همه ی ما یک ترازو داریم که دائم وزنمان را می سنجد!
در هر رابطه ای که قرار می گیریم، با هر کسی که روبرو می شویم، هر اتفاقی که میفتد، به شکلی چیزی در درون ما سنجیده می شود.
این ترازو می تواند حساس باشد یا نباشد، این بستگی به دوران کودکی ما دارد!
همه ی تصمیمات، افکار و رفتارهای ما در نهایت بستگی به این دارد که
چه احساسی به خودمان داریم.
در مورد خودمان چه فکری می کنیم
و چقدر خودمان را دوست داریم.
چون ما به عنوان یک انسان تقریبا این شانس را نداریم که در شرایط کاملا برابر قرار بگیریم.
همیشه یکی بالاتر و یکی پایین تر است و ترازوی درون ما در حال تلاش برای برقراری تعادل.
نفرت زمانی اتفاق می افتد که ما از خودمان بدمان می آید، وقتی در برابر دیگری ترازوی درونمان ما را پائین تر نشان می دهد.
به همین خاطر ما برای از بین بردن این اضطراب و رسیدن به تعادل
با مکانیسم های دفاعی ناخودآگاه
این نفرت را متوجه دیگری می کنیم.
به جای اینکه از خودمان متنفر شویم، از دیگری بدمان می آید.
هیجانی پیشرفته که از ترکیب نفرت با چند هیجان دیگر به وجود می آید. حسادت به ما کمک می کند با نفرت از دیگری، نابرابری او را با خود کمرنگ کنیم.
وقتی از دیگری بدگویی می کنیم قصد داریم او ار در نظر دیگران تخریب کنیم. حقیقت این است که ما از او بدمان می آید،
چون زمانی
جایی
در کنار او
شاید کسی ما را با او مقایسه کرد، شاید هم خودمان این کار را انجام دادیم.
غرور یکی از راه ها ی راضی کننده برای دست یافتن به تعادل و برابری است. ما در رفتار و کلام به دیگری یادآوری می کنیم که من از تو بهتر هستم.
نکته ی بسیار مهم این که
خیلی وقت ها این رفتارها نه به خاطر وجود نفرت از خود و دیگری، که با دلایل عقلانی انجام می شوند.
چیزی که همیشه باید به خاطر داشته باشیم این است که