آخرین دیدگاه به زندگی، در حقیقت همان نخستین نگاه حقیقی است.
از آن روز که دریافتم هر روز زندگی، پردهای برای پوشاندن زخمها و شکافهای روح است، ارزش نفس کشیدن و حرکت کردن را بیش از پیش فهمیدم.
دلم میخواهد کنار شاخه ی درختی بنشینم، شکوفه کوچکی را تماشا کنم که چگونه آرامآرام به میوهای بدل میشود؛ میوهای که شاید هرگز نداند از کجا آمده و چرا به اینجا رسیده است.
حقیقت، همچون مدادی است که هرگز رنگش تغییر نمیکند، اما با هر لحظه از زمان، کوچکتر و محوتر میشود.
تا جایی که نمیدانی چرا آغاز کردی و چه میخواستی بگویی.
حقیقت، دردی عمیق از چیستی همه چیز است؛ حقیقت، آخرین طلوع یک زندگی است.
و در نقطه آخر ، حقیقتی در انتظار ماست که تمام عمر از آن روی گردان بودیم.