نگار خاکستانی
نگار خاکستانی
خواندن ۲ دقیقه·۳ روز پیش

هزینه ویزیت یک دکتر کمتر از پول یک پفک است

درست ۲ سال قبل بود. وقتی تازه وارد محیط بیمارستان شده بودم. یادم است آن روزها بیشتر از هر زمانی به راه و روش بزرگ‌ترها دقت میکردم تا از تجاربشان کمی طریقه راه بیاموزم و اندوخته آینده هایم کنم.
استاد بزرگی داشتیم که می‌گفت برای خودتان و علمتان ارزش قائل شوید.
وقت شناس بود و از بیمارهایش هم انتظار قدرشناسی داشت. در همان چهار دیواری کوچک مطب هم، قوانین سختگیرانه خودش را پیاده کرده بود. مریض هایی که دیر می‌آمدند را ویزیت نمیکرد. به آنها که نتوانسته بودند از سایت نوبت بگیرند، نوبت نمیداد. حتی در سایت هم محدود نوبت میداد. اجازه هم نمیداد مریض ها زیاد از حد عرض اندام کنند و سوال بپرسند جواب پس بگیرند. اینگونه بگویم که عادت نداشت لی‌لی به لالایِ مریض ها بگذارد. میگفت با پولی که مریض ها اینجا میدهند ما یک پفک هم نمیتوانیم بخریم. بعد انتظار دارند کت بسته در خدمتشان باشیم و آنها هم هر وقت عشقشان کشید بروند هر وقت میلشان رسید بیایند.
آن زمان تصمیم گرفتم بعدترها که برای خودم کسی شدم، من هم قوانین خودم را داشته باشم. فقط برای اینکه به خودم احترام گذاشته باشم نه هیچ علت دیگری.
چند ماهی نگذشته بود که با چهره جدیدی آشنا شدم. از اساتید قابل احترامی بود که همه میشناختندش. با وجود مشغله کاری زیاد در سایر بخش‌های بیمارستان، روزی چند بار به درمانگاه دولتی سر میزد تا بیمارهای جدیدی که آمده بودند را ویزیت کند. برای تمام بیماران صفر تا صدِ بیماری و علاجشان را توضیح میداد و با حوصله با آنها همدردی میکرد. یک بار که تا ساعت ها پس از تایم اداری مشغول دیدن مریض بود، منشی خجالت زده درب را باز کرد و پرسید: دکتر چند تا مریض جدید اومدن. میگن راهشون دوره. بگم میبینینشون؟!
دکتر هم کمرش را صاف کرد و چن باری با دست راستش پشت گردنش را مالش داد و با صدای مطمئن گفت: بله حتما.
منشی هم تشکر کرد و با گفتن جمله‌ی " هر کس دیگری جای شما می‌بود قبول نمیکرد " از مطب خارج شد.
دکتر هم نگاهی به ما انداخت و با خنده گفت: ویزیتی که ما اینجا میگیریم ۵ هزار تومنه. کمتر از پول یک پفک.
آمدیم بخندیم و بگوییم ارزش ندارد اینجا کار کنیم که خنده‌اش را خورد و به یک لبخند نه چندان واضح بسنده کرد. بعد ادامه داد : ارزش نداره به خاطر یک پفک که حالا بگیریم یا نگیریم، بنده خدایی رو دست خالی و ناامید بفرستیم خونه.
آنجا بود که فهمیدم من برای انتخاب الگوهای زندگی‌ام هنوز زیادی خامم. زود انتخاب کرده بودم و حتما هم قرار بود زود پشیمان بشوم. همانگونه که قبلا هم گفتم هر دو درست می‌گویند منتهی این انتخاب شماست که پفکتان را این گونه ببینید یا آن گونه.

دکتردرمانگاهپزشک
جست و گریزهایی از تکه‌های نه چندان منسجمِ این روزهایم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید