شاید باید توی غصه جون بدم؟ غصه؟ کی میگه اسمش غصه است احمق؟
نمیدونم بزرگسالی چیه. ورق به ورق اون کتابای کوفتی مدرسه رو حفظم. از هدیه ها تا دینی. از علوم تا شیمی. توی یکی از همون هدیه ها ها ادمیزاد وقتی نماز نمیخوند خدا اوفش میکرد. حالا مبحث خدا هم خودش پیچیده شده اصلا. اگنوستیک اتییست. مخلوط هم اجیل بود. نه ببخشید اجیل مخلوط بود میتونستی اجزاش رو از هم جدا کنی. دیگه تخمه ژاپنی و تخمه کدو این حرفا رو نداره بفرمایید اجیل.
میخوام بنویسیسم فقط نه چون برق نیست نه چون اب قطعه و میخوام برم حموم نه چون گوشیم شارز نداره چون سروش صحت توی ریلز اینستا گفت هر روز بنویس تا یه جایی به یه چیزی برسی. میخوام از داستان های کتاب دینی ابتدایی و شیمی آلی دبیرستان و مدار منطقی بنویسم تا استادی که بچه ها رو بعد از اغتراض انداخت و من رو بدون اعتراض بهم 7 داد.
این روزا کسی ادم خوبی نیست. انقدر این دریای خون بزرگ شده و انقدر کثافت به پر این و اون گرفته که یه روز میبینی میگن دورچی تموم شد. میپرسی چرا؟ میگن رفت باضیا. حافظه تاریخی هم ابهتی داشت پیش از این باضیا بازیا. یهو به خودت میای میبینی موزیک چاوشی شده قوت قالب صدا سیما. به قول ماعده حقشه. بریم انفالو کنیم اقا محسن رو. چی از دستم برمیاد دیگه؟ سوال اصلی اینه که اگر بربیاد هم انجامش میدم؟ نمیدونم. برام مهم نیست صحت توی اولین کتاب باز چی گفت برام مهمه که کتاب باز چقدر برام هیجان انگیز بود. یو کنت استیل دت شت فرام مای مموری عزیز جان.
خیلی وقتا نمیدونم چی میخوام و چیکار میکنم اما میدونم که ارامش خالص رو وقتی بدست میارم که هیچ موجود زنده ای به من امیدوار نباشه. لحظه ای که عالم و ادم ازم ناامید بشن تازه من خودم میشم. یا شاید تازه از خودم دور میشم. نمیدونم اما یکسال اخیر رو به این کار اختصاص دادم. نه با خوشحالی نه ارادی بلکه ناخوداگاه ولی به اسونی. چیز کوچیک و بی اسیبی نیست که میگم ساده بود. متاسفانه برای من ساده بود. انقدر کله م پره و انقدر دنیا مه الوده که دیگه چیزی به چشم نمیاد.
این روزا جادی میبینم و این ادم رو و بینشش رو ستایش میکنم. یه بار سر 401 گفت من اگر زندان نباشم کجا باشم؟ کاش به بینش و ارامشش میرسیدم. نه والا یاد نگرفتم کد بنویسم این چت جی پی تی احمق بهم کد میده و من احمق تر استفاده میکنم. متاسفانه دلم نمیخواد انقدر ساده و معمولی باشم. دلم میخواست ویژه باشم. دلم میخواست با قهوه ای و طوسی و کرم تیپ خوشگل بزنم لایه لایه لباس بپوشم. ولی یه لایه لباس میپوشم خیلی ادم معمولی ای هستم. احتیاجی رو در دنیا بر طرف نمیکنم و اونقدر که بچگیام فکر میکردم ادم خوشگل و باهوشی نیستم. به قول جوانان امروزی محض پیک می بازی نمیگم این حرف رو ها.
عشق ابدی میبینم و لاو ایلند هم دیدم. نمیدونم به واسطه ی اون حروم کردن زندگیه یا چی ولی فکر کنم واقعا به این ژانر علاقه دارم. بابا لنگ دراز و دشمن عزیز رو اخیرا دوبار خوندم. کاش هنوز ادما نامه مینوشتن. دارم تاریخ ویل دورانت میخونم. تاریخدان نیستم و حتی تاریخ راهنمایی هم نخوندم اما بنطرم دسته بندی بامزه ای داره. حالا میدونم تمدن چیه. ماها تو بی تمدنی محض زندگی میکنیم. فکر کنم اوج نشانه ی تمدن حال حاضر همون افتابه باشه.
قصد کردم مقاله انگلیسی بخونم ولی ریدینگم در حد بی وانه. ولی امان از لیسنینگم واقعا سی تو با افتخار.
الان حتی قصد ندارم این خط ها رو بخونم چون به عدم علاقه ای که به خودم پیدا کردم کمک نمیکه همجنینی شاید باعث بشه پستش نکنم. نیم فاصله هم نمیزنم چون نمیدونم توی سیستم کدوم دکمه ها رو باید بزنم. قوت غالب هم نوشتم قالب چون مغزم دیر کار میکنه.
تموم این حرفام زدم که شاید قبحش بریزه و بتونم به زندگی عادی تری برگردم. خیلی وقته از یکسری چیزا خجالت نمیکشم اما باید جرات بیانشون رو پیدا کنم.
مرسی که خوندی شرمنده که پراکنده و نامظم بود.