Emma
Emma
خواندن ۸ دقیقه·۳ سال پیش

اگر شریفی هستی؛ عنوان متن با خودت! (سری اول)

(این متن ؛ فقط و فقط ، نظر و دیدگاه شخصی و فردی من نوعی هست ، و قطعا ممکنه با تجربه یا تفکر شما ، تفاوت های محرز و زیادی داشته باشه !)

<چرا زندگی میکنیم ؟>

بازم سلام و روز ، شب یا هر وقت دیگه ای که این نوشته رو میخونی ، خوش :)

امیدوارم در حال خوندن این متن ، اعصابت خورد نباشه یا به دلایل مختلف از چیزی یا کسی ناراحت نباشی و حداقل یکبار به این مقوله فکر کرده باشی ، یا اگر نکردی اونقدر ذهن کنجکاوی داشته باشی که بعد از خوندن این متن بری و بهش فکر کنی ، یا حداقل متن من اینقدر خوب باشه که بخش کنجکاوی مغزت رو به فعالیت و فکر کردن در این مورد ترغیب کنه...:)

اگه دانشجویی یا حداقل شریفی هستی ؛ { منظورم دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف هست ، اینو برای اونایی نوشتم که اهلش نیستن و ممکنه با کلمه شریفی کمی هنگ کنن :) چون در ادامه هم قراره در همین مورد تو این متن بنویسم }؛ احتمالات زیادی هست که الان میتونه باعث بشه ، در کمال ناراحتی یا عصبانیت صفحه ویرگولت رو روی گوشیت یا لپ تابت ببندی و با تمام وجودت و با قاطعیت بگی : عه به این زندگی مزخرف!

خب ؛ این بازم بستگی به این داره که دانشجوی کدوم دانشکده باشی!

احتمالاتی که من میدم اینه؛

اگر مکانیکی باشی بسته به ترمی که الان هستی ، ممکنه از کوییز های سخت دکتر فلانی یا دکتر فلانی در حال نالیدن باشی و به این فکر کنی ، که آیا اصلا میتونم این ترم رو پاس کنم؟

اگر توی موعد انتخاب گرایش باشی ، حتما ؛ برای انتخاب گرایشت در به در دنبال ارشد ها یا سال بالایی های خوش اخلاق یا از خود راضی هستی که ازشون سوالای آسمونی و زمینی بپرسی، از بازار کار گرفته تا اپلای و چنان و فلان و بهمان و ...

یا دقدقه نمره فلان درس و بهمان درس برای انتخاب گرایش مورد نظرت و استرسی که تا آخر ، خیلی با وفا دست از سرت بر نمیداره ؛ یا استرس بالا نگه داشتن معدل برای اینترشیپ (کارآموزی) ، بسته به هدف ؛در خارج که مقوله اپلای و استرس جوابش به شدت زیبا پدر در آوره ، یا اگر داخل باشه ؛ بی نظمی های اداری بیشتر از اپلای ؛به شدت زیبایی ،دهان مبارک رو سرویس نکنه ؛ کمتر نخواهر بود و غیره و غیره ...

حالا ؛ اگر گرایشت کنترل باشه تو لیسانس و یا بخوای وارد سبد های زیبای نزدیک به برق و کامپیوتر بشی ، یا به قول آکادمیکال های دانشگاه ، وارد گرایش تکنولوجیکال ( technological ) مکانیک بشی ، به شدت بهت تبریک میگم !

