دنیل
دنیل
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

نیمفومانیاک، بعد از خط قرمز

هر بار فیلمی از فون تریه می بینم ذهنم برای چند روز درگیر می شود، فیلم های او اینگونه نیست که پس از پایان شما را رها کند. آخرین بار پس از خانه ای که جک ساخت و آشنایی ام با OCD بود که چنین حسی داشتم و همان طور که یک بار خود فون تریه گفت فیلم هایش مانند سنگی در کفش هستند.

نیمفومانیاک درباره زنی است که دارای اختلالی با همین نام است. نیمفومانیاک به این معناست که او قدرت و نیاز جنسی بسیار قوی تری نسبت به بقیه مردم دارد. فیلم زمانی شروع می شود که شخصیت سلیگمان راوی اصلی داستام ما یعنی جو را پیدا می کند و مکالمه ای جالب بین آنها شکل می گیرد. نیمفومانیاک را اختلال خطاب کردم ولی راستش را بخواهید خیلی نیازی نمی بینم روی تفاوت های این چنینی برچسبی بزنم و فکر می کنم نیازی نیست همه ی مردم در یک محدوده ی مشخص قرار داشته باشند. شاید بتوان گفت فیلم هم با ما موافق است و حتی در جایی شاهد هستیم که جو مواضع ملایمی درباره پدوفیل ها دارد و معتقد است که فقط 5 درصد آنها به امیال خود جامع عمل می پوشانند و اکثر آنها تمام عمر با خواسته های خود مقابله می کنند و به این جهت شایسته دریافت مدال هستند. همچنین جو با انها احساس هم دردی می کند و معتقد است به دنیا آمدن با چنین تفاوتی می تواند رنج های زیادی را به انها تحمیل کند و همواره خودش را با داشتن شرکای جنسی بی شمار تنها می داند. داستان فیلم از به چالش کشیدن تعاریف هیچ ابایی ندارد و برای مثال در جایی جو می گوید "پاسخ به شهوت ساده است، بله و خیر اما عشق به پست ترین امیال انسان چنگ می زند و با دروغ در هم طنیده می شود". در طول فیلم بحث هایی درباره نژادپرستی و استفاده از واژه نیگرو و یا سقط جنین صورت می گیرد که بسیار بحث برانگیز هستند. در بحث سقط جنین سلیگمان تصمیم را منطقی می داند و معتقد است افراد زیادی ممکن است با این تصمیم از عذاب نجات پیدا کنند و تصمیم درباره این موضوع را کاملا زنانه می داند ولی از سویی دیگر نمی تواند شنیدن جزئیات سقط کردن را تحمل کند.

یکی دیگر از سکانس های تاثیر گذار فیلم جایی است که جو بر سر بالین پدر در حال مرگ اش می رود، اینجا نهایت افول جو دیده می شود و پدرش را به عنوان مردی که نماد خیر مطلق است در حال عذاب کشیدن می بینیم. او درد می کشد، توهم می بیند و کنترل مدفوع و ادرار خود را از دست داده و در مقابل جو خودش را کثیف می کند. جایی از داستان جو خود را در انجمن ترک اعتیاد می بیند و بالاخره کنترل خود را از دست می دهد و خطاب به آنها می گوید که یک نیفومانیاک است و از کارش لذت می برد و مانند آنها به دنبال جلب توجه و چیز دیگری نیست، هرچند صحبت های او پرخاشگرانه است ولی این حس پذیرش خود می تواند بسیار جالب باشد.

پایان بندی این فیلم که خود از دو قسمت تشکیل شده بسیار عجیب است. در لحظات پایانی فیلم وقتی مکالمه ی دردناک و پر از سیاهی سلیگمان و جو به پایان می رسد آن دو را کنار پنجره مشاهده می کنیم و شاهد هستیم که سلیگمان می گوید نور خورشید به هیچ وجه روی خانه ی من نمی افتد و به مقدار کمی از نور که روی دیوار روبروی پنجره قرار دارد اشاره می کند و می گوید نمی داند از کجا می آید، جو می گوید این زیباست و اینگونه به نظر می رسد که در حال دیدن امیدی هرچند کم در انبوهی از سیاهی هستیم و فیلم می خواهد بگوید که امید خود را از دست ندهید ولی عجله نکنید و احساساتی نشوید چرا که با فیلم سازی واقع بین و متفاوت طرف هستیم. مدت کوتاهی پس از این مکالمه شاهد این هستیم که سلیگمان پس از رفتنش نزد جو بر می گردد و قصد دارد با او بخوابد، این در حالی است که سلیگمان خود را آسکشوال می داند و هیجان زده نشدن او درباره داستان های جو گواهی بر این ادعاست و اینجاست که جو با او مخالفت می کند و به او شلیک می کند ، از طرفی جو پس از پایان مکالمه به سلیگمان گفته بود که به تنها دوست او در زندگی تبدیل شده و خوشحال است که داستانش را برای او تعریف کرده و جایی از داستان کسی که قصد قتل او را داشته را نکشته است و به قاتل تبدیل نشده است. پس از این این سکانس تاریکی ای بی مثال را تجربه خواهید کرد.


فیلمسینماکارگردانفون تریه
در این مکان چیزهایی به وسیله کلمات تخلیه خواهند شد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید