behnamandik
behnamandik
خواندن ۷ دقیقه·۱ سال پیش

در فضیلت گفتگو بر سر مناقشه آبی بین ایران و افغانستان

چند روز پیش فرصتی پیش آمد تا در یک اسپیس توییتری که با حضور جمعی از متخصصین و دغدغه‌مندان آب دو کشور همسایه‌ی ایران و افغانستان برگزار شد، شرکت کنم. نشستی که در پی بررسی نقطه‌نظرات حول رودخانه‌های مشترک دو کشور برگزار شد. معمولاً از شرکت در بحث‌های جنجال‌برانگیز توییتری در خصوص مسائل آب ابا دارم؛ نه به این دلیل که این بحث‌ها را عبث می‌دانم؛ بلکه به واسطه‌ی عدم تداومشان، مشخص نبودن دقیق مسئله موردبحث در آنها و ازاین‌رو مطرح‌نمودن مسائل متعدد در یک جلسه منفرد، این جلسات معمولاً نتیجه‌ای جز واگرایی ندارند. نه در خصوص این جلسه مشخص که اغلب در دیگر جلسات این تیپی نیز معمولاً آغازی خوب و پایانی چالش‌برانگیز رخ می‌دهد. پی‌جویی این واگرایی به نظر گزاره‌ای قابل‌توجه و ضروری برای مواجهه با مسائل موردبحث است چرا که این مشکل شکلی باعث تشدید مشکلات محتوایی نیز می‌شود.

بخشی از این واگرایی در گفتگوها، به نظر به کمبود تاریخی انباشت تجربه‌ی گفتگوی شفاف در میان ما مردم مشرق‌زمین برمی‌گردد که زبان استعاره و کنایه در بند بندِ کلماتمان جاری است. بخش دیگری از این واگرایی معمولاً ازاین‌رو است که «هرکس از ظن خود ...» به مسئله می‌پردازد و علی‌رغم شروع همدلانه‌ی نشست با یک سری گزاره کلیِ همه‌شمول، این ظن‌های مختلف باعث می‌شود نشست ختم به جدل‌های لفظی شود. ازاین‌رو این روزها گفتن از منازعه (مناقشه یا هر عنوان دیگری که بر آن بگذاریم) یا اختلاف بر سر حقابه دو کشور از رودخانه‌های (در گویش دری دریاهای) مشترک دو کشور از منظر هر کس مصداق همان مصرع «هر کسی از ظن خود شد یار من» است. مناقشه‌ای (Conflict) رخ داده است و بهتر است بگویم اختلافی (dispute) بر سر آب چندین دهه است که وجود دارد؛ دولت‌های دو طرف نیز چندین دهه است که مبتنی بر نقش تنظیم‌گر روابط متقابل با این مناقشه سروکله زده‌اند. خروجی‌های این سروکله زدن‌ها برای آنهایی دغدغه‌مند اختلافات هستند آشکار و اغلب دلایل آن مورد اختلاف طرفین در هر دو کشور است. اما این که این اختلاف چگونه به گفتگوی سازنده گذاشته شود امری ناآشکار است.

