Emma
Emma
خواندن ۶ دقیقه·۳ سال پیش

اگر شریفی هستی ؛ عنوان متن با خودت ! (سری دوم)

اول سلام ؛ و روز ، شب یا هر وقت دیگه ای که داری این متن رو میخونی خوش! :)

بدون چک و چونه و فوتی وقت، بریم سراغ ادامه ماجرا!

البته ،امیدوارم بخش اول بقدری خوب بوده باشه ، که بخش دومش ارزش خوندن داشته باشه :)))

فلذا ؛ در ادامه همه نصیحت های قبلی و داستان ها و ماجرا ها از دیدگاه یه آدم نامعتبر( خودم رو عرض میکنم البته :) )، به جایی از ماجرا رسیدیم که نیاز داشت برگردیم به عقب !

البته خیلی عقب ! شاید نه یکم؛ بلکه قطعا قبل تر از داستان جالب، عجیب، و منحصر به فرد دانشگاه که به نظر من مزه اش با همه مزه هایی که قبل از اون توی زندگی چشیده شده ، کاملا متفاوت هست. نمیدونم چطوری باید با کلمات توصیفش کنم ، چون خودم هنوز به شدت درگیر دنیا و آخرتش هستم ( منظورم از این اصطلاح ؛ جمله عمومی معروف : یک پا این طرف دنیا و پای دیگه اون طرف دنیا هست ، البته شما بد نویسی بنده رو به بزرگی خودتون عفو کنید:) ) ولی امیدوارم که شما مثل من نباشید و بتونید تجربیات خودتون رو جایگزین این عبارت کنید ، و مزه اش رو توی ذهنتون بازیابی کنید و لذت ببرید!

ولی برگردمون قرار نیست عجله ای و بدون هدف باشه! قراره به این فکر کنیم که چرا و چی مارو به اینجا رسوند و دلیلش چی بود؟ چه چیزی مارو توی این مسیر قرار داد ، و باعث شد اینی باشیم که هستیم . فارغ از اینکه الان راضی هستیم یا ناراضی، شروعش از کجا بود ؟! چه چیزی در زندگی ما شروع شد ، یا بهش برخورد کردیم یا برامون تموم شد که احساس کردیم نیاز داریم مسیرمون رو عوض کنیم ، یا حتی اگر هیچوقت نیازی به تغییر مسیر نداشتیم ؛ همون مسیری که ادامه دادیم و به اینجا رسیدیم از کجا شروع شد ؟

حالا اگر در ادامه به طی کردن مسیر هم برسیم ، که چه بهتر ! اینکه چرا و چطور این مسیر رو طی کردیم ، چه چیز هایی رو فدای این مسیر کردیم ، چه چیز هایی رو به دست آوردیم یا قربانی کردیم ، از چه چیز هایی گذشتیم و به چه چیزهایی توجه کردیم ، تفکر و هدف و خواسته اون موقعمون چی بود و چقدر از اون برای ما به شخصه تحقق پیدا کرد و به چه مقدارش رسیدیم ؟ چقدر از اون چیز هایی که فکر میکردیم ، درست از آب درومد و چقدرش اشتباه؟! ( حالا شما برای اینکه هنگ نکنید میتونید برگردین به سال کنکورتون و این نوشته رو با اون تطبیق بدین ، از زمانی که توی مسیر این هدف یعنی دانشگاه یا رشته موردنظرتون یا هر دو رسیدید ، چطور شد که این شد هدفتون و چطور شد که بهش رسیدید؟!)

شرمنده ! اگر اومدید این بند ، که من تجربه و نظرم رو بهتون بگم ؛ در جواب این ، اول: تنها چیزی که باید بگم اینه که من خودم آدم موفقی برای نیستم؛ فلذا تجربه من به دردتون نمیخوره اصلا!

دوم: من خودم هنوز تازه کارم و تموم نکردم چیزی رو ، و وقتی تجربه تکاملی ندارم پس؛ در جایگاهی نیستم که بخوام نتیجه گیری کنم از چیزی !

فقط هدفم از این به عقب برگشتن ها ، اینه که میدونم الان همه بخاطر دلایل مختلف در حال غر زدن هستیم و همیشه چیزی هست که نداریم و میخوایم بهش برسیم! البته ، به نظر من این ذات انسان هست و چون توی ذاتمون هست ، نمیتونیم کاریش کنیم و فقط برای تسلی خاطر میتونیم به تلاش کردن و برنامه ریزی و هدف گذاری و این جور چیزا پناه ببریم ؛ که اگر توش خوب باشیم و پشت کار داشته باشیم ، شاید تا حدودی حالمون رو بهتر کنه و از شرایط سختمون اندازه سر سوزنی یا بیشتر بکاهه ولی بازم ؛ با همه این شرایط وقت های زیادی هست ، که میرسیم به جمله < آنتوان دوسنت اگزوپری > که میگه :" هیچکس از جایی که هست ، راضی نیست!"

