 میلیارد دلار سرمایه‌گذاری در 5 سال. از سوی دیگر دز تکمیل یک خط آهن 6 میلیارد دلاری نیز مشارکت دارد. این کشور بر روی اکتشاف نفت و گاز در افغانستان هم سرمایه‌گذاری زیادی کرده است. این کشور در قالب پامیر (گروه افغانستان پاکستان و چین) سعی در ایجاد یک جاده ابریشم باستانی برای مقاصد برق، خطوط انرژی و جاده است. این ایده در پاسخ به ایده جاده ابریشم جدید آمریکا بوده است. این کشور بندر گوادر را نیز گرفت تا بتواند هاب تجاری شود. امری که باعث آشفته کردن هندی‌ها شد.

اساساً تا زمانی که منافع اقتصادی چین در افغانستان تأمین شود برای آن‌ها تفاوتی ندارد که قدرت در اختیار چه کسی باشد. نظر چین در خصوص طالبان این است که طالبان ورای یک گروه مذهبی است و اساساً یک نیروی سیاسی در این کشور است. پس در بلند مدت در این کشور نقش بازی خواهد کرد. ایده‌ای که مشابه نظر وزارت خارجه پاکستان است و از این رو می‌توان به اتحاد استراتژیک این دو کشور در این خصوص توجه کنیم.

نتیجه‌گیری

طالبان فرزند جنگ، بی‌قانونی و آموزش‌های مذهبی معیوب بود اما تقویت قبیله گرایی پشتون‌ها و میراث ریشه‌دار مقاومت در برابر خارجی‌ها بر این مسئله افزود. اثر شبکه‌های جنایتکار، بی‌کفایتی پیمانکاران بین‌المللی و قدرت‌های سیاسی منطقه‌ای نیز در ظهور مجدد آن‌ها نقش داشت. فقدان دولت در FATA، استفاده نا به جا از زور و بنیادگرایی مذهبی توسط القاعده از جمله دلایل ظهور طالبان پاکستان بود. راهکار بهبود شرایط یک سیستم سیاسی با ثبات است. بیکاری، بی‌سوادی و نرخ بالای فقیر باعث جذب شدن مردم بیشتری به سوی طالبان می‌شود. نسل جدید طالبان با نسل قبلی به رهبری ملأ عمر فرق دارند. نسل قبل بیشتر در پاکستان سکونت دارند. شواهد نشان می‌دهد نسل قدیم طالبان دستی بر آتش شورش‌ها در افغانستان ندارند و این ناامنی بیشتر ماحصل کارکرد گروه جدید این جنگجویان است. طالبان اگرچه در پی قدرت و گرفتن کابل است اما ایده‌ای برای اداره مملکت ندارد. طالبان پاکستان به شدت خطرناک‌تر و بی‌پرواتر است. اگرچه بعدتر از همنوعان افغانستانی خود پا به عرصه وجود گذاشتند اما اما از نظر بنیادگرا بودن از آن‌ها جلوترند.

تولد این گروه از دل فرهنگ قبیله‌ای و عدم حضور حکومت مرکزی در FATA به وقوع پیوسته است. آن‌ها برای نیل به اهداف خود قبیله گرایی را با اسلام مخلوط کردند. آن‌ها به ارتش پاکستان به مثابه نیروی اشغال گر نگاه می‌کنند اما هدفشان نه تسخیر اسلام‌آباد که تبدیل وزیرستان به پایتخت یک امارت اسلامی است. اگرچه طالبان پاکستان امید چندانی برای گسترش فعالیت‌های خود ندارد اما حضور و به کارگیری جنگجویان عرب و ازبک در کادر آن‌ها باعث شده به این راحتی امیدی به نابودی آن‌ها نباشد. آن‌ها در جنگ سوریه نیز حضور داشتند. مسئله دیگر آن که حدود نیمی از پاکستانی‌ها این گروه را گروهی خطرناک برای این کشور می‌خوانند. در مقابل طالبان افغانستان به سمت فعالیت‌های سیاسی کشیده شده و احتمال دارد در آینده افغانستان به عنوان یک حزب سیاسی به فعالیت ادامه دهد.