به عنوان کسی که چندسالی است در حوزه هیدروپلیتیک و مناقشات آبی در رودخانه‌های فرامرزی به‌قدر ناچیزی مطالعه داشته‌ام در ادامه‌ی این متن تلاش می‌کنم به عاریت از حوزه نظری «مواجهه با مناقشه» دریچه‌ای را رو به گفتگوی همگرایانه بگشایم. این که فارغ از خروجی، مبنا و اساس گفتگو را بر چه بنهیم به نظرم گامی مقدماتی و بسیار حیاتی برای مواجهه با مسئله است چرا که نبود این مبنای مشترک ما را به دور تسلسلی وارد می‌کند که گفتگو از تعارفات و گزاره‌های همه‌شمول و همه‌پسند اولیه آغاز و به جدل‌های کلامی پایانی ختم می‌شود. اما این گام، به نظرم یک پیش‌نیاز کلیدی دارد که آن هم تعریف یا بازتعریف طرفین مناقشه (ذی‌مدخلان/Stakeholders) و نقش آنها است و این (باز)تعریف از قضا اثر شگرفی بر مبنای گفتگو خواهد گذاشت؛ بنابراین اولین سؤالی که پیش می‌آید این است که نقش متخصصان و دانشگاهیانی که گاهی اوقات در این گفتگوها شرکت می‌کنند چیست؟ آیا آنهایی که از درون دو کشور و در هر دو سوی مرز یا دورتر از منطقه و در کشورهای غربی در این گفتگوها شرکت می‌کنند، کارشناسان رسمی دولت‌های متبوع خود هستند که در جهت مواضع این دولت‌ها و در راستای دفاع از اقدامات آنها گام برمی‌دارند یا فارغ از دغدغه‌‌ی دولت‌ها و جدل‌های این روزها، مبتنی بر یک رسالت روشنفکری در پی اظهارنظر در جهت حل‌وفصل مشکل هستند؟ پاسخ به این سؤال، قراردادن سنگ بنایی برای دیوار بلندی به نام مواضع ما در این خصوص است که اگر کج نهاده شود «تا ثریا می‌رود دیوار کج».

اگر فعالین دو کشور در پی گفتگو برای حل‌وفصل این مشکل باشند چند گزاره می‌تواند اساس و مبنایی برای پذیرش نقشی باشد که برای گفتگو می‌پذیریم؛ ذکر این نکته البته ضروری است که هر کدام از این نقش‌ها اگر قرار باشد مبنای گفتگو باشد باید به‌تمامی مدنظر قرار گیرد و همه‌ی منافع و مزایای آن در عین واحد مدنظر قرار گیرد. نمی‌توان به فراخور وضعیت بخشی از اصول این نقش را پذیرفت و بخشی را رد کرد. می‌توان نقش یک متخصص روابط بین‌الملل را گرفت که گاهی رئالیست است و از جنگ آب و حق مهار آب توسط کشور بالادست گفت یا لیبرالیستی شد که کشت فراسرزمینی و راه ارتباطی و خرید آب از سوی پایین‌دست را پیشنهاد می‌دهد. در پرتو این نگاه آنگاه نباید گزاره‌هایی چون حقوق بشر و برادری متقابل را مدنظر قرار داد چرا که این موارد اگرچه در روابط بین‌المللی گاهی مورداستفاده قرار می‌گیرند اما پا در بستر منطق دیگری دارند. در پرتو این نگاه است که هر کشوری به فراخور منافع ملی‌اش دست به اقداماتی می‎زند که ممکن است هم نقض حقوق بشر باشد و هم خلاف اصول برادری اما چه چاره که عرصه روابط بین‌الملل به واسطه‌ی ماهیتش پذیرای این اقدامات است.

اگر بر حقوق بین‌الملل به طور عام و حقوق بین‌الملل آب به طور خاص اتکا کنیم که گزاره‌ی اصلی آن و مفروضه‌ی اصلی آن مشروعیت قواعد و اصول آن به واسطه‌ی پذیرش طرفین اختلاف برای مبنا قرار دادن حقوق بین‌الملل برای بررسی اختلاف است آنگاه نمی‌توان از آب به مثابه یک ابزار چانه‌زنی در برابر کشور دیگر استفاده کرد. آنگاه باید بپذیریم که شرط لازم مبنا قرار دادن حقوق بین‌المللی پذیرش دو طرف برای مبنا قرار دادن حقوق بین‌الملل آب و اصول آن است. و نمی‌توان انتظار داشت که بخشی از این اصول مورد استناد طرفین باشد و به فراخور نیاز به آن استناد کرد و بقیه اصول را ندید. نمی‌توان از اصل بهره‌برداری معقول و منصفانه (Equitable and Reasonable Utilization ) گفت اما اصل عدم وارد آوردن آسیب (No Harm) را نادیده گرفت.

می‌توان محیط‌زیست و اصول توسعه پایدار را مبنا قرار داد و مبتنی بر آن گفتگو کرد. از حقوق انسانی برای توسعه گفت و هم زمان به حقوق محیط‌زیست و تالاب‌ها نیز توجه داشت. محیط زیست اگر مبنا باشد آنگاه دیگر نه حقوق بین‌الملل آب و معاهده‌ی فی‌مابین و نه روابط بین‌الملل و نه حتی نقش یک کارشناس دولتی نمی‌تواند و نه باید مبنای گفتگو قرار گیرد چرا که در همه‌ی این بنیان‌ها می‌توان اصولی برای پشت گوش انداختن حق محیط‌زیست پیدا کرد و به آن استناد کرد. چرا که در مبنا قرار دادن محیط‌زیست است که نه ایران می‌تواند از حقابه تالاب برای پر کردن چاه نیمه‌ها استفاده کند و نه افغانستان با اتکا به معاهده مشترک و 820 میلیون حقابه شرب و کشاورزی از تامین نزدیک به 4.5 میلیارد مترمکعب نیاز زیستی تالاب‌های هامون سرباز بزند.

به شخصه خود را نه فردی تلاشگر در راستای اتکا به اصول حقوقی یا انگاره‌های حقوق بین‌الملل که پژوهشگری در تلاش برای بهبود وضع مردم هر دو سوی مرز که مصنوعی بشری است، می‌دانم. در تلاش برای حق دسترسی به یک زندگی باکرامت و رفاه برای مردم در دو سوی مرز. ازاین‌رو است که همان قدر که منتقد سیاست رهاسازی آب به گود زره هستم منتقد برخی گزاره‌ها در خصوص فشار به پناه‌جویان افغانستانی در ایران نیز هستم چه اولی حیات مردم سیستان ایران را در معرض خطر قرار داده و دومی نیز باعث فشار بر افغانستانی‌های عزیز ساکن در ایران می‌شود. به همان میزان که رونق اقتصادی ولایت فراه برایم مهم است آب شرب و کشاورزی مردم سیستان نیز مهم است. همان قدر که افغانستان آباد برایم اهمیت دارد سیستان ایران نیز برایم مهم است. تجربه‌ی دنیا در مناقشات آبی نشان داده است که اتفاقی اگر قرار است در حل این نوع مشکلات رخ دهد ابتدابه‌ساکن باید تغییری ذهنی در طبقه روشنفکر و افراد دانشگاهی دو سوی مرز و تحولی در نگرش آنها به‌طرف مقابل رخ دهد تا با بتوان با مفهوم‌سازی و تبیین مسیر، ایده‌های بهبوددهنده‌ی وضع را بر روی زمین عالم واقع پیاده کرد؛ البته نه به این راحتی که در این چند جمله نوشته شده است که این امر می‌تواند فرایندی بین‌نسلی باشد؛ اما آیا طولانی‌مدت بودن طی این مسیر باید ما را وادارد که در پی راه‌های میان‌بر باشیم؟ بعید بدانم راهی میان‌بر برای تغییر ذهنیت‌های مردمان دو سوی مرز وجود داشته باشد؛ گفتگو‌های هدف‌مند و با مبنای نظری یکسان گامی نخستین برای طی این مسیر طولانی است. به امید این گفتگوها.

پ. ن: این یادداشت در شماره اخیر نشریه بلوط که ماحصل تلاش جمعی کنشگران در کمپین مردمی زاگرس مهربان است منتشر شده است. خوشبختانه اولین گفتگو با حضور جناب آقای نجیب‌الله سدید کارشناس آب و محیط‌زیست افغانستانی مقیم آلمان برگزار شد و امیدواریم گفتگوهای بیشتر در این خصوص شکل بگیرد.

ایرانافغانستانهیرمندهلمند
دانشجوی دکتری مهندسی محیطزیست - منابع آب؛ پردیس دانشکده‌های فنی دانشگاه تهران
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید