‌‌‌Betty
‌‌‌Betty
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

دیالوگ


_ذهنم پر از درختانیست که برای رشد هم زیادی خسته اند.

_وقتی که قلب خشک شود،چشم نیز خشک می‌شود.

_زندگی کردن نادر ترین اتفاق جهان هستی است،بیشتر مردم فقط وجود دارند،همین(اسکار وایلد)

_جای کشتی در بندرگاه امن است، اما این چیزی نیست که کشتی ها برای آن ساخته شده باشند.(جان ای.شد)

_گاه در وجودمان به قبرستانی محتاجیم،برای چیزهایی که درونمان می‌میرند-محمود درویش

_و چون تو برای من یک رویا بودی من بیش از اندازه خوابیدم

_دردی که نکشتت،قوی ترت نمی‌کنه،عوضت می‌کنه

_تنفر و خستگی توضیح کاملی از احساسات او بودند

_The eye's never lie

چشما هیچوقت دروغ نمیگن

_ممکن است چیزی را که به من گفته اند فراموش کنم، اما احساسی را که در من ایجاد کرده‌اند هرگز(محمود درویش)

_رویای داشتنت را به دیگری سپردم و خود از بین رفتم.

_به نظر می آمد می تواند هر چیز ناگواری را تحمل کند و خم به ابرو نیاورد،هرچند که بعدا دچار اندوه عمیقی می‌شد(داستایوفسکی)

_اون زخمی که هنوز جاش مونده یعنی سلول مرده داره

_بزرگترین اشتباهاتم محکم ترین پله های زندگیم شدن

_در حالی که فکر میکردم دارم یاد میگیرم که چطوری زندگی کنم؛در واقع داشتم یاد می گرفتم چطوری بمیرم.(لئوناردو داوینچی)

فکر میکردم اینجا دریاست ولی بعدا معلوم شد که اینجا کویره(bts)

_چه ها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم مگر دشمن کند این ها که با جانان خود کردم طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری غلط می‌گفت،خودم را کشتم و درمان خود کردم.(؟)

_گل هایی که در تاریکی شکوفه می‌زنن فقط در تاریکی میتونن آرامش داشته باشن(س.و.بانگو)

_گفت خانه‌ ها در غیاب ساکنان‌ شان خواهند مرد‌ و سپس به قلبش اشاره کرد(-محمود درویش)

_من گریه‌ی کلمات را دیده‌ام،وقتی که از من حرف می‌زنند.

_امیدوار بودم؛و آنهایی که امیدوارند،بیشتر زجر می‌کشند.




(من به تمام اهداف خود رسیده‌ام. اما «س» آن خوانده نمیشود)


اوا
مانند هیتلری که میخواهد خودکشی کند اما هنوز احمقانه به نجات برلین امیدوار است
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید