شنیدهام که در زمان اوایل انقلاب و در گیر و دار زد و خوردها و به قول خودمان بگیر بگیرها، بعضیها هم هوشمندانه از موقعیت مورد نظر کمال سوء استفاده میکردند! یعنی فردی که با فرد دیگری دشمنی داشت ناگهان وسط جمعیت تظاهرات کننده و خشمگین فریاد میزد “آهای ساواکی، اون ساواکیه، بگیریدش…” و آن بنده خدا هم تا میآمد که ثابت کند این طور هست یا نیست، در بهترین حالت که زنده میماند، دست کم یک دست کتک حسابی میخورد و خونین و مالین میشد…
نزدیک به چنین داستانی هماکنون در عرصهی طراحی گرافیک کشورمان در حال وقوع است. بهطوری که در یکی دو سال اخیر پیجهایی در فضاها و جوامع مجازی ایجاد شدهاند که از گردانندگان اصلی آنها که هدف و هویت مشخص و واضحی ندارند بگذریم، بدون دلیل و مدرک و تنها صرف کوچکترین شباهتی در طرح و رنگ و ترکیببندی، آنرا به چشم کپی و دزدی هنری دیده و در نزد اذهان عمومی اینچنین معرفی میکنند و جماعتی دیگر هم بدون تفکر و توجه به این وضعیت و صرف دیدن این شباهتها به سوت و کف و تشویق اشاعهدهندهی این موضوع یا به فحاشی و بیاحترامی به طراح مورد نظر میپردازند. حال طراح مورد نظر بدون خبر از این داستان و بدون داشتن فرصت مناسب و برابر برای دفاع از طرح خود تا بیاید خود را جمع و جور کند، فرصت از کف رفته است و داستان میشود همان شبه ساواکی که در بهترین حالت کتک مفصلی نصیبش شده است!
از این داستانها که بگذریم و با یک نگاه منطقی به نظرم میتوان آثار مورد نظر این بحث را به سه دسته و گروه مستقل تقسیمبندی کرد:
دسته ی اول: کپی یا دزدی ادبی و هنری
در این دسته آثار شاهد کپیبرداری و به نوعی تقلید جزءبهجزء و عینبهعین آثار هستیم. بهطوری که طراح مورد نظر با توجه به تشابه کانسپت خویش و با توجه به عدم شناخت علوم مرتبط و راههای ایدهیابی و خلاقیت، آثار هنری مرتبط با این موضوع را که قاعدتن آثاری از اساتید معاصر یا تاریخی هستند، مو به مو چه از لحاظ ایده و تا حدودی از لحاظ اجرا و ترکیببندی کپی میکند.این نوع برخورد جزو نازلترین برخوردهای موجود بوده و در عین حال این طراحان ضعیفالنفسترین انسانها در نوع خود میباشند. برخورد آنها در قانون دزدی ادبی یا هنری به حساب میآید و در حقیقت آنها مانند کودکانی هستند که هیچگاه بزرگ نخواهند شد و همیشه و در همه حالت وابسته و در واقع تحت تاثیر طراحان و اتفاقات بزرگ اطراف خود خواهند بود و کوچکترین خلاقیت در آثارشان بروز نخواهد کرد.
دستهی دوم: اقتباس هنری
اقتباس هنری امری است تا حدودی رسمی و معمول، البته با حد و مرزهای مشخص که خواسته یا ناخواسته به دسته اول تبدیل نشود! این نوع برخورد نه تنها در دوران معاصر بلکه همیشه در طول تاریخ هنر وجود داشته و چه بسا باعث پیشرفت و بروز فضاهای جدید در آثار هنرمندان تاریخ شده است. به عنوان مثال همه میدانند که ونسان ونگوگ تحت تاثیر هنر ژاپن بهویژه اوکییوئههای ژاپنی بوده است یا آنری (هنری) ماتیس تحت تاثیر هنر شرق بویژه نقاشی ایرانی بوده است. در واقع اینها همه به نوعی اقتباس هنری به شمار میآیند که نه تنها برای طراحان ضرری ندارند بلکه موجب پیشرفت و تعالی هنر جهانی خواهند شد، چرا که به نوعی میتوان این نوع برخورد را استفاده از تجربیات هنرمندان در نقاط مختلف جهان دانست.
