میدونی این افکار و چی زیبا میکنیه اره درسته یه اقیانوس بی کران
ابی خیلی رنگ ملایمیه من دوسش دارم یه حس خوبی به ادم میده
حالا دور نشیم
دنیا از دید یک ماهی
ماجرا از وقتی شروع شد ک تو اب های ازاد در حال چرخیدن بودم خیلی اروم بود خیلی سکوت دل نشی داشت البته خیلی دل فریب بود ادمو به عمق سکوتش میبرد تا چشم میکشت پاک پاک بود بدون هیچ ماهی سایه بزرگی بالا سرم دیدم یه قایق ماهی گیری نمیدانستم اینقدر عمرم زود به پایان میرسه چون دست خودم نبود یه حس ناخداگاه منو سمت قلاب صیاد می کشید یه حس بی اختیار انگاری فقط باید میدیدم ک چه بلایی سرم میاد اینو من تشبیه میکنم به تقدیر به چرخه زندگی که تو فقط میتونی خوشحال باشی یا غمگین همین خودش پیش میره به سرعت جالب بود وقتی خوشحال بودم زمان جوگیر میشد و زود میگذشت ولی اخر قصه من تلخ رغم خورد
توی چرخه حیاط چه ناباورانه قدم ستودم