چقدر در مورد مردم دنیا چیزهای عجیب و غریب شنیدیم.
از نوع زندگی شان، کارهایی که انجام می دهند، حقوقی که می گیرند،
لباس پوشیدن و تفریح، کارهای غیرقانونی و آزادی هایشان.
بعضی ها می گفتند مردم اروپا در خانه هایشان بخاری روشن نمی کنند. آنقدر خانه ها سرد است که مجبورند کلی لباس بپوشند.
?
قصه ی حکومت های مهربان دکتر فائزه خانلرزاده روانشناس
چون زیاده خواه هستیم و قدرنشناس.
ما آدم های بدی هستیم.
به ما گفتند مردم سوییس حاضر نشدند مبلغی که دولت قرار بود بابت سوبسید به آنها پرداخت کنند را قبول کنند. چون به حکومت فشار می آمد.
چقدر مردم سوئیس به فکر دولتشان بودند و ما نیستیم.
ما به هم بدی می کنیم، احتکار می کنیم، گران فروش هستیم،
دروغ می گوییم،
ولی آنها این کارها را نمی کنند.
انها متخصص هستند و ما نیستیم.
چون آنها مصاحبه های تخصصی دارند و ما مصاحبه عقیدتی.
آنها مجبور نیستند دروغ بگویند و ما مجبوریم.
آنها مهربانی و مسئولیت می بینند و ما خشم و دشمنی.
امنیت و آرامش چیست و داشتن آزادی چه طعمی دارد.
این که هر طور دوس داری حرف بزنی و فکر کنی.
این که برای شایستگی ات احترام قائل باشند.
این که اگر مرد هستی بیمار جنسی و اگر زن هستی طعمه ی جنسی فرض نشوی.
این که حفظ جان شهروندان به اندازه ی جان شخصیت های سیاسی و مذهبی مهم باشد.
این که حکومت مسئول باشد، دلسوزی کند و سرمایه اش را برای راحتی و رفاه مردم خرج کند.
مانند یک پدر مهربان.
ما این ها را نفهمیدیم و زندگی نکردیم.
ما طعم پدر مهربان را نچشیدیم و فقط با حسرت به مردمان سایر نقط زمین نگاه می کنیم.
ما غمگین هستیم که جوانی مان رفت، زحمت کشیدیم و نتیجه نگرفتیم.
فریاد زدیم و جواب نشنیدیم.