Davin·۷ سال پیشکمی آشفتگیبا کلی واژه تو ذهنم ، مدام قدم می زنم توی خونه. صفحه ورد فکر می کنم یک ساعتی میشه همینجور سفید مونده و من قدم می زنم و فکر میکنم فقط . برای کم کردن این اشفتگی های ذهنی به کاغذ که نه از بس با موبایل و کامپیوتر ور رفتیم قلم دست گرفتن سخت شده به همین خاطر به همین صفحه ی ورد پناه میارم شاید بتونم کمی از چیز هایی که می خوام بنویسم ،مکتوب کنم تا بتونم در موردشون فکر کنم ، بر...
Davin·۷ سال پیشناکجا آباد های خیالدر ناکجا آباد های خیال گم شده ام. این بار، نمی خواهم به این فکر کنم که فلان مشکل چرا باید برای من پیش آید یا چرا فلان استاد لعنت ا... علیه :)) مرا با نمره ی ۹ انداخت و هزاران وَی دیگر ... می خواهم به خودم فکر می کنم ، که چقدر فاصله گرفته ام از کسی که می خواستم و کسی که امروز شده ام. البته از کسی که امروز هستم متنفر نیستم ، نه ... فقط ک...
Davin·۷ سال پیشهجمه ای از سکوتاین روز ها مغلوب هجمه ای از سکوت شده ام. آن شور و هیجان ، آن رنگ های جیغ جای خود را دیگر به تنهایی مدرنیته و رنگ های مینیمالیستی داده اند. چگونه می توانم آسوده گذر کنم از خاطره ای که در پشت پلک هایم هر شب پرسه می زند.از هرکس که راه گریز از این تنهایی را می پرسم نقش همان رهگذر بی اعنتا را بازی می کند.به ی...
Davin·۷ سال پیشخیال های ژولیدهاین خیال های ژولیده در کنج سکوتی ممتد مدت هاست که خفته اندخستگی های بی رنگ و نشانی کهدر دل رسوخ کرده اند به کجا می رود ؟ به کجا می روم ؟ اراده و اختیارم