ویرگول
ورودثبت نام
آقا اشکان
آقا اشکان
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

وقتی ps4 باعثش می شود!

بخش اول: آسانسور

بار سوم بود داشتم میرفتم خونه جدید پدر خانومم. موهامو داشتم تو آینه آسانسور مرتب می کردم. یه نم بارونم زده بود به موهام یکم خیس شده بود. منتظر بودم آسانسور طبقه سوم وایسه چون واحدشون تو طبقه سوم بود.

آسانسور طبقه دوم ایستاد، یک پسر با قد و هیکل معمولی پشت در بود و با هر دوتا دستش یک کیف دستی که توش یک ps4 و متعلقاتش بود منتظر ایستاده بود.

یک جابجا شدم و اومد داخل. معلوم بود خیلی سفت گرفته بود که از دستش نیوفته. تا اومد تو گفتم: به به ps4 و این داستانا با یه لبخند ریز. در آسانسور بسته شد.

اونم بلافاصله جواب داد بله خیلی حال میده!

ازش خوشم اومد بچه باحالی بود. چشمای روشنی هم داشت. یه آرامش خاصی داشتش.

بهش گفتم خوش بحالتون وقت بازی دارین. در آسانسور باز شد. طبقه سوم بودو باید پیاده می شدم.

یه لبخند زد و گفتم خداحافظ اونم خدافظی کرد در آسانسور بسته شد.

اومدم تو خونه ولی هنوز تو فکرش بودم. احساس میکردم که آروم و مهربونه و الان داره با دوستاش ps4 بازی می کنه.

تو ذهنم این بود که خدا کنه دوباره ببینمش و چون طبقه پایینی خونه پدر خانومم بودن شانس دیدنش بیشتر بود واسه همین خود به خود یه لبخند شیطانی ریزی روی لبام اومد.

مهمونی تموم شد و تو راه برگشت به خونه بودیم و همچنان من تو فکر این پسر بچه، پیش خودم گفتم خنگ چرا اسمشو نپرسیدی!

اما به خودم گفتم تازه اول ماجراس بزار ببینمش بازم ....

این داستان ادامه دارد.....

اینستاگرام: boy.ashkan

ps4پسرآسانسورخونهبازی
بدنبال فهمیدن!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید