اینکه چه تعداد از تماشاگرهای حاضر در سالن مشغول چک کردن اینستاگرام خود هستند آیا ملاک خوبی برای کیفیت یک تئاتر است؟ شاید بله! اینکه اجرا آنقدر جذاب و گیرا نباشد که مخاطب را درگیر خود کند میتواند نشان از ضعف کارگردانی، بازیگری و یا متن و ... باشد. اما موضوع این است که اگر یک تتلیتی نوجوان را به کنسرت استاد ناظری دعوت کنیم شاید حوصلهاش سر رفته و ترجیح بدهد همزمان که تحریرهای استاد را میشنود سری هم به اینستاگرامش بزند. به عبارت سادهتر «هر اثری مخاطب خاص خودش را دارد».
سوالی که به وجود میآید این است که «چطور مخاطب را به سالن بیاوریم»؟ واضح است! این ما هستیم که با «نوع دعوت» مخاطب هدفمان را مشخص میکنیم. سالها قبل با پخش تراکت تبلیغاتی، پوستر، بیلبورد و ... این کار را میکردیم. امروز فضای مجازی هم به آن اضافه شده است. هر پست، استوری، تیزر تبلیغاتی و کمپینی که منتشر میکنیم در واقع دعوتنامهی ماست برای مخاطبینمان. دعوتنامهای که باید بین عموم مردم مخاطب هدف ما را تشخیص داده و جذب خود کند. در غیر این صورت ممکن است سالن ما از افرادی پر شود که هیچ ارتباطی با اثر ندارند. اینجاست که خشت اول را کج گذاشتهایم و هرچقدر برای ادامهی تبلیغ تلاش کنیم و از مخاطب بخواهیم سینه به سینه دعوت کند، تا ثریا هم دیوارمان کج میرود و به منزل نمیرسد.
نمایش «در اسکله» مسعود نظریفرد را تماشا کردم. از متن خوب مسعود نظریفرد و بازی جذاب «امید فخرایی» و «عارف ساجد» لذت بردم. اما تا دلتان بخواهد برای پوستر افسوس خوردم. نه تنها فاقد مهمترین عنصر پوستر یعنی «زبان تصویر» است؛ بلکه مونتاژ ، لیآت، فونت، رنگ نوشتهها و به طور خلاصه تمامی عناصر این پوستر در ضعیفترین حالت ممکن قرار دارند. تصور کنید که این طرح به همین شکل روی بیلبورد یکی از خیابانهای اصلی شهر نصب شده است.
برای روشنتر شدن موضوع، پوستر و بیلبورد نمایش «در اعماق» به کارگردانی مرحوم مصطفی عبداللهی را ببینیم.
همانطور که در یادداشتهای قبلی گفته بودم «پوستر ویترین و شناسنامهی کار است». در واقع تبلیغات همان دعوتنامهای است که میتواند مخاطبِ اثر را تشخیص داده و او را برای تماشا دعوت کند. با تبلیغ خوب میتوان مخاطب هدف را شناسایی و دعوت کرد.
کارگردان یا بازیگردان؟
بهنظر میرسد همه چیز ختم به تبلیغات و پوستر و تیزر نمیشود. سؤالی که بعد از تماشای نمایش ذهنم را درگیر میکند تفاوت بین کارگردان و بازیگردان است. میزانسن (یا همان چیدمان صحنه) جایی است که کارگردان باید نشان دهد که در ترکیببندی و عناصر بصری چند مرده حلاج است.
چند برگه کاغذ روی پردهای سیاه نصب شده که در طول نمایش زمان و تاریخ را اعلام میکنند. همانطور که در تصویر نمیبینید نوشته شده « بیست سال بعد، ظهر» اما آیا این نوشته برای کسی که در ردیف دوم تا هفتم نشسته خوانده میشود؟ اگر خوانده نشدنش اهمیتی ندارد پس حضور و حواسپرتیاش چه لزومی دارد؟!
کاغذهایی روی زمین گذاشته شدهاند که «دریا» و «اسکله» را مشخص میکنند اما همانطور که در تصویر بالا هم نمیبینید اساسا برای مخاطبین ردیف دوم تا هفتم دیده نمیشوند!
در نهایت به نظر میرسد که مسعود نظریفرد در بازی گرفتن از بازیگرانش موفق بوده اما در قاببندی، دکور و به طور کلی میزانسن نتوانسته موفق عمل کند. با این وجود اجرای نمایش اسکله، در شهری که چندی پیش از سقوط تئاترش نوشته بودم، تولدی دوباره است. ای کاش با تبلیغی جذاب همراه میشد تا نویدبخش روزهای خوب برای اهالی این هنر باشد.