ویرگول
ورودثبت نام
لوسیدا
لوسیدا
خواندن ۵ دقیقه·۴ سال پیش

ترجمه‌ها: بازن، بلور، توبیانا، دنه و دیگران


در چند ماه گذشته چند ترجمه انگلیسی از نوشته‌های سینمایی فرانسوی منتشر شد که به شرح زیر هستند:





اندرو کاستیلو کتاب کوچکی از ماروسیا ووسن (رقصنده و طراح رقص)، دختر ناتنی کریس مارکر که «نه یک رمان، نه یک مقاله و نه حتی یک بیوگرافی بلکه گزارش پراکنده‌ای از ارتباط [ماریا ووسن] با کریس مارکر از تولد [ووسن] تا مرگ [مارکر] است» را به انگلیسی ترجمه و در وبلاگ خود منتشر کرده است. در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

«کریس مارکر بسیار قرض می‌گرفت، اما برخلاف سارقین هنری و شارلاتان‌هایی که متعلقات دیگران را به نام خود جا می‌زنند، همواره به آن چه که قرض می‌گرفت چیزی می‌افزود، و از شرکای‌ش‌نیز چنین توقعی داشت. اساساً اولین هواخواه بازی جمعی (کالکتیو) بود. از ۱۹۴۹ به این اعتقاد رسیده بود و اولین یقین تزلزل‌ناپذیرش این بود که «فرد می‌تواند خود را با استفاده از متن‌های دیگران بسیار بهتر بیان کند. فرد نسبت به متن‌های دیگر آزادی انتخاب کامل دارد، بر خلاف متن‌های خود که چنان گریزان‌ند که گویی از خدای شیطان می‌گریزند.» و هنگامی که هم‌بازی دیگری نداشت، کسی را خلق می‌کرد: نام‌های مستعار می‌ساخت. بنابراین، دیگران از درون او می‌آمدند؛ خود او بودند. و در اثر تمرین دریافته بود که بهترین رقیب خود است: فردی که آشناترین به او است.»

کاستیلو چند ماه پیش سه نامه از دنیل پوله، فیلمساز دست‌کم‌گرفته‌شده‌ی فرانسوی، به فرانسوا تروفو که به تازگی در مجله‌ی ترافیک چاپ شده بود را ترجمه و منتشر کرده بود.




سریکانس سرینیواسان هم در این مدت یک مقاله‌ از مجله ترافیک ترجمه کرده، مقاله‌ای از منتقد و فیلمساز، پاسکال بوده درباره سینمای آمیت دوتا، فیلمساز تجربی هندی. «با دوتا، آثار هنری چیزی برای دیده‌شدن نیستند، بلکه چیزی برای وارد شدن‌‌اند (در مورد صداها هم چنین است: ما آن‌ها را نمی‌شنویم به قدری که به آن‌ها وارد می‌شویم). وقتی که داخل هستیم، آیا متوجه می‌شویم که ما همیشه آن‌جا بودیم؟ آیا آثار، مانند کشتی‌فضایی در Sonchidi، ساختارهای فراگیری هستند که فضای اطراف را جذب می‌کنند؟». سرینیواسان خود نیز به تازگی کتابی با عنوان «Modernism by other means» درباره سینمای آمیت دوتا نوشته است (اطلاعات بیشتر).



سرینیواسان هم‌چنین نامه‌های ریموند بلور و ماری ردونه درباره فیلم Days and Nights in the Forest ساخته‌ی ساتیا جیت‌رای، یا دقیق‌تر درباره یکی از نماهای پایانی فیلم (ضمیمه‌شده در انتهای مقاله)، را ترجمه کرده است.

«ریموند به من [ردونه] گفت که تا به حال میل زنانه را به این شکل، در واقعیت مطلقش، در سینما ندیده است. و چیزی که او را بیشتر از هر چیز در این صحنه تحت تاثیر قرار داده بود فقط تماشای چیزی که او تا به حال ندیده – صورت زنی که میلش را بر روی پرده، رها از حجب و حیا و وهن آشکار می‌کند- نبود بلکه تماشای مردی بود که در برابر این میل گیج و حیران شده بود ... ریموند به من گفت ... که آن مرد در این لحظه (به علت ناتوانی در پاسخ به چیزی که در ابتدا به دنبال آن بود) تجسم چالش مرد مدرن است: واقعیت میل زنانه که خارج از قواعد و خط‌کشی‌های اوست.»




ترجمه‌ی دیگر وبلاگ فصلی از کتاب سرژ توبیانا، منتقد معروف و سردبیر سابق کایه درباره رابطه پرفراز و نشیبش با موریس پیالا است.