تو یا یه بدبختی که تکلیفت با خودت مشخص نیست و دستی دستی خودت را به فرط زیبای بدبختی و دنیای بی انتهاو به شدت رقابتی کوفت لرنینگ و نرم افزارها و هوش مصنوعی از هر لحظه نزدیک تر کردی ، و فکر کردی با انتخاب این گرایش قراره به گروه رباتیک فضایی ناسا یا تسلا کامپانی بپیوندی و مرز های علم رباتیک در هاوارد ، استنفورد یا ام آی تی ، جابه جا کنی ؛ که باید بهت بگم این فقط یه خیال محظه! خیلی توش نمون و سعی کن زودتر به واقعیت بپیوندی ، تا حداقل یه برنامه خوب بتونی برای شرایط مختلف و از جمله موانع احتمالی یا قطعی آینده ، توی این مسیر به شدت دشوار داشته باشی! چون همه چی در واقیت در جریانه ، نه در خیال ! البته که خیال پردازی جوهره و شیرینی زندگی هست؛ مخصوصا توی این شرایط به شدت سخت الان ، ولی اگر همش تو یه عالم دیگه باشی که ریشه ای در واقیت نداره ، با مغز زمین خواهی خورد! در آینده ای که از بر گوش به تو نزدیک تره! پس واقع بین باش و سعی کن در کنار خیال پردازی های شیرین و کراش زدن روی رنک های دانشکده ها و در آوردن آمارشون به هر شکل و اشکال گوناگون و بعد شکست عشقی خوردن یا نخوردن ، یه برنامه خوب برای آینده ات داشته باشی!

یا اگر هم گرایش های دیگه ای مثل سیالات یا جامدات هستی یا میخوای بری، و البته یه آدم خیال پرداز هستی، احتمالا به فرش قرمز های مرسدس بنز ، یا بی ام دبلیو، یا شولت ، یا باز هم آقای پر حاشیه و پر خبر ایلان ماسک ؛ فکر میکنی که باز هم مرز های موتور ها و توربین های پیشرفته و انواع مواد چگال ها و سیال های مختلف با ویژگی های مختلف ، و مرز های علمی مکانیک رو در سیالات یا جامدات به طور کلی، بازم در استفورد ، ام آی تی ، برکلی یا هاروارد یا هر کوفت رنک بالای دیگه ای ، قراره جا به جا کنی! البته که این هم خیالی باطل بیش نیست! البته فکر نکن چون شاید رقابت کمتر یا سبکی نسبت به گروه قبلی در انتظارته ؛ خیالت راهته، خیر! در هر حال نگون بختی سراغت میاد ؛ شاید مزه اش یا زمانش فرق کنه ، ولی قطعا دوزش و اندازش فرق نخواهد کرد ، و در دوران زیبای کارشناسی ، تا قبل از گرفتن مدرک تجربش میکنی! پس نگران نباش اصلا!

به قولی گفتنی : دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره!

اگر هم برقی باشی ، بازم اوضاع انتخاب گرایش با چاشنی ویدیو ها و وبینار ها یا سمینار های متعدد دانشکده تون ، و سردرگمی را خواهی داشت و خب بسته به گرایشت ، باز هم مغوله زیبای کوفت لرنینگ ها و نرم افزار ها و حتی و شاید حتی ، در رقابت با به قول خودشون ؛ زاکر برگ ها یا دوروف های دانشکده کامپیوتر ، توی مغوله های مختلف کاری ، درسی، کارآموزی ، یا حتی اپلای ، روزگاری خواهی داشت!

اگر هم کامپیوتری باشی ؛ که با این همه ایونت های (event) دانشکده تون و wss و غیره و غیره ، احتمالا یا قطعا ، بسته به فعالیت ها و روابطت توی دانشکده ، کلی بهت خوش خواهد گذشت ؛ ولی رقابت تنگاتنگ و خیلی سخت معدل ، و بازم یادگیری انواع کوفت لرنینگ ها و نرم افزار های مختلف ، و البته افزایش مهارت ، برای موقعیت های مختلف ؛درسی، کار آموزی ، اپلای ، کاری و غیره و غیره ، باز هم سرسام زیبایی رو یه مدت به جونت میندازه ! درسته مثل دو گروه قبلی ، انتخاب گرایش نداری توی لیسانس ، ولی خب دیگه ؛ در مراحل مختلف برات جبران میشه ، پس خیلی خودشیفته و خوشحال نباش!