با وجود تمام تفاوت‌ها این دو گروه با هم ارتباط داشته و اطلاعات، روش‌ها و حتی نیروی انسانی به اشتراک می‌گذارند. طالبان با هر چه شوخی داشته باشد با اصول مذهبی خود ندارد. هم از علما و دانشمندان شیعی و هم سنی بر ضد قران بودن رفتار این گروه تأکید کرده و حتی در مواردی فتوا به حرمت حملات انتحاری دادند. چند تن از این علما جان خود را روی این فتواها دادند. طالبان حتی با ادبیات موضوعی اسلام آشنایی عمیقی ندارند در حدی که نامه علی بن ابی‌طالب خلیفه چهارم به مالک اشتر را نخوانده و به آن عمل نمی‌کنند. نامه‌ای که از آن می‌توان به اصول حکومت‌داری در اسلام یاد کرد:

- تحمل سیاسی

- ایجاد عدالت

- مسئولیت‌پذیری مسئولان

- رفاه فقرا

- انتخاب رهبران بر اساس دانش و توانایی

بسیاری معتقدند مبارزه با ناآرامی در افغانستان با شکست مواجه شده و مسئله ملت‌سازی به مأموریتی ناممکن بدل شده است. دنیا باید به جای فکر کردن به یک راه‌حل صلح‌آمیز و حل مناقشه به دنبال مدیریت بحران باشد چرا که به نظر می‌رسد با خروج آمریکا از این کشور طالبان رشد بیشتری داشته و شرایط داخلی این کشور آشفته‌تر شود. راه‌حل اما همکاری مشترک و با هم همه بازیگران دخیل در افغانستان است.

این که آیا خروج آمریکا از افغانستان منجر به سقوط این دولت می‌شود بعید است اما مطمعنا با بی‌نظمی‌هایی در این کشور همراه خواهد بود. مسئله اینجا است که در صورت سقوط حکومت کنونی طالبان نمی‌تواند به راحتی کابل را به دست بگیرد چرا وجود گروه‌های شبه‌نظامی و رقابت‌های قبیله به آن‌ها اجازه این کار را نخواهد داد. کماکان مشکل فساد می‌تواند برای این کشور بحران‌زا باشد و وجود یک رسانه قوی می‌تواند در بهبود اوضاع به شدت مؤثر باشد.

سفیر فرانسه در افغانستان که بعداً رئیس سازمان اطلاعات این کشور شد می‌گوید افغانستان و بحران آن راه‌حل ساده‌ای دارد: فساد را که موجب ناامیدی برای سرمایه‌گذاری می‌شود ریشه‌کن کنید، با مواد مخدر مبارزه کنید و به از نظر مالی مستقل شوید. این ایده که توسط برخی از پاکستانی‌ها ترویج می‌شود مبنی بر آن که مات طالبان خوب داریم و طالبان بد قابل پذیرش نیست چرا که ملاعمر هیچ‌گاه بیانیه‌ای بر علیه ملافیض‌الله، بیت‌الله محسود و حیکم الله محسود رهبران طالبان پاکستان صادر نکرد. این دو گروه همیشه با هم بودند.

دولت پاکستان باید بداند اگر طالبان در افغانستان به قدرت برسید آنگاه طالبان پاکستان نیز چنین اندیشه‌ای را در سر خواهد پروراند و آنگاه این دو گروه خط دیورند را از حیز انتفاع ساقط کرده و این امر برای پاکستان گران تمام خواهد شد. برای رسیدن به یک آرامش کلی در کشور افغانستان نیاز به مصالح با شورشی‌ها است کاری که در ابتدا دولت اوباما با آن مخالف بود. این کار امری سخت به نظر می‌رسد چرا که باید منافع همسایگان نیز تأمین شود. اول بار در سال 2010 آلمان پیشنهاد مذاکره را داده بود. د بازه‌ای پاکستان نیز این پیشنهاد را به آمریکا داده بود. مسئله‌این است که دیگر طالبان آن سازمان دارای سلسله‌مراتب با رهبرانی مشخص نیست بلکه مجموعه‌ای از گروه‌های شورشی با اهداف مختلف هستند.