به مناسبت انتشار مجموعه کارهای آندره بازن (۱۹۱۸ تا ۱۹۵۸) توسط انتشارات Éditions Macula، سبزیان ۹ متن از بازن که در سال‌های ۱۹۴۷ تا ۱۹۵۷ نوشته شده است را قرار است ترجمه و منتشر کند که تا به حال ۵تای آن منتشر شده است. در این مدت سه گزارش منتشر شده که دوتای آن در مورد جشنواره کن سال‌های ۴۷و ۵۲ و دیگری درباره جشنواره فیلم‌های علمی است که بازن حرکت برونکوسکوپ در شش را با ترکینگ شات قطار در تونل مقایسه می‌کند و عشق میکروب‌ها را درگیرکننده‌تر از عشق میرنا لوی و ویلیام پاول توصیف می‌کند!





سبزیان هم‌چنین بخشی از یادداشت‌های سفر الکساندر پرومیو، فیلمبردار فرستاده‌ی برادران لومیر را ترجمه کرده است که به قول فیلیپ شوالیه تئوری سینمایی در آن یافت نمی‌شود بلکه «یک متفکر [یافت می‌شود]، مخصوصا وقتی که یکی از اولین ترکینگ شات‌های تاریخ سینما را توصیف می‌کند». پرومیو خاطرات بامزه‌ای از ساختن اتاق تاریک با تابوت و فیلمبرداری دروغی برای خلاص شدن از دست مردم مشتاق سینما در نیویورک را تعریف کرده است. در پایان مقاله نسخه ترمیم‌شده چندتا از نماهای فیلمبرداری شده‌ی پرومیو ضمیمه شده است.



سه نقد فیلم و یک مصاحبه (با ساتیا جیت‌رای) به تازگی از سرژ دنه منتشر شده است.



یک متن درباره فیلم La Pont Du Nord ژاک ریوت است که در ویتاسکوپ به فارسی ترجمه شد. در بخشی از متن می‌خوانیم:

«سینمای ریوت همواره یک کار می‌کند: چطور سناریو را فراموش کنیم. ساده‌تر اینکه سناریو، هرچیزی می‌تواند باشد. آن چیزی که باید نوشته شود همان است که با ماشین تایپ و صحافی می‌شود تا کمیته‌ی پیش‌پرداخت را متقاعد کند یا اطمینان یک سرمایه‌گذار را جلب کند. همان امر اجتناب‌ناپذیری است که موجب می‌شود هر نسل در یک لحظه «نسل سوخته»ای فرض شود ... سناریو، همچنین اتصال‌های کوتاه وسواسی است، آیین‌های خردی که همه‌ی ما در طول زندگی تجربه می‌کنیم و منجر به خلق اعمال خودکار سینما یا به نوعی شبکه‌ی حفاظتی آن می‌شود. نگاه باید با شی‌ء روبه‌رو شود، این سناریو است، گلوله‌ای باید بدنی را سوراخ کند، دیگر این که دیالوگ نیز باید سقوط کند، این طبیعی است. تمام سناریو‌ها داستان سقوط هستند.»



متن دیگر درباره Vertigo آلفرد هیچکاک است.

«فیلمسازان تجربی به طور معمول بدون بازیگر‌ها کار می‌کنند، یا چون توانایی پرداخت هزینه را ندارند، وانمود می‌کنند که از آن‌ها متنفرند. هیچکاک تنها کسی در تاریخ سینما بود که می‌توانست هم از آن‌ها متنفر باشد و هم هزینه‌شان را پرداخت کند ... او بازیگرها را مانند بدل‌ها کارگردانی می‌کند. ولی بدلی به نام کری گرانت و جیمز استوارت هیچ‌وقت به سادگی نمی‌تواند یک بدل باشد. همیشه چیزی از مهارت، هاله، شهود و رفلکس‌های حرفه‌ای باقی‌ می‌ماند. و این دقیقا جاییست که احساسات متولد می‌شوند»


متن سوم نقد سرژ دنه بر فیلم ۱۹۸۴ ساخته مایکل رادفورد است که در آن دنه بازگشت بدون ابتکار رادفورد به متن اصلی را منسوخ و بی‌مصرف می‌داند و نقدی به آکادمیسم در سینما وارد می‌کند.




برای اطلاع از به‌روز‌رسانی‌ها ما را در تلگرام دنبال کنید
کریس مارکرسرژ دنهآندره بازنسرژ توبیاناسینمای هند
مرور رسانه ها و برنامه های سینمایی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید