DorD
DorD
خواندن ۷ دقیقه·۲ سال پیش

امید در تاریکی

بخش هایی از کتاب امید در تاریکی ربه سولنیت برگزیده ی جان آزاده " فرهاد میثمی" که اهمیت نوشته را صد چندان میکند :


امید به معنای انکار واقعیت‌های تلخ موجود نیست. امید یعنی مواجه شدن با اینها و تلاش برای حلشان از طریق به یادداشتن جنبش‌ها و تلاش‌های اجتماعی موفقی در جای‌جای جهان که تغییرات مهمی را موجب شده‌اند. (ص ۹)

امید این باور نیست که هر چیزی روبراه بوده، هست یا خواهد شد. پیرامون ما شواهد زیادی از رنج‌های عظیم و نابودی‌های گسترده است. امید راجع به چشم اندازهای وسیع و پیش‌آمدهای خاص است، از آن نوع که نیازمند عمل ماست. روایت تابناکی از «همه چیز بهتر خواهد شد» هم نیست، هرچند شاید در مقابل روایت «همه چیز بدتر خواهد شد» قرار بگیرد. پاتریس کالرز ماموریت جنبش مدنی «جان سیاهپوستان مهم است» را اینگونه توصیف کرده است: «فراهم کردن امید و انگیزه برای عمل جمعی به منظور کسب قدرت جمعی در رسیدن به دگرگونی جمعی که از اندوه و خشم پا گرفته، اما بینش و رویا را هدف گرفته است.»

این توصیف بیانگر آنست که اندوه و امید امکان همزیستی دارند. (ص۱۱)


امید بر این فرض استوار است که ما نمی‌دانیم چه پیش خواهد آمد و در فضای عدم قطعیت، جای کافی برای «عمل» وجود دارد. وقتی عدم قطعیت را به رسمیت می‌شناسید، این را تصدیق می‌کنید که شاید بتوانید -به‌تنهایی یا به‌همراه چند تن دیگر یا چند میلیون نفر دیگر- بر نتایج تاثیر بگذارید. امید، استقبال از ناشناخته‌ها و ناشناختنی‌هاست؛ بدیلی است برای قطعیت خوش‌خیالی یا بدبینی. خوش‌خیال‌ها گمان می‌کنند همه‌چیز بدون مداخله ما روبراه خواهد شد و بدبین‌ها فکر می‌کنند اوضاع به هرحال بدتر می‌شود و عمل ما اثر مهمی ندارد. هر دو گروه بی‌عملی خود را توجیه می‌کنند. امید باور به این است که عمل ما اهمیت دارد، هرچند چگونگی و زمان تاثیر آن و کیستی و چیستی تاثیرپذیرنده را نمی‌توان از پیش دانست. (ص ۱۲).

امید تنها سرآغاز است؛ جایگزین عمل نیست، مبنای عمل است. (ص ۱۷)

واتسلاو هاول در دهه هشتاد میلادی مینویسد: «امید پیشگویی نیست؛ سوگیری جان و سوگیری قلب است... امید در این معنای ژرف و قدرتمند، شبیه این شادمانی نیست که وضعیت دارد بهتر می‌شود و یا شبیه میل به سرمایه‌گذاری مالی در کسب و کارهای زودبازده نیست؛ بلکه بیشتر قابلیت عمل‌کردن به سود چیزی است که خیر است؛ نه فقط به این خاطر که بخت موفق شدن بالایی دارد.» (ص ۳۷)

امید یک «در» نیست، بلکه این احساس است که شاید جایی دری وجود داشته باشد... [یا حتی دری باید ساخته شود!] (ص ۹).

در دهه های هفتاد وهشتاد میلادی، مردم هنوز به شوخی در موارد مختلفی می‌گفتند «بعد از انقلاب»!
این تکیه کلام از دل این تصور برمی‌آمد که تغییر رژیم راه تغییر دادن همه چیز خواهد بود و هیچ کاری که کمتر از تغییر رژیم باشد به حساب نمی‌آید (صفحه ۱۸۵).

بعدها پل گودمن در نقل قول مشهوری نوشت: «فرض کنید همان انقلابی را دارید که این‌همه حرفش را می‌زنید و آرزویش را می‌کنید. فرض کنید پیروز شده‌اید و همان جامعه‌ای که می‌خواستید را دارید. شخصا در چنان جامعه‌ای چطور زندگی می‌کنید؟ همین حالا آن‌طور زندگی کردن را شروع کنید!»

این استدلالی به سود پیروزیهای کوچک و مرحله‌ای است؛ به سود امکان پیروزی‌های نسبی در وضعیت غیاب پیروزی‌های تمام عیار. پیروزی تمام عیار همیشه چیزی شبیه به همتای سکولار «بهشت» بوده است؛ جایی‌که در آن تمام مشکلات حل هستند و هیچ‌کاری برای انجام دادن نیست. کسانی‌که فکر می‌کنند پیروزی ناگهان و بطور کامل و دائمی نازل میشود، فرآیند شکل‌گیری آنرا در عمل ناممکن میسازند. این در حالیست که پیروزی ممکن است و حتی بیش از ممکن! چیزی است که در تجربه تاریخی مردم جهان، بارها و بارها به شیوه‌های بی‌شمار، کوچک و بزرگ و اغلب فزاینده و تجمعی به‌دست آمده است (ص ۲۵).


کمال‌طلبان قادرند در هر چیزی نقصی پیدا کنند. وقتی در ژانویه ۲۰۰۳ در ایالت ایلینوی مجازات تمام محکومان به اعدام لغو شد، منتقدان تندرویی بودند که در جزییات این فرمان اشکالاتی می‌دیدند و وقتی همه ما می‌بایست جشن شادی می‌گرفتیم، نق میزدند! کج‌خلقی آنها عموما کج‌خلقی کمال‌طلبانی است که معتقدند هر چیزی جز پیروزی مطلق، شکست است. کمال، معیاری است که با آن همه چیز معیوب به حساب می‌آید. این نوع نگرش، تسلیم شدن در همان آغاز یا کوچک شمردن پیروزی‌های مرحله‌ای را آسان می‌کند. اینجا زمین است، هرگز بهشت عدن نبوده است و نخواهد بود (ص ۱۱۴).

ضمن آنکه بهشت جایی نیست که باید به آن برسیم بلکه شیوه‌ای است که با آن راه می‌رویم.

پیروزی مرحله‌ای به این معنا نیست که حالا دیگر همه چیز روبراه شده و می‌توانیم برویم پی کارمان! کمال‌طلبان از این
می‌ترسند که اگر ما پیروزی مرحله‌ای را تصدیق کنیم یا جشن بگیریم، مردم از حس پیروزی اشباع شوند و از ادامه تلاش و مبارزه دست بکشند؛ یا شاید می‌ترسند که جشن گرفتن هر چیز به معنی تحلیل بردن آن نارضایتی باشد که ما را به عمل بر می‌انگیزاند. ولی من همیشه از این ترسیده‌ام که اگر مردم پیروزی‌های بدست آمده را تشخیص ندهند، بالاخره زمانی سرخورده شوند و به خانه بروند.

یک پیروزی مرحله‌ای مثل تابلوی کیلومترهای مانده تا مقصد در جاده است؛ گواهیست بر اینکه ما در طی کردن مسیر تا اینجا موفق شده‌ایم. [ممکن است کنار یکی از آن تابلوها سایه‌ای جستجو کنیم، اتراقی کنیم، گلویی تازه کنیم، یا حتی استراحت مختصری یا شادی دورهمی.] اما تابلو درعین حال تشویقی است به ادامه دادن و از راه نایستادن... یعنی داریم سفر می‌کنیم، ولی هنوز به مقصد نرسیده‌ایم؛ هم برای جشن گرفتن دلیل داریم و هم برای ادامه مسیر ( ص ۱۴).

کمال‌گرایان این را توضیح نمی‌دهند که ما چطور و با چه ساز و کاری باید از بد به خوب و از نامطلوب به مطلوب برسیم؛ پنداری تغییر با یک جهش بزرگ از مبدا (وضعیت شر) به مقصد (وضعیت خیر محض) رخ می‌دهد و نه بیشتر اوقات گام به گام (ص۱۸۶).

حافظه به همان ترتیبی امید را پدید می‌آورد که فراموشی موجب ناامیدی می‌شود. هرچند امید راجع به آینده است، زمینه‌های امید در پیشینه‌ها و خاطرات گذشته بنا می‌شود. سوزان گریفین چه به‌جا گفت که «من در طول عمرم آن‌قدر تغییر دیده‌ام که بدانم ناامیدی نه تنها محکوم به شکست، بلکه غیرواقع بینانه هم هست.»

فراموشی به انحای گوناگون به ناامیدی منتهی می‌شود. حریفان شما می‌خواهند شما باور کنید وضع موجود تغییرناپذیر، ناگزیر و رویین‌تن است؛ می‌خواهند باور کنید امیدی نیست، هیچ قدرتی ندارید و نمی‌توانید ببرید. فقدان خاطره و حافظه از یک دنیای در حال تغییر و پویا، به این دیدگاه دامن می‌زند. وقتی به یاد نیاورید چیزها چقدر تغییر کرده‌اند، تغییر در حال وقوع آنها یا امکان تغییر وضعیت حال حاضر را هم نمی‌بینید. این موجب افسردگی فردی و نیز جمعی می‌شود و حالتی پدید می‌آید که در آن کل ملت یا جامعه احساس گیر افتادن می‌کنند (ص ۱۸ تا ۲۰).

اوضاع همیشه رو به بهبود نیست، اما تغییر ممکن است و ما با کنش خود می‌توانیم در این تغییر نقش داشته باشیم. [چگونه؟ با چه نوع کنشی؟ با چه ویژگی‌هایی؟دراین‌باره ها می‌توانید کتاب «قدرت بی‌قدرتان» هاول را هم بخوانید.]

تاریخچه به‌ندرت روایت‌شده و به‌ندرت به‌خاطر‌مانده‌ای از پیروزی‌های مردمی و تحولات در جای‌جای جهان می‌تواند به ما اطمینان بدهد که بله، ما هم میتوانیم دنیا را تغییر دهیم؛ مردم قبلا بارها این کار را کرده‌اند. [علاوه بر همین کتاب، نمونه های متعددی در این زمینه را می‌توانید در کتاب «کنش‌های کوچک ایستادگی» نیز بیابید.]

تغییر اجتماعی، فرهنگی یا سیاسی به شیوه‌های قابل پیش‌بینی رخ نمی‌دهد. یک ماه پیش از سقوط دیوار برلین تقریبا هیچکس حدس نمی‌زد که در چنان مدت کوتاهی در آینده، تحولی به آن عظمت قرار است رخ دهد. ما نمی‌دانیم چه چیزی، چگونه یا چه زمانی قرار است رخ دهد، وجود همین عدم قطعیت، فضای حضور امید است. ما با هم بسیار قدرتمند هستیم و قدرت مردمی بارها موجب شده است تا قراردادهای اجتماعی از نو نوشته شوند. اما گاهی حریفان شما روی این حساب می‌کنند که دوستان‌تان ناتوان از ایمان داشتن به این امر هستند. ( ص ۲۲ تا ۲۵).

ما خوب بلدیم به یک بحران واکنش نشان بدهیم و بعد تا وقوع بحران بعدی به خانه برویم. تمایل داریم مداخله و کنش اجتماعی-سیاسی را چیزی متعلق به زمان‌های اضطراری تصور کنیم و نه یک جزء از زندگی هر روزه. این در حالیست که به خلاف ما، مشکلات به‌ندرت به خانه هایشان می‌روند! ظاهرا برگشتن کنش‌گران به خانه، در واقع ترک کردن پیروزی در زمانیست که هنوز شکننده و هنوز نیازمند محافظت، تیمار و تشویق است. همیشه برای رفتن به خانه زود است (ص ۹۷).


آینده نزدیک ما نامعلوم و تاریک است، به تاریکی رحم یا به تاریکی گور. امید و عمل ماست که تعیین می‌کند این تاریکی از نوع اول باشد و طلیعه تولدی دیگر، یا از نوع دوم باشد و ....


عکس از avol.hedayati





ما صافدلان دُرد کش بزم الستیم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید