وقتی در مورد انسان فکر می کنیم، باید نیازها را به عنوان یکی از مهم ترین موضوعات در نظر داشته باشیم.
آن دسته از رفتارهای بشر که در طی قرن ها تکرار شده، بخشی از زندگی روزمره گشته اند، به طور حتم دارند بخشی از نیازهای ما را برآرده می کنند.
ما پیوسته تحت تاثیر نیازهایمان هستیم و بر اساس فشاری که نیازها به ما وارد می کنند، تصمیم می گیریم، انتخاب می کنیم، از کسی خوشمان نمی آید یا چیزی برایمان اهمیت پیدا می کند.
اگر این سوال برایمان مطرح می شود که باور به ادیان، با وجود بی شمار موارد متناقض با عقل ، چرا پس از قرن ها از بین نرفته است، باید به نیازها نگاه کنیم. چون نیازهای انسان مدرن و اجدادش بسیار به هم شبیه هستند، با وجودی که در دنیاهایی بسیار متفاوت از هم زندگی کرده اند.
این که چرا گروه بزرگی از افراد زندگی خود را صرف رسیدن به موفقیت، تحصیلات بالا، پول و زیبایی می کنند، با شناخت نیازها درک می شود.
هر انسانی برای این که بتواند زندگی کند، به آب و خوراک نیاز دارد و جایی برای زندگی. این نیازها همیشه بوده اند و قدیمی ترین نیاکان ما هم درست مانند ما بخش مهمی از زندگی شان را صرف یافتن و حفظ این دستاورها می کردند.
امنیت یعنی بودن در شرایط ثابت و قابل پیش بینی. به این معنا که من نیاز دارم بدانم همیشه چیزی برای خوردن و جایی برای زندگی دارم. من هیچ وقت بدون غذا نمی مانم و از گرسنگی تلف نخواهم شد.
امنیت همچنین شامل احساس تعلق می شود. انسان نیاز دارد متعلق به یک گروه حمایتگر باشد. افرادی که تحت هر شرایطی کنار او باشند و از او در برابر خطرات دنیای بیرون محافظت کنند. نام این گروه به طور معمول خانواده است.
پس از اینکه بشر خیالش راحت شد که در یک گروه امن، برای همیشه هست، خانه ای دارد و خوراک هم برایش فراهم است، می خواهد که دوست داشته شود.
انسان هر جا که دوست داشته شود، دوست خواهد داشت و شخص بهتری خواهد بود. “من” مهم می شود و آدمی برای سیراب کردن “من” تلاش و گاه تقلا می کند.
پس از این که به اندازه ی کافی دوست داشته شدیم، نیاز به احترام پیدا می کنیم. کسی که درگیر محبت است، می تواند از احترام خود بگذرد. مانند کسی که در یک عشق یک طرفه، از معشوق، محبت و توجه را التماس می کند و نمی تواند در آن شرایط به حرمت خود بیندیشد.
همچنین افرادی که در خیابان گدایی می کنند یا در زباله ها به دنبال چیزی برای خوردن می گردند، افراد گرسنه ای که آبرو برایشان اهمیتی ندارد، گاه مردم عادی را متعجب می کنند؛ در حالیکه این افراد به حدی در تامین نیازهای سطح پایین تر خود درمانده اند که نیازهای دیگر در آن ها شکل نگرفته است.
این همان نیازی است که باعث شده انسان این همه اثر بر سیاره ی زمین از خود بر جا بگذارد. نیازی که نسل بشر را ادامه داد، هنر را بوجود آورد، کتاب نوشت و کشف و اختراع کرد.
در عین این که برای به دست آوردن پول و تامین نیازهای فیزیولوژی و امنیت کار می کند، دوست دارد به عنوان یک کارمند در کارش دیده شود. به خاطر همین نیاز است که بسیاری از افراد فکر می کنند در کارشان بسیار موثر هستند و بدون آن ها کار مجموعه لنگ می شود!
هر چه برای تامین نیازها مدت بیشتری منتظر بمانیم، برآورده شدن آن و رسیدن به رضایت سخت تر می شود.
اگر بچه دار شود از آفرینندگی خود به اندازه ی کافی لذت نمی برد. اگر شغلی دارد تنها به پول فکر می کند و احترام و ارزشمندی برایش چندان اهمیت ندارد. چون درگیر نیازهای ابتدایی تر خود است و نیازهایی که او را وادار می کند انسان بهتری باشد در او شکل نگرفته است.