ما در مکانی به نام دنیا زندگی میکنیم. در همین دنیاست که زمینه بروز جنگها و ظلمها و ستمها و ... فراهم شده. ولی در عین حال باز هم در همون جاست که زمینه رشدها و پیشرفت ها و مهربانی ها و یاری رساندن ها فراهم شده.
پس ما توی این دنیا که این قدر تنوع و تفاوت در اون وجود داره چطور میتونیم مسیر زندگی و رشد و پیشرفت خودمون رو پیدا کنیم؟ چظور میتونیم به بیراهه نریم؟ چطور میتونیم هدفمون رو پیدا کنیم؟
نکتهای که باید به اون توجه کنیم اینه که توی دنیا تقریباً هیچ کس وجود نداره که از اول برنامهاش این بوده باشه که توی مسیر کج حرکت کنه. هیچ کس از اول بنای بزهکار شدن، جنایتکار شدن، دیکتاتور شدن، ضد اجتماع شدن و ... رو نداشته.
مثلاً این طور نیست که یک نفر توی 15 سالگیش یه روز صبح از خواب بیدار بشه و بگه: «خب، من امروز هدفمو مشخص کردم و میخوام تبدیل بشم به یه معتاد سنگین! برنامهام هم اینه که از امروز با سیگار و سیگاری شروع کنم و تا موقعی که 2 پاکت سیگار نکشیدم نرم بخوابم!»
واقعیت اینه که که ما در هر لحظه در برابر انتخاب های قرار می گیریم که به تدریج و در طول زمان مسیر ما رو در این دنیا ترسیم میکنه.
به نظر من مهمترین این نکته ای که ما باید در موردش آگاهی خوبی داشته باشیم آگاهی در مورد ماهیت دنیا هستش.
شعر زیبایی در این ارتباط هست که می گه:
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
از این شعر بیت چه برداشتی باید بکنیم؟ آیا مفهوم این بیت این هست که دنیا بی ارزش و و ما هم که توی دل اون هستیم بیارزشیم؟
در ابتدای صحبت گفتیم که درسته که این دنیا زمینه ساز بروز خیلی از مفاسد و زشتی ها هست اما در عین حال گفتیم همین دنیا زمینه ساز ظهور خیلی از زیبایی ها و پیشرفت هاست.
مشکل از اونجا ناشی میشه که ما خودمون رو با نام انسان خیلی جدی می گیریم، بدون اینکه مشخصات و ویژگیهای این جدی بودن رو توی خودمون ایجاد کرده باشیم!
میگیم انسان اشرف مخلوقاته. اما بلافاصله بعد از گفتن این حرف نتجهای که میگیریم اینه که: «پس منم اشرف مخلوقات هستم. حالا چون من اشرف مخلوقات هستم، بهترین انسان هم هستم. بعد چون بهترین انسان هستم پس من محور کل جهان هستی هستم».
پس حالا حق دارم که تصور کنم که هر انفاقی که توی این دنیا میفته باید بر اساس محور «من» باشه. این میشه که نطفه اغلب مفسدههای این دنیا شکل میگیره.
این «من» همه ما انسانها هستیم. خود من، خود شما که این رو میخونی و همه آدم هایی که روی این این کره خاکی در حال زندگی هستند قبلاً در این دنیا بودن یا بعداً قرار به این دنیا پا بذارن.
اون نکتهای که اغلب ما فراموش میکنیم اینه که: «من یک فرد از میون 8 میلیارد آدم زنده در یک سیاره از میون میلیاردها ستاره و سیاره کهکشان راه شیری، که یک کهکشان از میون میلیاردها کهکشان و یک جهان از نامشخص جهانهای محتمل هستم».
برای اینکه جمله بالا رو تا حدی درک کنیم ازتون دعوت میکنم فیلم زیر رو با دقت ببینی تا به کوچکی خودمون در این جهان ببری:
به طور خلاصه و خیلی ساده این نکته رو بیان کردم که انسان وجودی بیوجود در این عالم هستیه که بود و نبودش اساساً هیچ گوشهای از این عالم رو خراش نمیده. اما همین موجود بیوجود در صورتی که به توانمندیهای خودش پی ببره و در جهت رشد و تعالی خودش تلاش کنه میتونه به جائی برسه که میگیم:
رسد آدمی به جائی که به جز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت
اگر به این ادراک برسیم که در عین بیاهمیتی و بیارزشی، توانمندی اون رو داریم که از فرشتهها برتر بشیم، تازه اون موقع هست که میبینیم به جز مسیر نور و روشنائی و مهربانی و لطف و تعالی، پا در هیچ مسیر دیگهای نمیذاریم و اساساً نمیتونیم بذاریم.
منبع: بیش از پیش