biabani
biabani
خواندن ۱ دقیقه·۶ سال پیش

زندگی

می‌خواهم زندگی را، شادی توی زندگی را بفهمم.
فکر می‌کنم توی زندگی عادی خودم، خیلی زیاد به عنوان کارگر کار کرده‌ام. تا حدودهای ۵۰ سالگی‌ام کار می‌کردم. آن عوضی‌ها عادتم داده بودند که هر روز جایی بروم و برای ساعت‌هایی طولانی همان‌جا بمانم و بعد برگردم. از این‌که فقط دارم ول می‌گردم، دچار عذاب وجدان شدم. خب، تا این که خودم را توی زمین مسابقه پیدا کردم، کسل و در همان زمان، خل و چل. شب‌ها را برای کامپیوتر یا برای نوشیدن یا برای هر دو رزرو کردم.

نویسنده: چارلز بوکوفسکی
کتاب: ناخدا برای نهار رفته ملوان‌ها کشتی رو در اختیار گرفتند.

کتابچارلز بوکوفسکیبوکوفسکی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید