می گویند آزادی تعریف مشخصی ندارد، یک مفهوم انتزاعی است که نمی شود آن را کامل و جامع تعریف کرد.
واکنش سریع به آزادی این است که حتما باید حد و مرزی برای آن قائل شد، چون ما ظرفیت آزادی را نداریم.
این بار صادقانه، نه با نگاه فیلسوفانه.
وقتی بحث حق و حقوق است، پای قانون و حکومت به میان می آید.
در اینجا باید در مورد چیزهایی حرف بزنیم که با چشم دیده می شوند.
مفاهیم عینی، نه انتزاعی.
چون قانون نمی تواند مستقیم بگوید اینطور فکر کن!
فقط می تواند بگوید اینطور رفتار کن.
پر از بدبختی است،
آزادی ندارد.
چون حقوق خود را نمی شناسد.
چون بیشتر از ظاهر به باطن اهمیت داده است.
چون نمی داند زندگی سطحی تر از آنست که بخواهد جانش را فدای گروه ها کند.
چون با کلمات باارزش گول خورده است.
زندگی یعنی همین آسایش، حساب بانکی پر، پاسپوت معتبر و امنیت پرواز.
نه انفجار و تهدید و باتوم و گاز اشک آور برای در قدرت ماندن یا به قدرت رسیدن یک عده.
آزادی یعنی همین راه رفتن راحت در خیابان، لباس های قشنگ پوشیدن و نگران نبودن از این که چه کسی قرار است به قدرت برسد.