البته سکانس دیگه اش هم این میتونه باشه؛ که تو یه آدم خرخونی که ربطی نداره توی کدوم یکی از سه رشته بالا ، تحصیل میکنی؛ ولی شخصیتت اینه که همیشه عمرت با برنامه زندگی کردی ! از اول متولد شدنت ، در حال درس خوندن بودی و شاگر برتر کلاسی که همیشه معلم ها ، توی مدرسه دوستش داشتن ؛ فلذا در دانشگاه هم ایضا!

خلاصه ؛ در ادامه در آزمون های سمپاد پذیرفته شدی ، و در ادامه بازم درس خوندی و خلاصه سرتو درد نیارم ؛در یک مسیر کاملا مستقیم که خیلی هم دور از ذهن نبوده به دانشگاه مورد هدفت ؛ شریف زیبای من ، رسیدی !

در دانشگاه هم ، مسیر تعصب صدم به صدم را حفظ کردی و الان هم ، با یک معدل بالا، در حال برنامه ریزی کاملا جدی برای آینده و موفقیت های روز افزونت هستی که میدونی بهشون میرسی ؛ که باید اینجا بهت بگم؛خوش به حالت ، نه کم، بلکه خیلی زیاد! چون من همیشه دلم میخواست همچین چیزی باشم ، ولی متاسفانه نبودم و زیاد هم نتونستم کاریش کنم ، مع الاسف!

وایسا! بیا همین جا یه فلش بک بزنیم و برگردیم ! به عقب ... به خیلی عقب ... به اول متن ؛ همون جایی که با ناراحتی ، عصبانیت ، یا هر احساس دیگه ای میخواستی ویرگول رو ببندی ، و احتمالا بری جکوز پیش بچه ها، دوستات یا هم دانشکده ای هات یکم حال و احوال کنی و تغییر فاز بدی ، یا اگر رفیقی داری یا کسی رو میشناسی؛ یه سر به روزنامه بزنی و گپ و گفتی کنی و حالت یکم عوض شه و یه چایی هم بخوری که البته به شدت میچسبه :) البته اگر اونقدر صمیمی باشی که از این تعارف ها بهت بشه !

یا بری یه جای خلوت دانشگاه یا نزدیک دانشکده خودتون پیدا کنی، و یکم روی چمن ها دراز بکشی ، به دور از هیاهو ، به بدبختی های زندگیت فکر کنی ؛ یحتمل یه موزیک آروم هم گوش کنی ، یا بری کتابخونه و به عکس مریم میرزاخانی با اون نگاه عاقل اندر سفیه اش نگاه کنی؛ در ادامه بپرسی ازش: چرا من شبیه تو نیستم!؟ و اون با یه لبخند ملیح و با نگاهی پر معنا بگه : بچه جون، برو پی کارت! :)))

البته ؛ به نظر بنده ، دو مورد اول به شدت بیشتر از سایر موارد فوق پیشنهاد میشه ، چون تنهایی زیاد ، ممکنه البته خیلی ممکنه با فشار درسی ، دست در دست هم ، شما رو به افسردگی هدایت کنه که پایانش ، دست خودت نیست ؛ پس تا حدالامکان سعی کن از تنهایی در مواقعی که حالت خوب نیست ؛ به شدت دوری کنی!

...

چون متن یکم طولانی شد ؛ ادامه اش برای سری بعد ...:)


و خب بازهم در ادامه ؛ اگر هر نظر ، انتقاد یا هر صحبت دیگه ای داشتی ، لطفا در کمال رعایت ادب و احترام به نظر و حقوق شخصی خودت و من ، خیلی خوشحال میشم که با من توی کامنت یا این آیدی ناشناش تلگرام به اشتراک بگذاری که هم راحتی من حفظ بشه و هم خودت ؛

https://t.me/TeleCommentsBot?start=sc-340412-sQEjQfO

به پایان آمد این دفتر ...*

حکایت همچنان باقیست ...*

سرگردان و حیران، در جست و جوی بی نهایت های ناشناخته :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید