به نظر می رسد در کشور ما ترس شدیدی وجود دارد.
مردمی که آنسوی مرزها زندگی می کنند، آدم هایی قشنگ که زندگی شان با ما خیلی فرق دارد.
در کره شمالی تماشای فیلم های خارجی مجازات اعدام دارد!
چون مردم نباید بدانند در دنیا چه خبر است. مرزهای کشور بسته است، کسی نمی تواند از آنجا خارج شود، اینترنت داخلی دارند، ارتباط با مردم جهان قطع است،
چون قرار است محدود ببینند و محدود فکر کنند،
در کشور ما اوضاع چطور است؟ ما برخلاف مردم کره شمالی می توانیم فیلم های خارجی ببینیم،
از اینترنت استفاده کینم و اگر امکانش را داشتیم از کشور خارج شویم،
در عین حال تبلیغاتی وسیع علیه کل دنیا دائم مغز ما را بمباران می کند.
یک نمونه ی ساده ی آن روز ولنتاین
روز عشق روزی است که عشاق به هم هدیه می دهند.
در کشور ما از سوی رسانه ها یک حالت تدافعی و گاهی حمله نسبت به ولنتاین وجود دارد،
و اصرار بر اینکه روز عشق ایرانی باید برای ما از ولنتاین خارجی بهتر باشد.
امسال حتی فروش بادکنک ویژه ی ولنتاین ممنوع شد! خبری که باور کردنش سخت بود و در نهایت از روی ناچاری تکذیب شد.
چه چیزی باعث می شود که یک مساله ی خنثی (اگر نگوییم مثبت) این همه موج منفی و ترس در دل رسانه ها و صاحبان قدرت بوجود آورد؟
آن عکس دختر محجبه که می گوید “روز ولنتاین برای من نیست چون من مسلمان هستم” یعنی چه؟!
چرا کسی در این کشور این مسائل را برای ما توضیح نمی دهد تا بفهمیم دلیل این همه ضدیت و دشمنی با هر چیزی چیست؟
چرا یک سبک زندگی بد با این چیزها تعریف می شود؟
جشن شروع سال نوی میلادی،
یا هر جشنی که به تاریخ میلادی باشد
خط و زبان انگلیسی
چرا ما نمی توانیم کنار دیگر مردم جهان باشیم
چه ترسی از شبیه بودن ما با آنها وجود دارد؟
چرا در فرودگاه باید آهنگ ” به دلتنگیش نمی ارزه” خوانده شود،
برای کسانی که به خاطر حقوق اولیه شان مجبور می شوند دلتنگی را به جان بخرند و از خانه ی خودشان بروند؟
کسانی که خودتان بارها به آنها گفتید اگر مثل ما فکر نمی کنید جمع کنید و بروید!
وسوال آخر:
چرا فکر کردید که ما نمی دانیم این همه ضدیت با خارجی ها بخاطر جبران احساس حقارت تان در برابر آنهاست.
در برابر کسانی که به مراتب از شما لایق ترند و مردمشان با کیفیت بالاتری زندگی می کنند.