آن قدر خیانت و نفرت و پوچی
در توده ی مردم میانهحال انباشته است که میتواند
هر ارتشی را یکروزه مسلح کند
و زبدهترین قاتلان آناناند که علیه کشتن موعظه میکنند
و آنها که از همه بیشتر نفرت میورزند موعظهی عشق میکنند
و بالاخره بهترین جنگاوران آنهایند که دعوت به صلح میکنند
آنها که دعوت به خدا میکنند، خود به خدا نیاز دارند
آنان که دعوت به آرامش میکنند، خود از آن عاریاند
آنان که دعوت به آرامش میکنند، عشق را نمیشناسند
از موعظه گران بپرهیزید
از آنان که ادعای دانستن دارند بپرهیزید
از آنان که کتاب را بر زمین نمیگذارند بپرهیزید
حتا از آنان که از فقر بیزارند یا به آن افتخار میکنند بپرهیزید
از آنان که تملق تان می گویند بپرهیزید
چرا که در برابرش تملق میخواهند
از آنهایی که همه چیز را بازرسی می کنند بپرهیزید
آنها از چیزهایی که نمیدانند وحشت دارند
از آنان بپرهیزید که بهدنبال جمعهای وفادار میگردند
چون خود به تنهایی هیچ اند
از زنان و مردان میانهحال بپرهیزید
از عشقشان بپرهیزید
عشقشان جست وجوی میانمایه به دنبال میان مایه است
ولی نبوغی در نفرت شان هست
آن قدر که تو را بکشند
که همه را بکشند
تنهایی را نمی خواهند
تنهایی را درک نمی کنند
تلاش می کنند هر چیز که با ایشان فرق دارد را نابود کنند
توان آفریدن هنر ندارند
هنر را درک نخواهند کرد
بازندگان شان را آفریننده تصور خواهند کرد
انگار که بازندگی شان تقصیر دنیاست نه خودشان
قادر نیستند با تمام وجود عشق بورزند
ولی عشق شما را هم کامل نمی دانند
آن وقت از تو متنفر خواهند بود
و نفرت شان تمام عیار است
مثل یک الماس درخشان
مثل یک چاقو
مثل یک کوه
مثل یک ببر
مثل شوکران
این است والاترین هنرشان
کتاب: سوختن در آب، غرق شدن در آتش
نویسنده: چارلز بوکوفسکی
ترجمه: پیمان خاکسار