آی "هرکس" من سلام
چه دلم میلرزد پس از این همه سال که دوباره صدایت میکنم ،بیست و هفت سال میگذرد از اولین صحبت هایمان ،صحبتهایمان که نه ،حرف های من و چشمهای تو که در خیال من همه جا بودند ،از شبهای تنهایی که من بودم و تو ،یا چشمهای تو بودند و من ،از اولین روزهای آشفتگیها و طوفانهای عمیق وجودم که هر روز به سویی میبردندم ....
ببینمت !تو همانی ،هیچ عوض نشده ای ،همان چشمهای مهربان نافذ با حس زلال همراهی
ببینم !مرا ببین !چین های پیشانی ام ،موهای جو گندمی ام ،چشم های نگرانم ،همه چیز تغییر کرده، نه؟
دلم را هم میبینی ؟