سلام من محمدامین محمدی هستم متولد خرداد ماه ۱۳۸۴ استان قزوین
۸ ساله بودم که اومدیم تهران و ساکن تهران شدیم گذشت و گذشت تا رسیدم کلاس دوازدهم رشته ریاضی و سال سرنوشت ساز با ماراتون کنکور
خیلی درس خوندم توی اون سال خیلی فشار ها رو تحمل کردم اما قابل ذکره که بهترین رفیقم علیصاد عزیز هم کنارم بود و ما با هم این مسیر رو گذروندیم...
چند ماهی گذشت و روز موعود فرا رسید.
وقتی رفتم به حوزه برگزاری کنکور متوجه شدم که اونجا عین پل صراط میمونه چون تمام داوطلب های منطقه ما رو انداخته بودن دانشگاه شهید بهشتی،تقریبا با ۱۰۰ نفری سلام علیک کردم😂
و رفتم سر جلسه و..........
و باز گذشت و گذشت و من انتخاب رشته کردم و روز اعلام نتایج فرا رسید..
و اونجا نوشته بود مهندسی کامپیوتر دانشگاه قم
بزرگترین اندوه عمرم رو تجربه کردم اصلا نمیتونستم درک کنم چون خیلی تلاش کرده بودم و به شدت داشتم میسوختم و یاد اون فشار هایی که تحمل کردم می افتادم ولی خب دیگه چاره ای نبود و همه چی تموم شده بود و من باید راهی قم میشدم بعد چند روز با پدرم دوتایی راه افتادیم به سمت قم
و با این صحنه روبرو شدم
برام جالب بود ظاهر خوبی داشت رفتیم داخل بدک نبود.
کار های خوابگاه رو انجام دادیم و یه اتاق ۴ نفره به من و ۳ دوست جدید دیگه دادن
بله این اتاقی بود که به ما داده بودن
خیلی سخت بود مخصوصا زمانی که با بابام وسایلم رو آوردیم بالا و بابام میخواست برگرده تهران نه من میتونستم دل بکنم از پدرم نه پدرم میتونست از من دل بکنه واقعا لحظه سختی بود اما سرنوشت این بود
همش با خودم میگفتم حتما حکمتی داشته تا اینکه بعد از چندماه با یه آقایی آشنا شدم که برنامه نویس ماهری در سطح استان بودن و دفتر کارشون داخل دانشگاه قسمت IT بودش و به من انگیزه زیادی دادن و گفتن که نگران نباشم حس میکنم همین آشنا شدن با این آقا حکمت قم قبول شدن من بودش ..........