احساس مالکیت : انسان از روزی که پا به زمین گذاشت نگران بود. نگران داشته ها و نداشته هایش. همه ی ما می ترسیم.
ترس از نداشتن،
از دست دادن،
طرد شدن،
تنها ماندن و …
این ترس های عمیق انسان را وادار کرد بجنگد.
بجنگد تا بهتر باشد. بجنگد تا مورد تایید باشد.
چرا جنگ؟
چون انسان ها بی شمارند. هر چه تعداد ساکنان این سیاره بیشتر شد، رقابت برای داشتن چیزهای خوب هم سخت تر شد.
بسیاری از آرزوهای ما با هم تداخل دارند،
گاهی در هم گره می خورند.
خواسته های ما به راحتی به دست نمی آیند.
ما چیزهایی را که داریم راحت به دست نمی آوریم.
احساس مالکیت یکی از قوی ترین حس ها در درون انسان است.
احساس مالکیت می گوید تو مال من هستی.
من تو را می خواهم و به هیچ کس نمی دهم.
ترس از دست دادن.
به خاطر زیستن در دنیایی که قانونی ندارد و هر اتفاقی ممکن است در آن بیفتد.
احساس مالکیت قانون دارد. حق به جانب است.
می گوید تو اگر بروی،
اگر با من نمانی
به دیگری نگاه کنی
یک خائن هستی.
تو اگر روزی مرا دوست نداشته باشی، یک خیانتکار هستی.
حسی که به نیازهای عمیق و کودکانه ی انسان رنگ و بوی عقلانی می دهد.
حقیقت این است که ما نمی توانیم به کسی بگوییم مرا دوست داشته باش.
همیشه با من باش.
هیچ کس او را دوست نداشته باشد.
چون نمی توانیم دنیای اطراف خود را کنترل کنیم. چرا که هر انسانی پر از خواسته های غیرمنطقی و کودکانه است.
همیشه احساس واقعی هم را بدانیم.
اگر عاشق هم هستیم، از هم عصبانی هستیم، اگر از هم بدمان می آید،
چیزی را دوست نداریم و کاری ناراحتمان می کند،
همه ی این ها را صادقانه به هم بگوییم.
تنها در این صورت می توانیم اطمینان داشته باشیم که دوست داشتن و “عشق” ما سال ها دوام می آورد،
و نیاز به احساس مالکیت در حد راضی کننده ای ارضا می شود.