ویرگول
ورودثبت نام
کالیستو
کالیستو
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

استاد عشق

وقتی کتاب «استاد عشق [زندگی‌نامه دکتر حسابی]» را خواندم، حسابی تعجب کردم! شنیده بودم پروفسور حسابی سختی های زیادی را تحمل کرده است و فکر می‌کردم فردی جدی و سرد باشند؛ ولی ایشان مهربان و صبور بودند.

مشکلاتی که ایشان گذرانده بودند؛ سخت و عجیب بودند. وقتی فهمیدم دکتر حسابی، دوبینی، آستیگمات و نزدیک‌بینی داشتند، با خودم گفتم:« پروفسور حسابی چطوری مطالعه می‌کنند؟» یا اینکه وقتی سوالات فیزیک پروفسور فابری را حل می‌کردند، چقدر مطالعه کرده بودند که بیهوش شدند!

اصلاً تصور نمی‌کردم که پدرشان، دوبار تلاش کردن که آنها را از بین ببرند. تلاش دکتر حسابی در انتخاب رشته دانشگاه برایم جالب بود. دانشجوی اقتصاد و پزشکی بوده‌اند ولی فارغ التحصیل نشده‌اند.

چه مشقت هایی را برای کسب درآمد کشیده‌اند؛ در چادر می‌خوابیدند و برای دور کردن حیوانات وحشی دور تا دور چادر آتش روشن می‌کردند، بلکه مدتی بخوابند! و در فصلی که نمی‌شد این کار را کرد، در داخل آتش روشن می‌کردند. این شکلی مجبور بودند قسمتی از چادر را باز کنند، برای همین مبتلا به مالاریا شدند! ولی هیچ وقت کاملا بهبود نیافتند! هر وقت سرما می‌خوردند، بعدش تب نوبه می‌کردند که به خاطر همین اتفاق است.

نثر کتاب را دوست داشتم، با آن احساس صمیمیت می‌کردم. ترکیب حرف‌های دکتر حسابی و حرف‌های پسرشان در یک کتاب را دوست داشتم.

ولی برایم ناراحت‌کننده است که در کتاب، در خیلی از موارد، گیومه‌ها که نشان‌دهنده صحبت‌‌ها بودند باز می‌شدند ولی بسته نمی‌شدند! ای کاش گیومه‌ها بسته می‌شدند.

مشخصات کتاب:

استاد عشق، ایرج حسابی [فرزند پرفسور حسابی]، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ بیست و نهم، ۱۳۸۶ش.


استاد عشقکتابپروفسور حسابیایرج حسابیسر گذشت نامه
«کالیستو» یکی از قمر های سیاره مشتری ● دانشجوی فوریت های پزشکی ●
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید