این سرزمین دیر زمانی است که مادر ندارد، دیر زمانی است که یتیم شده است.
این سرزمین اگر مادر داشت تالاب ها و رودخانه ها خشک نمیشدند، اگر مادر داشت کودکانش زباله گرد نمی شدند، اگر مادر داشت زندان هایش لبالب از آدم نبود، میان کشته هایش نام کودک نبود، اگر مادر داشت خاکش پر از جوان نبود.
حالا اما ساکنان این سرزمین لالایی مادر را در حافظه تاریخی خویش میجویند، لالایی که نه برای خواب، که برای بیداری است.
نخواب ای حسرت سفره گل گندم
نباش تو دالونای قصه سردرگم
نخواب رو بالش پرهای پروانه
که فریاد تو رو کم دارن این مردم…
گویی حالا فرزندان آبستن مادر اند.