ویرگول
ورودثبت نام
بولوت
بولوتویراستی: https://virasty.com/DreamNaz ایتا: https://eitaa.com/dailydream
بولوت
بولوت
خواندن ۸ دقیقه·۳ ماه پیش

دروغی به ظرافت خلخال زن یهودی

ادعای دین‌داری و تشیع داریم؛ اما حتی قرآن و نهج‌البلاغه را که به نوعی دو کتاب راهنمای اصلی و مهم مذهب ما هستند، یک دور با دقت و توجه نخوانده‌ایم. آن‌قدر که هر سال و با هر اتفاق تکراری خاله‌زنکی از سنخ گیس و گیس‌کشی دختران نوجوان، خلخال پرسروصدایی را از لابلای سخنان حضرت امیرالمؤمنین علی (سلام الله علیه) بیرون می‌کشیم تا با علم کردن آن فریاد وامصیبتا سر دهیم و مهر سکوت بر دهان دلسوزان اوضاع اسفناک فرهنگی جامعه بزنیم.

نمی‌دانم شمایی که این نوشته را می‌خوانید، تابه‌حال خودتان یک‌بار حدیث اصلی و کامل مربوط به آن ماجرای معروف را خوانده و به پیام و معنای آن توجه کرده‌اید یا نه؛ اما شک ندارم شکل دست‌کاری‌شده و تحریف‌یافته آن دست‌کم یک بار به چشم و گوشتان خورده است. شاید سخن حضرت را این‌گونه شنیده باشید که: «اگر از پای یک زن یهودی خلخال به ظلم و جنایت دربیاورند، انسان خوب است تا از این غصه بمیرد.» و یا شاید هم آن را به این صورت خوانده باشید که: «شنیده‌ام دشمنان از پای دختر یهودی، خلخال کنده‌اند. اگر مرد مسلمانی به‌خاطر این غصه دق کند و بمیرد رواست.» هر چه است، هر دو نادرست است و تحریف!

پیش از مرور سخن اصلی حضرت امیرالمؤمنین (ع) باید نکته‌ای را در نظر داشته باشیم. اولاً مهربانی و دلسوزی ایشان نسبت به عموم امت، بر کسی پوشیده نیست و هیچ‌کس در یتیم‌نوازی و پیگیری احوال بیوه‌زنان و سالخوردگان به پای ایشان نمی‌رسد. در ثانی، عدالت علی (ع) در طول تاریخ زبانزد بوده است؛ تا جایی که خود ایشان در آغاز خلافتش می‌فرماید: «به خدا سوگند، بیت‌المال تاراج‌شده را هر کجا که بیابم به صاحبان اصلی آن بازمی‌گردانم؛ حتی اگر با آن ازدواج کرده یا کنیزانی خریده باشند [۱].»

با وجود قلب رئوف امیرالمؤمنین (ع) و حوادث تلخی همچون شهادت رسول اکرم (ص) و شهادت حضرت زهرا (س) که در طول زندگی ایشان رخ داد، در هیچ‌جای تاریخ از زبانشان آرزوی مرگی شنیده نشد؛ مگر در حدود دو سال پایانی عمرشان که به ایام پس از آخرین جنگ (جنگ نهروان) مربوط می‌شود. در واقع امیرالمؤمنین (ع) در هیچ دوره‌ای از حیات شریف خود، جز این دوره، آرزوی مرگ نکرده است [۲].

ماجرا از آغاز حملات فرماندهان لشکر معاویه به شهرهای تحت حاکمیت امیرالمؤمنین (ع) شروع می‌شود؛ حملاتی که در هدف ظاهری خود، برای کشتار مسلمانان و غارت اموالشان صورت می‌گرفت، اما در اصل به دنبال تحقیر توان حکومتی حضرت و ضربه زدن به جایگاه امامت و خلافت ایشان بود.

در اولین شبیخون و غارت، ضحاک بن قیس به دستور معاویه به سمت کوفه لشکرکشی کرد و از بادیه‌نشینان تا حاجیان را مورد هجوم قرار داد، عده‌ای را کشت و اموال دیگران را دزدید. حضرت علی (ع) با اطلاع از این لشکرکشی، مردم را به ایجاد آرایش جنگی برای حمله به دشمن و دفاع از کیان اسلامی دعوت کرد. اما کوفیان در کمال شرمساری، طفره رفتند و با بهانه‌جویی‌هایشان از اقدام نظامی سر باز زدند. حضرت در سخنانی حزن‌انگیز به این اهمال‌کاری مردان امت اسلام واکنش نشان می‌دهند و در اثنای آن می‌گویند: «به خدا قسم، دیدار با پروردگارم را با همین نیت و بصیرتی که دارم دوست دارم؛ که در آن راحتیِ بزرگ است و رهایی است از سخن گفتن با شما و تحمل سختی‌هایی که از شما می‌کشم و مدارایی که با شما می‌کنم [۳].»

چند ماه بعد، معاویه دوباره به فکر افتاد لشکری را برای غارت در حاشیه رود فرات و ترساندن مردم عراق به نواحی تحت حکومت امیرالمؤمنین (ع) بفرستد و برای این کار نعمان بن بشیر را انتخاب کرد. با رسیدن خبر لشکرکشی نعمان، حضرت مردان جنگی را جمع کردند و با هشدارهای جدی به آن‌ها فرمان دادند برای دفاع آماده شوند، پیش از آن که لشکر دشمن سر برسد و با هتک نوامیس و کشتار مردم و غارت اموالشان روزگار را بر آنان تیره کند. اما مردم باز هم سستی کردند و کار به جایی رسید که امیرالمؤمنین (ع) قرآنی بر سر مبارکشان گرفتند و گفتند: «خدایا! من آن‌ها را نمی‌خواهم، آن‌ها هم مرا نمی‌خواهند. خدایا! مرا از دست آن‌ها راحت کن و آن‌ها را از من [۴].»

سپس در یکی از شرم‌آورترین غارات تاریخ اسلام، سفیان بن عوف به دستور معاویه راهی شهرهای انبار و مدائن در بلاد اسلامی شد و در حالی که در مسیر رسیدن خود به انبار از مناطق هیت و صندوداء می‌گذشت، نه‌تنها لشکری از مسلمانان را به دفاع از کیان اسلام در آن شهرها ندید بلکه سرتاسر حاشیه رود فرات را خالی از سکنه یافت! مسلمانان با شنیدن خبر لشکرکشی سفیان، اسباب جمع کرده و به آن سوی فرات گریخته بودند...

اما داستان اصلی در شهر الانبار رقم خورد، جایی که تنها یک لشکر سی و چند نفره از مردان مخلص برای جنگیدن با دشمن باقی ماندند و آن‌ها هم همگی کشته شدند. لشکر معاویه به شهر هجوم بردند و بی‌دردسر، هر چه به چنگشان آمد غارت کردند؛ تا آن‌جا که سفیان غامدی در شرح واقعه به معاویه می‌گوید: «به خدا قسم تا کنون جنگی نکرده بودم که بی‌خسارت‌تر، چشم‌روشنی‌بخش‌تر و شادمان‌کننده‌تر از این جنگ باشد! [۵]»

آن‌چه امیرالمؤمنین (ع) پس از این واقعه برای مردم بازگو کردند، خطبه‌ای نسبتاً طولانی و سراسر درد و رنج بوده است. روایت شده حضرت در آن زمان بیمار بود و توان ایستادن بین مردم را نداشت؛ اما همچنان که غم و حزن شدیدی در چهره‌اش مشاهده می‌شد خطابه‌اش را مکتوب کرد و به غلامش سعد داد تا برای مردم بخواند. ایشان پس از حمد و ثنای الهی فرموده‌اند: «من آن‌قدر شما را برای رشد و هدایتتان سرزنش کردم که ملول و خسته شدم، و شما آن‌قدر با سخنان مسخره‌آمیز جواب مرا دادید که آزرده گشتم [۶].» سپس مفصل به ضرورت جهاد پرداختند و در ادامه گفتند: «من شب و روز، نهان و آشکار، شما را به جنگ دشمنان خودتان دعوت کردم، و به شما گفتم که با اینان بجنگید پیش از این‌که با شما بجنگند. به خدا قسم هیچ ملتی در میان خانه‌اش مورد حمله قرار نگرفت مگر این‌که ذلیل شد. اما شما [...] سرپیچی کردید و کلام مرا پشت سر انداختید، تا جایی که در سرزمین خودتان از هر سو مورد حمله واقع شدید، و سرزمین خودتان از تصرفتان خارج شد [۷].» و سرانجام آن جملات معروف را بیان کردند، با دقت بخوانید: «به من خبر رسیده که دشمنان شما به خانه زن مسلمان و زنی که در پناه اسلام بوده وارد می‌شدند و خلخال آن‌ها را از پایشان و گوشواره را از گوششان درمی‌آوردند و هیچ‌کس مانع آن‌ها نمی‌شده است. آن‌ها با دست پر برگشته‌اند، در حالی که هیچ‌یک از آن‌ها حتی زخم هم برنداشته است. اگر مرد مسلمانی به‌خاطر این حادثه از شدت تأسف و غصه بمیرد به نظر من سرزنشی ندارد... [۸]»

