بر اساس روایات آمده در دینکرد، میدانیم که ظاهرا اولین اوستای مکتوب در زمان بلاش شاه پارتی - یعنی در فاصله ۵۴ تا ۱۹۱ میلادی - گردآوری شده اما نسخه نهایی تا زمان خسرو (۵۳۱-۵۷۹) کامل نشده بوده. آخرین ویراستار دینکرد ظاهرا در سال ۸۷۰ هنوز نسخهای کامل از اوستا را در دست داشته و بر اساس توصیفاتی که از کتاب آورده به نظر میرسد که تنها یک چهارم اوستای نسخه «نمونه اولیه ساسانی» (Der sasanidische Archtypus) به دست ما رسیده است.
مسئله تاریخنگاری نسخ در نیمه دوم قرن نوزدهم و از طرف کارل هافمن مطرح شد. هافمن با همکاری نارتن در سال ۱۹۸۹ نتیجهگیری خود را منتشر کرد که دو مورد مهم آن قابل اشاره است:
یک) حافظه دبیران نسخههایی که به دست ما رسیده به مدلی گمشده بر میگردد، که نویسندهاش در حدود سال ۱۰۲۰ میلادی زنده بوده. این در حالی است که اولین اشارات به مزدیسنان مهاجر حاضر در هند به ۱۰۰۹ برمیگردد. از این نظر، قرن یازدهم در واقع تاریخی کلیدی در مطالعه اوستا محسوب میشود.
دو) نسخهها شامل اشتباهاتی است که نشان میدهد همهگی بر اساس اسناد موجود، بدون هیچ استثنایی، از یک نسخه واحد رونویسی شدهاند که هافمن آن را «نسخه بنیادین» (Stammhandschrift) مینامد و تاریخ آن را سدههای نهم و دهم فرض میکند.
این تاریخگذاری مستلزم رعایت بازه زمانی خاص بوده: نسخه بنیادین قطعا باید در تاریخی بین ۸۷۰، قدیمیترین اطلاع ما از نسخه کامل اوستا، و ۱۰۲۰، که تاریخ فرضی قدیمیترین نسخه شناخته شده اوستا است، قرار بگیرد.