"اگر آینهای در برابر نور بگذاری، چه چیزی در آن خواهی دید؟ حقیقت را، یا بازتابی محو و تحریفشده از آن؟"
انسان، آینهای است که در برابر نور حقیقت قرار گرفته است؛ آینهای که توانایی بازتاب پرتو الهی را دارد. اما نه عرفان میتواند تمام آن را دریابد و نه فلسفه میتواند تمامی ابعادش را تبیین کند. در ذات هر انسان، دو بُعد نهفته است: جسم، که همچون شیشهای شفاف است، و روح، که همان لایهی منعکسکنندهی نور است. اگر این لایه کدر و آلوده شود، بازتاب حقیقت در آن کمرنگ و تار میشود. اما اگر زنگارها از آن زدوده شوند، تصویر حق تعالی در آن آشکارتر خواهد شد.
وقتی آینه آلوده میشود
آینهای که آلوده به منیت، تکبر، غفلت و شهوت شود، تصویری تحریفشده از حقیقت را نشان میدهد. چنین آینهای نهتنها نور را کمرنگتر بازتاب میدهد، بلکه ممکن است توهمی از حقیقت را نیز بسازد؛ حقیقتی که در آن انسان، به جای انعکاس خداوند، خود را محور میبیند.
فرعونیت: زمانی که آینه، خود را خورشید میپندارد
فرعونیت یعنی لحظهای که انسان، آینه را نهبهعنوان بازتابدهنده، بلکه بهعنوان حقیقت مطلق میپندارد. یعنی آینهای که نور را به درون خود میکشد و بازتابی محو و کمرنگ دارد، گمان کند که خود منبع نور است. در چنین حالتی، خودپرستی، غرور و غرق شدن در دنیا، انسان را از حقیقت دور میکند.
در مقابل، الهی شدن یعنی رها کردن این توهم. یعنی پذیرفتن اینکه انسان تنها بازتابدهندهی حقیقت است، نه خود حقیقت.
فرعونیت همان نقطهی گمگشتگی است؛ جایی که انسان در تاریکیِ شناخت خود، آینهای کدر در دست دارد اما فراموش کرده است که این آینه تنها یک واسطه است، نه خودِ منبع نور. نور درونش هست، اما بهسبب تیرگی آینه، منشأ آن را نمیبیند. پس گمان میکند که این نور از درون خودش میجوشد و این «خود»، حقیقت مطلق است.
این همان لحظهای است که «خود»، از یک واسطه به یک بت تبدیل میشود. به جای آنکه پلی بهسوی حقیقت باشد، دیواری میشود میان انسان و درک آن. نور را میبیند اما چون مسیرش بسته است، تصور میکند که این نور، زاییدهی وجود خویش است. و این همان سقوط است؛ همان لحظهای که آینه، خود را خورشید میپندارد.
چگونه از این توهم رها شویم؟
راه رهایی از این توهم چیست؟
شناخت "خود"، شناخت "خود"، شناخت "خود"!
هرکه خود را شناخت، خدای خویش را نیز شناخت.
اما چگونه میتوان این آینه را صیقل داد تا حقیقت را شفافتر بازتاب دهد؟
صیقل دادن آینهی جان
1. مراقبه و خلوت درونی – لحظاتی که در سکوت و تأمل، به جای گریز از خود، با خود روبهرو میشوی.
2. تواضع و رهایی از منیت – پذیرفتن اینکه حقیقتی فراتر از خودت وجود دارد و تو تنها بازتابدهندهی آن هستی.
3. تفکر و خردورزی – بررسی افکار و باورهای خود، شک در دانستهها و جستوجوی حقیقت با نگاهی باز.
4. عمل به دانستهها – حقیقت زمانی در آینهی جان منعکس میشود که در زندگی جاری شود.
5. پاک کردن زنگارهای دنیا – دور شدن از وابستگیهای افراطی، شهوتهای کورکننده، و توهمات قدرت و مقام.
حقیقت مطلق از آینه عبور میکند
حقیقت مطلق چیزی نیست که در آینه بماند، بلکه چیزی است که از آن عبور میکند.
مانند یک تصویر؛ تصویری که از کیفیت پایینی برخوردار باشد، برای فهم و درک آن شاید دقایقی تأمل نیاز باشد و حتی باز هم ممکن است با خطا و اشکال همراه شود. اما تصویری که شفاف و باکیفیت باشد، در نگاه اول، گویای همهی حقیقت و جزئیات آن خواهد بود.
انسان نیز باید چنین باشد. این مسیر، نه تنها با عقل بلکه با ترکیبی از خرد و شهود گشوده میشود.
آینهی جانت چه چیزی را منعکس میکند؟
اگر «خود» را بشناسیم، اگر آن را بپالاییم، آنگاه آینهای خواهیم بود که نوری بینقص را منعکس میکند. هر چه اخلاص، درک و معرفت ما بیشتر شود، بازتاب نور نیز بیشتر خواهد شد. آینهای که از زنگارهای دنیا پاک شود، میتواند حقیقت را بدون تحریف بازتاب دهد. اما اگر زنگار بگیرد، نهتنها حقیقت را بازتاب نمیدهد، بلکه تبدیل به سطحی تاریک میشود که حتی خود را نیز نمیشناسد.
و اینجاست که باید از خود بپرسیم:
"آینهی من، چه چیزی را بازتاب میدهد؟ آیا تصویری شفاف از حقیقت را نمایان میکنم یا تنها سایهای محو و تحریفشده را؟ آیا نور را بهدرستی منعکس میکنم یا آن را در درون خود محبوس کردهام؟"
و شاید پاسخ این پرسش، همان کلیدی باشد که در جستوجوی آن هستیم.