جمله را خواندید؟ آیا تأکید امیرالمؤمنین (ع) بر زشتی فرار مردان مسلمان از دفاع از نوامیس‌شان را می‌بینید؟ این خطبه در نهج البلاغه هم با اندکی تفاوت و حتی با تأکید بیشتر بر گریز بی‌دردسر لشکریان دشمن، به این صورت آمده است: «به من خبر رسیده که مردی از لشکر شام به خانه زنی مسلمان و زنی غیرمسلمان که در پناه حکومت اسلام بوده وارد شده، و خلخال و دستبند و گردن‌بند و گوشواره‌های آن‌ها را به غارت برده، در حالی که هیچ وسیله‌ای برای دفاع، جز گریه و التماس کردن نداشته‌اند. لشکریان شام با غنیمت فراوان رفتند بدون این‌که حتی یک نفر از آنان زخمی بردارد، و یا قطره خونی از او ریخته شود. اگر برای این حادثه تلخ، مسلمانی از روی تأسف بمیرد، ملامت نخواهد شد... [۹]»

واضح است آن‌چه حضرت علی (ع) را بر آن داشت تا مرگ را برای هر مرد مسلمانی از جمله خود روا بداند، غارت تکه‌زیوری از یک زن –آن هم بدون آن‌که آسیبی به او برسد– نبود. عرصه، عرصه‌ی جنگ بوده و نه‌تنها غارت، بلکه حتی قتل و کشتار هم در آن انتظار می‌رفته است. اما فکر می‌کنید اگر مردان مسلمان در برابر هجوم دشمن ایستادگی می‌کردند و با وجود تمام تلاشی که به خرج می‌دادند باز هم چند نفرشان شهید می‌شد و بخشی از اموالشان از جمله همین خلخال مشهور به تاراج می‌رفت، همچنان حضرت می‌فرمودند اگر کسی از غم سرقت آن زیور بمیرد رواست؟! یا لشکریان را می‌ستودند که با جان و مال و آبرویشان در برابر دشمن ایستاده‌اند و مقاومت کرده‌اند؟!

بر خلاف تقطیع کلام و دستکاری ظریفی که در سخن حضرت امیرالمؤمنین (ع) صورت گرفته تا هر بار دست‌مایه‌ی مظلوم‌نمایی‌های فتنه‌انگیز شود، آن‌چه امام را در سال‌های پایانی عمر خود و به‌ویژه پس از ماجرای غارت شهر انبار، اندوهگین و آرزومند مرگ می‌کرد، غارت خلخال پای زن یهودی نبود؛ بلکه #جهادگریزی مردان مسلمان در برابر دشمنان اسلام بود!

‌

پ.ن.: در هر یک از حملات دشمن، تعداد اندکی از مردان جنگی –آن هم پس از درخواست‌های بسیار امیرالمؤمنین (ع) یا از روی غیرت دینی و شجاعت ایمانی خود– اقدام به لشکرکشی می‌کردند؛ اما یا آن‌قدر ترسیده و هراسان بودند که کاری از پیش نمی‌بردند و یا آن‌قدر تعلل می‌کردند و دیر می‌رسیدند که دشمن، کشتار و غارت خود را کرده و رفته بود.

‌

پاورقی:

۱. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین (ع)، سال ۱۳۸۹، خطبه ۱۵ (صفحه ۳۹)

۲. ترجمه الغارات، علیرضا پناهیان، انتشارات بیان معنوی، سال ۱۴۰۱، صفحه ۱۴

۳. همان، صفحات ۲۰۲ و ۲۰۳

۴. همان، صفحه ۲۱۷

۵. همان، صفحه ۲۲۲

۶. همان، صفحات ۲۲۶ و ۲۲۷

۷. همان، صفحه ۲۲۸

۸. همان، صفحات ۲۲۸ و ۲۲۹

۹. نهج البلاغه، خطبه ۲۷

‌

نهج البلاغهزنانحجابجهادامیرالمؤمنین
۱
۰
بولوت
بولوت
ویراستی: https://virasty.com/DreamNaz ایتا: https://eitaa.com/dailydream
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید