امشب از خودم پرسیدم چرا اینقدر کلمات ساده انتخاب میکنی برای عنوان نوشته هات.
اون لحظه ی طعم شیرینی از سادگی این کلمات رو مزه کردم. قشنگنیستن؟ ساده و قشنگنواقعا. مفهوم رو میرسونن.
شاید درک ماها از سادگی با هم فرق کنه ولی ببینید، چقدر قشنگ و نازه.
شَب.
امشب حس کردم شاید تنهام. البته ک خیلی از ماها حس کردیم خیلی از شبا تنها هستیم. من مشکلی با این تنهایی ندارم. به این فکر کردم که خب خوبه، به کارات میرسی، فیلم میبینی.
میدونید هیچکس ب جز سه تا از دوستام نمیدونن کهمن کلاس تاتو ثبتنام کردم. ب شدت براش خوشحالم. حس خیلی خوبی دارم، از اینکه دارم ی چیزی یاد میگیرم. جدی میگم.
امروز دکتر بهم گفت اینکه تو اینقدر دنبال کارایی هستیک دوستشون داری،تحسین بر انگیزه. اما فقط من و دکتر میدونیم که بابت این لحظه ها چ بهای سنگینی دادم.
کاشکیمیتونستم تصور آدما از خدا رو ببینم. خدای آدمایدیگه چ شکلی هست؟
نرجس عقیده داره من خیلی آدم رندومی هستم. ملیکا میگه حرفامو باید چندبار بخونه تا بفهمه. نرجس وقتی میگه رندوممنظورش اینه ک خیلی از این موضوع ب اون موضوع میپرم. ولی موضوع های من خیلی بهم ربط دارن که :). چرا اینجوری میگه پس.
ربط ندارن؟ جدی دارن. شاید فقط خودممیفهمم چخبره.
خبر آخر هم اینه ک خیلی دلم میخواد شرایطم بهتره شه و برم باشگاه. اما خب مجبورم تو خونه ورزش کنم.
تصور میکنم اگه از ایران برم چی میشه واقعا؟
نمیدونم.
شاید نرجس راست میگه😂😂من خیلی رندومم 🍍