دستهی سوم: شباهتهای اتفاقی
و اما دستهی آخر یا شباهتهای اتفاقی که در عرصهی گیتی ممکن است برای هر انسانی اعم از هنرمند و غیرهنرمند اتفاق بیافتد! اگر دنیای هر انسان را بر اساس تفکرات فروید به سه دسته خودآگاه، نیمهآگاه و ناخودآگاه تقسیم کنیم و باز بر اساس این تفکرات ناخودآگاه را مرکز الهام بسیاری از رفتارها و در نهایت آثار هنری بدانیم و در عین حال با توجه به اینکه ما همه انسانیم و دارای خصوصیات مشترک، پس میتوان نتیجه گرفت که خیلی از این خصوصیات و تفکرات مشترک میتواند در یک نقطه به رفتارها و نتایجی مشترک نائل شوند! نتایجی که علیالخصوص میتواند در دنیای هنر خروجیهای مشترکی به بار آورد. بهعنوان مثال همه انسانها ممکن است در طول زندگیشان خوابهای مشترکی ببینند، مثل پرواز کردن. حال اگر همه این تخیل پرواز را تصویرسازی کنند در نتیجه به نوعی شباهت کانسپت در همهی این موارد خواهیم رسید. این مورد در مورد خواب و ناخودآگاه بود، چه بسا خیلی از تفکرات و رفتارهای خودآگاه و نیمه آگاه ما هم شبیه به هم است که در این صورت هم امکان شباهت آثار هنری جود دارد و حقیقت وجودی آنرا اثبات میکند.
در مجموع باید به این داستان توجه داشت که “کپی کردن در دنیای معاصر یک تفکر، یک فلسفه است نه یک برخورد یا تکنیک!” پر واضح است طراحی که تفکر و آثارش با کپی کردن و تقلید از آثار بزرگان شکل میگیرد هرگز به موفقیت اصلی که همانا رسیدن به زبان بصری مستقل است نائل نخواهد شد، درست مثل انسانی که ظاهرا از لحاظ فیزیکی رشد کرده و همه او را به چشم یک فرد عاقل و بالغ میبینند اما زمانی که لب به سخن میگشاید تفکرات بچهگانه و کودکانهاش عیان میشود! در مجموع به قول گذشتگان ماه هیچوقت پشت ابر باقی نخواهد ماند…
پس بیاییم وقتی میخواهیم در مورد کپی یا عدم کپی بودن یک اثر صحبت کنیم اول شناخت کافی از اثر و تولید کننده آن بهدست بیاوریم و در عین حال سابقه و پیشینهی طراح مورد نظر را نیز بررسی کنیم و ببینیم که آیا کپی کردن در تفکرات و زندگی هنری او جایگاهی داشته یا نه و بعد نظر شخصی خود را ارائه دهیم! ضمن اینکه امکان ظهور دستهی سوم یا همان شباهتهای اتفاقی برای اساتید که میزان و حجم کاری بالایی دارند بیشتر از طراحان کمکار یا غیر فعال است. در مجموع یک طراح عاقل و بالغ که عمری در این راه گذرانده و به قول معروف ریشی سفید کرده است هیچگاه به خاطر یک ایدهی پیش پا افتاده و کپی آن هم در دهکدهی جهانی امروز که اگر عطسهای بزنی تمام دنیا متوجه میشوند، سابقه و پیشینهی هنری خود را که به سختی به دست آورده، زیر سوال نخواهد برد!
صالح زنگانه