“من ” در برابر دیگری که روبروی اوست نیاز دارد دیده شود،
شنیده شود
و پذیرفته شود.
این نیاز همه ی انسان هاست.
کلمات یکی از ابزارهایی هستند که ما بوسیله ی آن با هم ارتباط برقرار می کنیم.
با هم حرف می زنیم و احساسات مختلف را تجربه می کنیم.
می شود گفت ما با کلمات بیمار می شویم و برای خوب شدن و احساس رضایت از زندگی هم به واژه ها و زبان احتیاج داریم.
+ من خیلی سردم است.
_ ولی من اصلا سردم نیست، هوا خوب است.
+ صدای تلویزیون چقدر بلند است.
_ نه صدا بلند نیست تو خیلی حساس هستی.
+ کاش می توانستم یک پیانیست بزرگ شوم.
_ کاش به درس هایت هم همین قدر اهمیت می دادی.
در این گفتگوها هیچ حرفی شنیده و درک نمی شود و کسی که شروع به صحبت می کند،
هیچ تایید یا پذیرشی دریافت نمی کند.
من هایی که دیده نشده اند و در هر رابطه ای که ایجاد می شود، تشنه ی این هستند که در مورد خود سخن بگویند.
” من ” سرکوب شده آنقدر سست و ضعیف است که نمی تواند به من دیگر ارزش دهد.
کسانی که هرگز شنیده نشده اند، سرانجام مجبور می شوند فریاد بزنند و بجنگند.
حتی برای اینکه بگویند سردشان است یا صدای بلند آنها را اذیت می کند.
احساس غالب چهره مردم سرکوب شده خشم است.