بلوبِری
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

۹ مهر ۴۰۳

امشب از خودم پرسیدم چرا اینقدر کلمات ساده انتخاب میکنی برای عنوان نوشته هات.

اون لحظه ی طعم شیرینی از سادگی این کلمات رو مزه کردم. قشنگ‌نیستن؟ ساده و قشنگن‌واقعا. مفهوم رو میرسونن.

شاید درک ماها از سادگی با هم فرق کنه ولی ببینید، چقدر قشنگ و نازه.

شَب.

امشب حس کردم شاید تنهام. البته ک خیلی از ماها حس کردیم خیلی از شبا تنها هستیم. من مشکلی با این تنهایی ندارم‌. به این فکر کردم که خب خوبه، به کارات میرسی، فیلم میبینی.

میدونید هیچکس ب جز سه تا از دوستام نمیدونن که‌من کلاس تاتو ثبت‌نام کردم. ب شدت براش خوشحالم. حس خیلی خوبی دارم، از اینکه دارم ی چیزی یاد میگیرم. جدی میگم.

امروز دکتر بهم گفت اینکه تو اینقدر دنبال کارایی هستی‌ک‌ دوستشون داری،‌‌تحسین بر انگیزه. اما فقط من و دکتر میدونیم‌ که بابت این لحظه ها چ بهای سنگینی دادم.

کاشکی‌میتونستم تصور آدما از خدا رو ببینم. خدای آدمای‌دیگه چ شکلی هست؟

نرجس عقیده داره من خیلی آدم رندومی هستم. ملیکا میگه حرفامو باید چندبار بخونه تا بفهمه. نرجس وقتی میگه رندوم‌منظورش اینه ک خیلی از این موضوع ب اون موضوع میپرم. ولی موضوع های من خیلی بهم ربط دارن که :). چرا اینجوری میگه پس.

ربط ندارن؟ جدی دارن. شاید فقط خودم‌میفهمم چخبره.

خبر آخر هم اینه ک خیلی دلم میخواد شرایطم بهتره شه و برم باشگاه. اما خب مجبورم تو خونه ورزش کنم.

تصور می‌کنم اگه از ایران برم چی میشه واقعا؟

نمیدونم.

شاید نرجس راست میگه😂😂من خیلی رندومم 🍍

حس میکنم یه پنجره هستم که رو به یه جنگل بارونی باز شدم. نفس های عمیق میکشم. به صداها، بیشتر توجه میکنم. به چهره ها نگاه میکنم. خودم رو در اغوش میگیرم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید