لوسیدا
لوسیدا
خواندن ۶ دقیقه·۵ سال پیش

موله، آلوارز، وولن، السسر، بوردول و چند دیدنی و خواندنی دیگر

سریکانس سرینیواسان که در گذشته کتاب Piges Choisies لوک موله را ترجمه کرده بود دست به ترجمه مجموعه مقالات Politique des Acteurs موله زده است که تا به این لحظه مقدمه آن ترجمه شده است. موله در مقدمه از بازی خوددار در برابر بازی غلوآمیز(به جز استثنائاتی) دفاع می‌کند: «وقتی در مورد کمبود خودداری در بازیگران صحبت می‌کنید، کارگردانان فیلم‌های سنتی به شما می‌گویند که سینما ضبط زندگی نیست، هنر است: فرد باید از نو خلق کند. بله ... اما بیشتر اوقات، این جوش و خروش بازیگران تنها وجه سبک‌پردازی و خلق در فیلم‌هایی که در آن همه چیز کاملاً ناتورالیستی است باقی می‌ماند، بدون هیچ گونه تاکید در تصویر، صحنه یا حرکت. صرف اینکه بخواهید افولس باشید، برای افولس شدن کافی نیست ... چه برسد که نخواهید. این فیلم استاندارد فرانسوی ماست، فیلم‌های دوره‌ی آخر ژان گابن یا آنی ژیراردو»

سرینیواسان همچنین در نشریه Firstpost ستونی درباره فیلم‌های دوران طلایی هالیوود دارد و در آخرین پست‌ها درباره This Day and Age سسیل بی دمیل و Kiss me Deadly رابرت آلدریچ نوشته است.


برای شناسایی ویدئومقاله‌های خوب این ماه سری زدیم به توییتر آدرین مارتین و کاترین گرنت که ببینیم چه چیز‌هایی را معرفی کردند. آلوارز و مارتین در یک ویدئومقاله درباره صحنه‌سازی کاروای و حرکات شبح‌وار لزلی چونگ در سکانسی از Days of Being Wild پرداخته‌اند. گرنت هم با جدا کردن نماهای نزدیک فیلم Johnny Guitar به کیفیت خط لب جوآن کراوفورد در فیلم پرداخته است. تارک باسک دو قسمت از دو فیلم Sunrise مورنائو و Miss Oyu میزوگوچی رو بدون هیچ‌گونه ادیت در کنار هم گذاشته است که «به شکل عجیبی با یکدیگر صحبت می‌کنند». خورخه ریواس برای موبی ویدئومقاله‌ای درباره دگرگونی‌ای که در ادراک بیننده در تماشای فضاهای خالی سینمایی روی می‌دهد و چگونگی خوانده‌شدنشان به عنوان محلی از خاطرات ساخته است.



کریستینا آلوارز لوپز مطابق معمولِ نوشته‌های بلاگش (نوشتن در مرز تجربه و خاطره‌ی شخصی و سینما و هنر)، این بار به مسأله‌ی ارتباط انسانی با آن «دیگری نامتجانس» می‌پردازد. خاطره‌ی برخورد او با مرد پرتغالی بی‌خانمانی (که در متن با حرف ف. از او یاد می‌شود) که او در سال ۲۰۰۹ نزدیک محل کارش می‌دیده و اهمیت یکه و پیامبرگونه‌ای که رفتار روزمره‌ی او در نگاه لوپز یافته بود، تجربه‌ی یازده سال پیش لوپز را به فیلم Variety (بتی گوردون، ۱۹۸۳) که سال پیش تماشا کرده وصل می‌کند (متن لوپز پرش‌های زمانی ناگهانی از این دست زیاد دارد). سپس، مرور تلاشش برای ارتباط برقرار کردن با مرد بی‌خانمان پرتغالی که اسپانیایی را خیلی هم خوب صحبت نمی‌کند، او را به یاد دو فیلم از ترزا ویلاورده فیلمساز پرتغالی می‌اندازد که در طول سال‌های پس از ملاقاتش با ف. دیده است و در ذهن او شخصیت اصلی آن فیلم‌ها یادآور ف. بود: الکس (۱۹۹۱) و جهش‌یافتگان (۱۹۹۸). در ادامه، لوپز پای کتابی از فرنان دلینی (نویسنده و معلم فرانسوی) که به تازگی خوانده را پیش می‌کشد. دلینی با کودکان مبتلا به اوتیسم کار می‌کرد و سینما را هم وارد تجربیات و آزمایش‌هایش کرد و با همکاری رنو ویکتور فیلم مستند آن کودک (۱۹۷۶) را درباره‌ی زیست روزمره‌ی کودکان اوتیستیک ساخت. لوپز می‌گوید این فیلم مثالی است از آنتی‌تز دلینی برای دو رویکرد از نظر او مذمومِ روانکاوانه و بشردوستانه‌ی خیریه‌ای در برخورد با کودکان اوتیستیک و دوگانه‌ی تلاش برای حبس کردن یا سر و سامان دادن به آنان. تصویری که دلینی و ویکتور از امکانِ حضور و بودن در کنار افرادی اساساً متفاوت ارائه می‌دهد، لوپز را به خاطره‌ی ف. برمی‌گرداند. لوپز متنش را این‌طور تمام می‌کند: «شاید دلیل این‌طور فکر کردنم این باشد که عقل از سرم نپرد. اما، هر قدر که احیاناً درباره‌ی ف. خیال‌پردازی کرده باشم، آنچه دیدم، آنچه در ابتدا مرا به خود جذب کرد و آنچه که در به جهانی گشود که حتی بعد از اینکه علاقه‌ام به او محو شده بود گسترده‌تر و گسترده‌تر شد، پابرجاست: پیکری آنچنان بیرون از نظم اجتماعی (با تمام قوانین، التزامات، تحقیرها، و مزخرفات هرروزه‌اش) که خواستِ گریختن را در من پایه گذاشت؛ و حتی به شکلی عمیق‌تر، «هیچ کار نکردن» او، بی‌نیازی‌اش به هر چیز (از جمله هر چه من برای بخشیدن داشتم)، عدم تعلق تام و تمامش به احساساتی که دیگران ممکن بود با او در میان بگذرانند یا اساساً نداشتن آن احساسات، و فقدان این افکار و احساساتی که این قدر مرا مضطرب می‌کنند. می شود گفت که آنچه مرا جذب کرده بود همان چیزی بود که نمی‌توانستم با آن کنار بیایم: شیوه‌ای اساساً متفاوت از بودن (حضور) در جهان.»



به مناسبت برنامه‌ی آیکون‌های دهه‌ی هفتاد کرایتریون چنل، سینترا ویلسون مقاله‌ای در مورد مد دهه هفتاد در سینما نوشته است و Performance دونالد کمل و نیکولاس روگ (۱۹۷۰) را یکی از رادیکال‌ترین‌ها در مد پارچه و لباس می‌داند. در مقاله‌ای از سال ۱۹۹۵ که سایت اند ساوند از آرشیو خود بیرون آورده است، نظریه‌پرداز و فیلمساز فقید پیتر وولن مسیرهایی از مراکش، چلسی بوهمی و ایران باستان را که منجر به ساخت این فیلم شده را ترسیم کرده، که گشت‌وگذاری در هم پیچیده با راهنماهایی شامل ویلیام باروژ، جوزف لوزی و مارین فیسفول است. وولن نوشته «Performance یک فیلم احیای دوباره(makeover) است که یک نیش غیرقابل انتظار در دمش دارد... فیلم گنگستری که به تدریج در یک پاستورال هیپی جذب می‌شود، اما یک هسته تقلیل‌ناپذیر خشونت باقی می‌ماند که روان‌گردان، موسیقی و س-ک-س هرگز نمی‌توانند بر آن غلبه کنند – در واقع به طرزی غیرعلنی شریک جرم هستند.»



خواندنی‌های بیشتر:

- شماره جدید مجله تخصصی Panoptikum با عنوان «نُرم‌ها و پازل‌های سینمایی» همراه با مقاله‌ای از توماس السسر درباره Inception به عنوان یک فیلم نمونه‌ای از ژانر بازی ذهنی(mind-game) و نوشته‌ای از میروسلاو زیلیپیاک درباره خاستگاه و کاربرد نرم‌ها در کارهای دیوید بوردول

- دیوید بوردول به بهانه‌ی قرنطینه نگاهی انداخته به روش‌هایی که فیلمسازان از فضای بسته برای داستان‌پردازی استفاده کردند.

- موئکو فوجی درباره توشیرو میفونه (با تاکید بر باسن ایشان ?)

- شماره جدید مجلات سینماسکوپ و فیلم‌کامنت (دانلود)

- کلی دانگ درباره A Woman After a Killer Butterfly کیم کی یانگ

- دو مقاله درباره Leave Her to Heaven جان ام استال نوشته‌ی مگان ابوت (درباره چشم‌های تیرنی) و ملیسا اندرسون + دو مقاله قدیمی‌تر نوشته مایکل کورسکی و ایموژن سارا اسمیت (درباره رنگ‌ها در فیلمبرداری لئون شمروی)


برای اطلاع از به‌روز‌رسانی‌ها ما را در تلگرام دنبال کنید
مرور رسانه ها و برنامه های سینمایی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید