نیاز نیست زیست یا پزشکی خوانده باشیم تا سلول های خاکستری را بشناسیم.
سلول هایی که قشر مغز ما را تشکیل می دهند.
ما وقتی به ذهنمان فشار می آوریم، ناخودآگاه دست روی پیشانی مان می گذاریم،
چون ما با سلول های لوب پیشانی فکر می کنیم.
حیوانات پیشرفته تر با آن که تا حدی قدرت درک زبان را دارند، هرگز نمی توانند صحبت کنند و قدرت تحلیل و استدلال ندارند.
ما در مغزمان بخش های زیادی داریم که در آنها با جانوران مشترک هستیم.
از مهم ترین این بخش ها، مراکزی هستند که احساسات و هیجانات ما را بوجود می آورند.
همان چیزی که به آن غریزه می گوییم.
همه ی ما احساسات مادر و فرزندی حیوانات را دیده ایم.
به ویژه این روزها که چهره های غمگین و ترسان حیوانات را در آغوش هم، در آتش سوزی جنگل های استرالیا دیدیم،
تصاویری که نشان می داد آن ها هم به اندازه ی ما ترس و اندوه را احساس می کنند.
چیزهایی که در محیط می بینیم باعث می شوند ترس، شادی و اندوه را احساس کنیم.
تبلیغات مستقیم هیجانات ما را هدف می گیرند. ما کورتکس پیچیده ای داریم، ولی براحتی از آن استفاده نمی کنیم.
عقل ما در چشممان است.
وقتی پای رسانه ها به میان می آید،
وقتی در آماج اخبار، تبلیغات، سرودها و جو رسانه ای قرار می گیریم،
قدرت تفکر را از دست می دهیم.
مغز ما از تحلیل آگاهانه باز می ماند
این جمله را باید بارها و بارها بنویسم:
ما فکر می کنیم با حیوانات فرق داریم.