اثرات روشنی بودند برای یک مرگ تاریک،نفس حبس بود و زمان جاری
صدای شلیک گلوله،و سرآغاز جنگ.
تمام!
به خاک بسپار هر چه که داری و نداری
رویا چیست؟ما که قلب نداریم.
چشم انتظار بود،آنچنان غرق بود که حتی نفهمید او آمده است!
او رفت! آه چه حیف شد.
کاش می ماند و زخم هایم را بشورد ولی چه فایده،رفت.
نور خورشید با ظریفی تمام می رقصد،به گونه ای غرقیم در ظلم و ستم که گویی آغاز بشریت در دستان ما بود. بشریت آغاز شد ولی مفهومی برایش اشکار نشد.
عدالت با بستن بال یک یا چند نفر اجرا نمی شود،آنها فقط نمایشی هستند برای یک پشت صحنه کثیف.
اگر بخواهیم این نمایش پایان یابد،باید این لکه ننگ کاملا محو شود،زیرا روح های کثیفمان به هم گره خورد است.
خون می پاشد،درد تمام وجودش را می گیرد،آرام چشمانش را می بندد،سعی می کند نفس های آخرش را کامل بزند و آخرین چیزی که فکر می کند معشوق و وطنش باشد.
بوی خون،تن گندیده،گناه و آخرین تصویر.
هیس!می شنوند!اینجا هیچ چیز نیست،بگذار که به پایان برسد .
برای چه ماندی؟برای که جنگیدی؟
+برای او ماندم،برای او جنگیدم.
او رفته!
+رفته،من هم با او میروم
+او مرده!
+مرده،من هم با او می میمیرم.