موسیقی،اهنگ،ترانه و...هرچی دوست داری اسمش رو بزار اما من آرامش صداش میکنم؛ چون چیزیه که با احساستم صحبت میکنه و تصویر زیبای دنیا رو بهم یاداوری میکنه.
اهنگ،چیزی که فرد رو درک میکنه،باهاش صحبت میکنه و میگه که تنها نیست.بطوری که در هر شرایطی باشی،چه خوشحال چه ناراحت،چه عصبانی،چه مغرور و... باهات یه دست میشه و میگه بیا باهم انجامش بدیم...
اما نکته ای هست که چند وقته درگیرشم.یعنی درواقع بهش فکر میکنم.موضوع اونجایی هست که وقتی یک نفر اهنگ گوش میده،سعی میکنه خودش رو با اون تطابق بده و خاطرات مانند اون رو تجسم کنه.
و حالا سوال من اینحاست که اگر این خاطره نباشه،چی؟!اگه نتونی داری رویدادی مشترک پیدا کنی،چی؟! اگه نتونی همدردی رو با اهنگ انجام بدی،چی؟!
و این اتفاقی بود که برام افتاد....سعی کردم به معنی اهنگ و اعماق اش بیندیشم و بگم،"ایا منم این تجربه رو دارم یا داشتم؟!"
که بعد،متوجه شدم نه...من توی یک نوع اهنگ،فقط با اون میخونم یا صرفا میشنوم.نمیتونم از قلبم احساسش کنم....چون خاطره ای ازش ندارم.
و اون وابستگی بود....چیزی بود که تجربه اش نکرده بودم.چیزی بود که خاطره ای ازش نداشتم.مثل عشق،که نمیتوانستم درکش کنم.