از دیدگاه روانشناسی انسان تمایل دارد معشوق زیبا داشته باشد، چون مغز بشر به دنبال دریافت بیشترین پاداش با کمترین تلاش است.
ما سال هاست زیبارویان را می بینیم و آن ها را می شناسیم، آن ها برای ما جذاب هستند، چون در بهترین حالت دیده می شوند.
آنها مثل یک پرنس و پرنسس هستند.
همیشه خوشگل، خوش اندام و مهم تر از اینها:
حرف های قشنگ…
دیالوگ های بدون نقص، بدون تپق، صدای قشنگ، ترانه های عاشقانه و لباس های چشم نواز
آن ها فوق العاده هستند، واقعا فحش نمی دهند، واقعا دعوا نمی کنند، آنها متعلق به سطح بالای جامعه هستند، انسان هایی موفق و قابل تحسین،
آن ها چشم و گوش ما را می نوازند، اسم های قشنگی دارند،
ما خانواده شان را نمی شناسیم،
همینطور ضعف های واقعی شان را،
آنها عاشقانی پراحساس و معشوقه هایی مغرورند که قشنگ ترین قصه ها را با کمک دوربین ها، فیلمنامه ها، موسیقی و گریم به تصویر می کشند.
زیبایی آن ها تکراری نمی شود.
زیبایی هیچ کس تکراری نمی شود، اگر گیرنده های همه ی حواس را تحریک کند.
اگر بدانیم کلماتی که استفاده می کنیم هم ما را زیبا می کنند.
اگر قبول کنیم درک کردن،
فحش ندادن،
معصومیت،
اعتماد به نفس
و مستقل بودن هم ما را زیبا می کند.
چون همه ی این ها با چشم دیده و با گوش شنیده می شوند.
این که گفتند زیبایی مهم نیست، درست نیست. حتی بخشی از واقعیت هم نیست.
این که سیرت و صورت را از هم جدا کنیم هم درست نیست،
مانند همان جدا کردن جسم از روح…
انسان همیشه چهره، صدا و ذهن زیبا را دوست دارد و هیچ گاه از آن خسته نمی شود.
زیبایی ممکن است از بین برود، ولی نه با تکرار،
با زیاد شدن زشتی هایی که کم کم روی زیبایی را می پوشانند.