در فوریه 2011 هیلاری کلینتون سه شرط اصلی را برای مذاکره با طالبان ارائه داد: قطع ارتباط با القاعده، رد خشونت و پذیرش قانون اساسی افغانستان. طالبان در آغاز این کار مبتدیانه می‌دانست اما با همراهی پاکستان با این داستان و فهم این که هیلاری در واشنگتن گروه‌های مختلف را بر سر این موضوع قانع کرده بود مسئله جدی شد. پاکستان در واقع چون تحت فشار طالبان پاکستان بود با این مسئله به دنبال کم کردن فشارها و بازگرداندن اثرگذاری خود در افغانستان بود.

کرزای نیز به موازات شورای عالی صلح به رهبری برهاندین ربانی، رئیس‌جمهور اسبق را تشکیل داد. فرایندی که پاکستان با آن همراهی نمی‌کرد و مستقیم با آمریکا هماهنگ می‌کرد. افغان‌ها اما به دنبال صلحی با رهبری و هدایت خود افغانی‌ها بودند؛ اما کشتن ربانی در سال 2011 به دست طالبان عملاً این شورا را از حیز انتفاع انداخت. از سوی دیگر عملیات نظامی آمریکا برای کشتن بن لادن که موجب کشته شدن 12 نیروی نظامی پاکستانی شد نیز رابطه پاکستان آمریکا را دست‌خوش تغییر کرده و طرح صلح را به محاق برد.

حضور مجدد پاکستان در فرایند برنامه صلح و گشایش دفتر طالبان در دوحه گام مای مهمی برای مذاکره مجدد بر سر صلح بود. این کار هم با برافراشتن تابلویی با نام دفتر امارت اسلامی طالبان و برافراشتن پرچم این گروه (امری که آمریکایی‌ها به آن‌ها توصیه کرده بودند انجام ندهند) با مشکل مواجه شد. در طی تمام این سال‌ها شیعه مای هزاره یکی از اهداف اصلی جنابت مای طالبان و فرقه‌های سنی مذهب بودند. چرا که یک بخش مشخصی از طالبان با روایت موجود از شهادت حسین ابن علی و عزاداری هزاره‌ها برای او مشکل دارند. هرگونه راهکار سیاسی که گروه‌ها و فرقه‌های اقلیت را تضمین نکند به احتمال زیاد با مشکل مواجه خواهد شد.

به نظر من (بهنام) شاه‌بیت این کتاب این پاراگراف است.

درس‌های فراوانی از به ظاهر حماسه بی پایان آمریکا و متحدانش می‌توان گرفت:

1- خواندن تاریخ و فرهنگ مردمی که برای اصلاح آن‌ها تلاش می کنید نه تنها آسیبی ندارد که در حالت ایده آل باید پیش از هر اقدامی به انجام برسد.

2- ظرفیت‌سازی در غیرنظامیان اهمیتی به سان حیطه نظامی‌ دارد و باید توسط متخصصین آموزش دیده و مجرب صورت بگیرد

3- انتخاب گروه‌های سیاسی محلی برای ایجاد یا تخریب اعتبار یک پروژه از منظر مردم عادی امری ضروری است

4- مشکلات منطقه‌ای راهکارهای منطقه‌ای نیاز دارند.

جمله پایانی کتاب از اقبال لاهوری شاعر شهیر هندی است که می‌گوید

آسیا از رس و آب ساخته شده است

افغانستان قلب این پیکره است

اگر افغانستان در آشفتگی باشد کل آسیا آشفته خواهد بود

اگر افغانستان در صلح باشد کل آسیا در صلح خواهد بود.

[1]Federally Administered Tribal Areas

طالبانافغانستانپاکستانبنیادگرایی
دانشجوی دکتری مهندسی محیطزیست - منابع آب؛ پردیس دانشکده‌های فنی دانشگاه تهران
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید