دکتر محمد کیائی
دکتر محمد کیائی
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

چرا سوادمان منجر به تغییر در زندگی ما نمی‌شود؟

این پرسش مهمی است که چرا این همه تلاشی که ما انجام می‌دهیم و چیزهای بسیار زیادی را یاد می‌گیریم منجر به تغییر در زندگی‌مان نمی‌شود.

برای پاسخ به این پرسش بیائید یک نگاه دقیق‌تری به مقوله یادگیری بیندازیم. زمانی ما می‌توانیم بگوئیم چیزی را یاد گرفته‌ایم که دو نتیجه در برداشته باشد:

اول: بتوانیم آن چیز را به کسی دیگر یاد بدهیم.

در بهترین حالت گفته می‌شود اگر چیزی را بتوانید به مادربزرگ خود یاد بدهید یعنی آن مفهوم را خوب یاد گرفته‌اید. پس دلیل اول که سواد ما منجر به تغییر در زندگی ما نمی‌شود این است که آن را خوب یاد نگرفته‌ایم.

دوم: آن چیزی که یاد گرفته‌ایم منجر به تغییر رفتار در ما شود.

به عبارت دیگر اگر ما چیز جدیدی یاد گرفتیم و آن را خوب یاد گرفتیم ولی منجر به تغییر رفتار ما نشود اساساً انگار آن مطلب را یاد نگرفته‌ایم. مثال معروفی وجود دارد که می‌گوید: اگر آموزشی که شما می‌گیرید منجر به عملکرد و تغییر رفتار در شما نشود، شما فقط خودتان را سرگرم کرده‌اید و زمان خود را درست مثل زمانی که تفریح می‌کنید صرف کرده‌اید!

بگذارید چند مثال بزنم:

رابطه پرخوری و چاقی و بیماری

شاید کسی را نتوان پیدا کرد که از آسیب‌هائی که پرخوری به سلامت بدن وارد می‌کند کاملاً ناآگاه باشد. با این وجود می‌بینیم که افراد چاق با آگاهی از آسیب‌های احتمالی باز هم به پرخوری ادامه می‌دهند.

ضرورت رعایت قوانین راهنمائی و رانندگی

در این مثال هم تقریباً همه راننده‌های وسایل نقلیه با توجه به آموزش‌هایی که دیده‌اند و آزمونی که برای گرفتن گواهینامه داده‌اند از قوانین آگاه هستند و تصادف‌های ناشی از عدم رعایت قوانین رانندگی را دیده‌اند، اما این آگاهی منجر به تغییر رفتار در آنها نمی‌شود.

تفاوت «دانش و خِرَد» با «داده و اطلاعات»

برای اینکه ببینیم چرا وجود آگاهی منجر به تغییر رفتار نمی‌شود باید درک کنیم «دانش و خِرَد» با «داده و اطلاعات» چه تفاوتی دارند. داده یا Data تکه‌های کوچکی از واقعیت‌های بیرونی است که از راه حواس پنجگانه وارد ذهن ما می‌شود. مثلاً شما وارد یک آشپزخانه می‌شوید و یک دیگ پر از غذا را روی اجاق می‌بینید، صدای جوشیدن آن را می‌شنوید، بوی غذا را استشمام می‌کنید، داغی دیگ را لمس می‌کنید و با امتحان کردن یک قاشق از غذای درون آن مزه آن را می‌چشید. هر کدام از این حس‌ها بسته‌های کوچکی از اطلاعات را وارد مغز شما می‌کند.

اما از این به بعد این اطلاعات توسط مغز شما مورد بررسی و تحلیل قرار می‌گیرد، با تجارب قبلی شما ترکیب می‌شود و به یک سطح بالاتری از درک و احتمالاً قضاوت تبدیل می‌شود و آگاهی شما از یک سری اطلاعات خام به آگاهی قابل بهره‌برداری تبدیل می‌شود. به این اطلاعات فراوری و تحلیل شده دانش می‌گوئیم و وقتی به دانش قبلی شما ادغام شود و باز هم شما را به سطح درک بالاتری هدایت نماید به آن «خِرَد» گفته می‌شود. در سطح خِرَد شما قادر خواهید بود که رفتارهای خود را تنظیم کنید.

در همان مثال دیگ غذا، به عنوان مثال اگر همسرتان آن غذا را پخته و مزه آن، آنطوری که شما می‌پسندید نبوده و شما در یک تجربه قبلی، به دلیل نحوه اظهارنظر در مورد مزه این غذا با همسرتان دچار تعارض شده بودید، این دفعه می‌دانید که باید برای پیشگیری از ایجاد تعارض جدید نحوه واکنش و اظهارنظر خود در ارتباط با این غذا را اصلاح کنید و به صورت دیگری واکنش نشان دهید. به این می‌گوئیم «خِرَد».

همچنین در مثال رانندگی می‌دانیم که مثلاً سرعت غیرمجاز می‌تواند منجر به تصادف مرگبار شود ولی چون قبلاً خودمان تجربه‌ای از یک تصادف مرگبار نداشته‌ایم، نمی‌توانیم دانش‌مان را به خِرَد تبدیل کنیم و در چنین مواردی نیاز داریم که با استفاده از روش‌های دیگری برای این تبدیل که ضرورت تغییر رفتار است استفاده نمائیم.

به عبارت دیگر مهارت اینکه ما بتوانیم بدون اینکه دچار آسیب بشویم و یک تصادف واقعی را خودمان تجربه کنیم، بتوانیم در ذهن خود این ارتباط را بین دانش خود و تجربه دیگران برقرار کنیم و به سطح «خِرَد» برسیم.

منبع: بیش از پیش
سوادیونسکوتغییر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید