از دوست داشتن زیاد نوشتم. نیاز انسان به دوست داشته شدن،
به عنوان یکی از عمیق ترین نیازهای انسان.
ولی از امنیت کم گفتم. بیشتر ما نمی دانیم امنیت یعنی چه و چقدر به آن نیاز داریم.
انسان زمانی که متولد می شود پر از نیاز است.
او می خواهد کسانی باشند که به او آب و غذا بدهند،
مراقبش باشند.
افرادی که او را دوست داشته باشند و همیشه کنارش باشند.
امنیت یعنی می خواهم بدانم همیشه کنارم هستی.
امنیت یعنی می خواهم بدانم همه چیز برای من قابل پیش بینی است و خطری ناگهان مرا تهدید نمی کند.
این که همیشه غذا هست، تو هستی، پول هست.
این آدم های آشنا، شهر آشنا، زندگی آشنا…
انسان برای برطرف شدن اولین نیاز روانی عمیق خود می خواهد که در شرایطی ثابت زندگی کند.
قوانینی که ثابت باشند و در جهت رفاه او.
نیاز فیزیولوژی تنها نیازی است که از نیاز به امنیت قوی تر و عمیق تر است (سلسله نیازهای مازلو).
یعنی قبل از داشتن امنیت ما نیاز داریم از نظر فیزیولوژی در حد راضی کننده ای تامین باشیم.
پس ما برای داشتن احساس امنیت به پول نیاز داریم.
خانه و سرپناهی که همیشه باشد،
و امکاناتی که همیشه در دسترس باشند.
انسان زمانی احساس امنیت می کند که بتواند آینده اش را پیش بینی کند.
بداند می تواند برای سال های آینده اش پس انداز کند، بدون این که نگران کم شدن ارزش آن باشد.