باید بنویسم ،باید جایی برای بودن پیدا کنم،جایی که از این ابهام رها شوم ،از این همه سردر گمی ،از این همه نابودن ...چهل وپنج سالگی جایی میان بودن و نبودن است ،لبه مغاکی تیره و هولناک و آغاز فصل پایان
من اما سودای دیگری دارم
خیال نقاشی دوباره زندگی و بودن
چه هاست در سر این قطره محال اندیش