فقط میخوام بگم؛ میدونم که زندگی سخته و توی شرایط سختی زندگی میکنیم، نه فقط من میدونم بلکه خود خدا هم میدونه و حتی این مطلب رو توی قرآن گفته که "لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي كَبَدٍ " ؛ یعنی : " که ما انسان را به حقیقت در رنج و مشقّت آفریدیم" ولی همون خدا هم گفته "مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَىٰ" ؛ یعنی :" که خداوند هرگز تو را وانگذاشته و مورد خشم قرار نداده است"

الان قصدم از گریز به این آیه ها ، این نیست که بگم باید توی لحضه های سخت سکوت کرد و هیچی نگفت ، اصلا! (چون خودم حقیقتا یک سال و اندی هست که طالب چیزی هستم و بهش نمیرسم ، و هی غر و لند و فکر و استرس و دلیل که چرا؟)

میخوام یه کنایه بزنم، البته به خودم و بگم که شاید گاهی اوقات ، تفکر اندک در گذشته ، بتونه ما رو به این برسونه که بعضی وقتا در کمال نا امیدی ، درهایی به رومون باز شد که فکرشو هم نمیکردیم ! :)

نمیخوام الکی حرف شعاری بزنم و نصیحت کنم ؛ چون خودم رو در حدی درستکار نمیبینم که بخوام کسی رو نصیحت کنم؛و همه اون چیز هایی هم که بالا نوشتم ، راستش ؛ مخاطب اصلی اش خودم بودم ، فقط میخوام بگم ، الان چیز هایی داریم یا جایی هستیم که یه روزی میخواستیم ، یا اصلا فکرشو هم نمیکردیم ، شاید در آینده هم به اون چیزی که میخوایم برسیم ، یا حتی بهترشو ؛ کی میدونه؟

مدت چند هفته گذشته ، از فرط استرس و ناراحتی و تکرار جمله ؛ " لعنت به زندگی که منو به اون چیزی که میخوام نمیرسونه ، این همه آدم رسیدن ، چرا من نه ؟" درگیر یه بیماری کوچک در ناحیه گردن شدم که منو به شدت ترسوند، ولی الحمدالله ؛ خدا مثل همیشه پای بنده ای که آفرید ، وایساد و بهش رحم کرد و دکتر گفت که چیزی نیست ، و فقط دلیلش فشار و استرس زیاد هست . اما این ماجرا ، خیلی و به شدت تلنگر خوبی بود برای من ! دلیلش هم این بود که مدتی خودم رو یک قدمی مرگ میدیدم ، و همین موضوع ، خیلی چیز ها رو برام تداعی کرد و باعث شد به خیلی چیزا فکر کنم !

اولش اینکه ؛ زندگی خیلی کوتاهه ، و اگر واقعا چیزی رو میخوایم ، باید براش دست بجونبونیم ! چون شاید یه روزی واقعا دیر بشه و اون روز ؛ روزی باشه که اصلا حتی فکرشو هم نمیکردیم . روزی برسه که جدی واقعا زمانی نداشته باشیم ، تا به چیزی برسیم ، پس ؛ هرچه زودتر دست بجونبونیم و خودمون رو از لذت داشتن چیزی که واقعا میخوایم ، ولی به دلیل بهانه های متوالی ، هی امروز و فردا میکنیم و عقب میندازیم ، محروم نکنیم!

و هرچه زودتر برسیم بهش ؛ تا قلبمون یکم آرامش پیدا کنه ، شب ها یکم راحت تر بخوابیم ، و یکم بیشتر وقت داشته باشیم تا از رنگ های زیبایی که دنیا توی هر فصلش ، نمایان میکنه و مصداق بارزش طبیعته لذت ببریم و یادبگیریم . از لذت های زیادی که همین حالا در دسترس داریم ولی توجهی بهشون نمیکنیم که مهم ترینش خانواده هست که به نظرم ؛ نعمتی ست بینظر و بی بدیل که گاهی اوقات ، بخاطر شلوغی ذهنمون ازش غافل میشیم و تاریکی اتاق رو به روشنایی اون ، ترجیح میدیم بیشتر استفاده کنیم. :)

سرتون رو درد نیارم ؛ حقیقتا مخاطب همه این نوشته ها خودم بودم ولی پیشنهاد میکنم بهتون ، که فکر کردن بهش ؛ البته از دیدگاه و نظر خودتون ، برای خودتون هم خالی از لطف نیست !

خیلی ممنونم ازتون که وقت ارزشمندتون رو در اختیار یه آدم ... قرار دادید:) (جای خالی رو دوست داشتید خودتون پر کنید:))


در آخر هم خیلی خوشحال میشم که هر نوع نظر ، انتقاد یا سخن دیگه ای از دیدگاه شما از طریق همین کامنت ها یا آیدی ناشناس تلگرامی که پایین میذارم بفهمم و به معلومات اندکم ، اضافه کنم :


https://t.me/TeleCommentsBot?start=sc-340412-sQEjQfO


به پایان آمد این دفتر ...*

حکایت همچنان باقیست ...*


سرگردان و حیران، در جست و جوی بی نهایت های ناشناخته :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید