سال ها بعد در انتهای همین خیابان
مردی دخترش را صد میزند....
و کمی آن طرف تر زنی با موهای جو گندمی
صورتش را بر میگرداند...
لبخند تلخی روی لبهایش می میشیند
و زمان در همه جا می ایستد!
نویسنده: دنیا کیانی
داستان کوتاه| متن غمگین | دکلمه عاشقانه| عشق |دلتنگی | دلشکستگی | گذر زمان | شاعر ایرانی | نویسندگان معاصر | شعر | دنیا کیانی |