سال پیش بود شب بود هوا هم سرد بود،اتفاقا شب یلدا هم بود
که تصمیم گرفته بودم بعد از آن همه سختی و پوچی و تحقیر ته مانده ی جانم را تمام کنم
با چند قرص و یک لیوان توی تختم خزیدم
صدای تیک تاک ساعت و وزش باد و ورق آلومینیومی قرص آخرین هم نوازی زندگیم را مینواختند البته قرار بود آخریش باشد
قرص اول و دوم را انداختم بالا،از پشت پنجره به حیاط نگاهی انداختم دلم برای تنهایی باغچه سوخت
قرص سوم را که در آوردم باخودم گفتم هی صبر کن! چکار میکنی؟به خیالت تو تمام شوی همه ی بدهای دنیا خوب میشود؟!جنگها تمام میشوند؟متجاوزان منقرض و سیاستمداران راحم؟پدرمادرت هم سوم و هفتمت را باهم میگیرندو بعد از آن میشوی قاب عکسی که هرسال یلدا و نوروز کنارشان مینشینی. عوضش تو میبازی به خودت هم میبازی نه هیچکس دیگر!
داشتم خام خودم میشدم راست میگفتم من اگر خودم را تمام میکردم میباختم ،هنوز کلی #کتاب نخوانده داشتم کلی #فیلم ندیده و کلی حرف نگفته هنوز کتاب ها و #شعرهایی بود که ننوشته ونسروده بودم.هنوز کنار #ایفل عکس نگرفته بودم و #داخل آزادی(برج)را ندیده بودم چه تابوها که نشکسته بودم و چه حق ها که نگرفته بودم .هنوز خودم و امثالم با موهای پریشان و دامنهای کوتاه در شهری بدون چشمانی آفت زده چرخی نزده بودیم. چه سفرهایی که نرفته بودم و چه کافه هایی که قهوه شان را نخورده بودم. چه دوستهای که پیدا نکرده بودم هنوز استادیوم آزادی نرفته بودم هنوز ترش تره وکلانه نخورده بودم هنوز مسجد صورتی و باغ فرح را ندیده بودم. تاج محل ,تاج محل را بگو که هنوز نرفته بودم هنوز کلاه فارغالتحصیلی ام را هوا نینداخته بودم .
درختی نکاشته بودم .سوارکاری نکرده بودم و اسبی رالمس نکرده بودم هنوزم کسی روز تولدم سورپرایزم نکرده بود.من هنوز شروع نکرده بودم و میخواستم تمام کنم . از همه مهم تر هنوز تورا پیدا نکرده بودم هنوز لبانت را نبوسیده بودم و کنارت نخوابیده بودم لمسم نکرده بودی و یکی نشده بودیم.
درست شبی که قرار بودم تمام شوم آغاز شدم?
در اين سرماى بى آتش یلدایتان گرم☃️❄?
#يلدا
lady.dalir/instagram.com
30/9/98