ویرگول
ورودثبت نام
محمدامین ضرّابی
محمدامین ضرّابی
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

من شرم دارم!

من خجالت نمی‌کشم. شرم دارم!
من خجالت نمی‌کشم. شرم دارم!

هیچ انسانی نیست، مگر با باری از شرم در کوله‌ی پشت خویش که همیشه آن را با خود حمل می‌نماید. نه مگر روزی، جایی، آن‌چه گمان ناراست بودن آن را از یاد برده بودیم یا از ابتدا ظن غلط بودنش را نداشتیم، توسط ما و با یا بدون اختیارمان به وقوع پیوسته و همان لحظه، همان دم، آغازگر لطمه‌ای بوده که بهدها به شرم بدل شده است؟
نمی‌توان کسی را یافت که شرمی در اندرون خویش نیابد و وجودی عاری از آن داشته باشد. چون شرم، نه فقط حاصل انفعالات درون ذهن ما، که برآمده از پژواک عمل ما از جامعه به طور عام و تک تک افراد به طور خاص است. شاید کاری، کنشی یا واکنشی از سمت ما، مطابق آن‌چه در ذهن داریم به تمامی صحیح معنا بدهد و پیکره‌ای تندرست داشته باشد اما به دلیلی "پیرامون" آن را پذیرا نباشد و ما را مذمت کند. نکوهشی که هیچ‌گاه انتظارش را نداشتیم.
وقتی متحملِ گذرِ کندِ زمان می‌شویم، آهسته آهسته درمی‌یابیم که چیزی در ما رسوخ کرده و خوب که وارسی‌اش می‌کنیم تکه‌های زنگ‌زده‌ی مذمومی فعل خویش را می‌بینیم، به‌گل‌نشسته با لبه‌هایی تیز و بران که گاهی خون به دل ما می‌کند. شرم، فراموش‌ناشدنی و محکم با گردنی برافراشته و تِرِخت، چشم در چشم خویشتنِ ما، نگاهمان می‌کند و به آش نخورده و دهان سوخته می‌ماند. کاری نکرده و مجازات شده. آبی بر زمین ریخته و بخار شده.
شرم، این ارتباط پرنوسان اخلاق و عمل، گریبان آدمی را می‌گیرد و راه نفس کشیدن آسوده‌ي روان را از او می‌گیرد.

شرمخودشناسیاخلاقروانشناسیانسانیت
محمدامین ضرابی هستم - پزشک و نویسنده هستم و علاقه‌مند به کتاب و نوشتن در زمینه‌‌ی روان، رفتار، خودشناسی و علوم ذهن و مغز.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید